وبلاگ من وبلاگ من .

وبلاگ من

جملات عاشقانه براي عشقم

جملات عاشقانه

جملات عاشقانه

 

ميگذرد روزي ايــن شبهاي دلتنگي ؛ ميگذرد روزي ايــن فاصله و دوري؛ ميگذرد روزهاي بي قراري و انتظار ؛ ميرسد همان روزي كــه بــه خاطرش گذرانديم فصلها را بي بهار ؛ و از ترس اينكه بهم نرسيم شب تــا صبح را اشك ميريختيم

 

تا عشق تو آمد در قلبم؛ تو رفتي ؛ تــا آمدم بگويم نرو ؛رفته بودي ؛ تــا خواستم فراموشت كنم خودم را فراموش كردم

 

اين من هستم كــه وفادار خواهم ماند ؛ ايــن تو هستي كــه تنها بي وفايي از تو جا خواهد ماند!

اين من هستم كــه آخرش ميسوزم ؛ ايــن تو هستي كــه ميروي و من بــا چشمهاي خيس بــه آن دور دستها چشم ميدوزم

 

هميشه جايي بود كــه بــا ديدنش ياد تو در خاطرم زنده ميشد ؛ هميشه آهنگي بود كــه بــا شنيدنش حرفهايت در ذهنم تكرار ميشد

آن لحظه ها هميشگي نبود ؛ عشق تو در قلبم ماندني نبود ؛ بودنت در كنارم تكرار نشدني بود!

 

اگر بداني جايگاهت كجاست ؛ مرا باور ميكني

اگر بداني چقدر دوستت دارم ؛ درد مرا درمان ميكني

تو عزيزي برايم ؛ تو بي نظيري برايم ؛ حرف دلم بــه تو همين اســت ؛ قلبت مي ماند تــا آخرين نفس برايم

 

از خدا ديگر هيچ نميخواهم ؛ ديگر هيچ آرزويي ندارم ؛ رويايم را ميخواستم كــه بــه آن رسيدم ؛ دنيا را ميخواستم كــه آن را بــه دست آوردم ؛ رويايي كــه همان دنياي من است؛ و تويي كــه همان دنياي مني….

 

خورشيد بتابد يــا نتابد؛ ماه باشد يــا نباشد؛ شب و روز من يكي شده ؛ فرقي ندارد برايم ؛ هــمــه چيز برايم رويا شده ؛ عشق تو برايم آرزو شده ؛ بــه رويا و آرزو كاري ندارم ؛ حقيقت ايــن اســت كــه دوستت دارم!

 

هميشه ميترسيدم تو را از دست بدهم ؛ هميشه ميترسيدم رهايم كني ؛مرا تنها بگذاري

اما…. تو آنقدر خوبي؛ كــه بــه عشق و دوست داشتن وفاداري

كه حــتـي يك لحظه نــيــز فكر نبودنت را نميكنم

همين مرا خوشحال ميكند ؛ همين مرا بــه عشق هميشه داشتنت اميدوارم ميكند

 

در اوج آسمان بــه دنبال تو ؛ هــر جا ميروي باز هم يكي هست بــه دنبال تو

تويي كــه در قلب مني و مني كــه هميشه فداي توام

ديگر بــه دنبال بهترين ها نيستم ؛ من شيفته آن خوبي هاي توام

 

هميشه دلتنگي بود و انتظار ؛ هميشه لبخند بود و بــه ظاهر يك عاشق ماندگار

امروز ديگر مثل هميشه نـيـسـت ؛ حس و حال من مثل گذشته نيست

امروز ديگر مثل هميشه نـيـسـت ؛ من هم طاقتي دارم ؛ صبرم تمام شدنيست

 

گفتي مرا دوست داري ؛ امــا دوست داشتنت دو روز اســت ؛ ديروز گذشت و آخرش امروز است!

 

روزهاي بــا تو بودن گذشت و رفت ؛ هــر چــه بينمان بود تمام شــد و رفت ؛ عشقت را بــه خاك سپردم و قلبت را فراموش ؛ امــا هنوز آتش غم رفتنت در دلم نشده خاموش!

 

بيا بــا هم يك تصوير زيباي ديگر از عشق بكشيم ؛ تصويري مثل آن نقاشي ديروز

تا بــه يادگار بماندو ايــن يادگاري مثل يك خاطره بماند ؛ تــا ما نــيــز مثل خاطره ها باشيم ؛ نه خاطره اي از گذشته ؛ خاطره هايي شيرين از هــر روز زندگي مان كــه هميشه  تــا ابد در قلبمان بــه يادگار بماند!

 

تو بــراي من عشق نميشوي ؛ تو برايم آنچه كــه ميخواستم نميشوي

از همان اول هم نبايد بــه تو دل ميبستم ؛ ميدانستم روزي تمام ميشوي

 

هميشه اولين و آخرين كلام شعرهايم تو بوده اي

هميشه برايم بــه معناي واقعي يك عشق بوده اي

گرچه گهگاهي از تو بي وفايي ديده ام امــا هميشه برايم باوفا بوده اي

گرچه دلم را ميشكني و اشكم را در مي آوري امــا تو هميشه برايم يك دنيا بوده اي

 

نميدانستم برايت كهنه شده ام ؛ هنوز مدتي نگذشته كــه برايت تكراري شده ام

مهم نـيـسـت ؛ بــراي هميشه تو را از ياد ميبرم ؛قلبم هم نخواهد؛ خاطرت را خاك ميكنم

تو نبودي لايق من ؛ تو نبودي عاشق من ؛ ميمانم بــا همان تنهايي و  غم

 

غنچه عشق وا شــد و تو را درون آن ديدم ؛ شبنمي شدم و بر روي تو باريدم

تا در اعماق قلبت بنشينم و بــا عشق و محبتت زنده بمانم

 

هميشه اولين و آخرين كلام شعرهايم تو بوده اي ؛ ميخواهم ايــن شعر اولينش تو باشي و آخرين نداشته باشد

همچنان ادامه داشته باشد….

 

هميشه صدايي بود كــه مرا آرام ميكرد؛ دستهايي بود كــه دستهاي سردم را گرم ميكرد

هميشه قلبي بود كــه مرا اميدوارم ميكرد؛ چشمهايي بود كــه عاشقانه مرا نگاه ميكرد

هميشه كسي بود كــه در كنارم قدم ميزد ؛احساسي بود كــه مرا درك ميكرد

حالا من و مانده ام يك دنياي پوچ ؛ نه صداييست كــه مرا آرام كــنــد و نه طبيبيست كــه مرا درمان كند

 

مثل امواج دريا آمدي و ساحل قلبم را در ميان خودت گرفتي ؛ همديگر را ديوانه كرده بوديم بــا نوازش هاي هم ؛ آن سكوت عاشقانه رابه ياد داري در لحظه بوسيدن هم؟

 

متن عاشقانه زيبا

 

متن عاشقانه زيبا

 

خدا ” تو ” را كــه مي آفريد

حواسش

پرت آرزو هاي من بود !

شدي همان آرزوي من …!

كاش مي شــد …

تمام داستان هاي دنيا را

از دهان تو بشنوم !

تمام عاشقانه هاي دنيا را

تو برايم تكرار كني !

اصلا هــر چــه تو بگويي زيباست !

مي داني

كاش مي توانستم

با تمام وجود

صدايت را در آغوش بگيرم !

مي توانم تو را ” مال خودم ” صدا كنم ؟

آن وقت

من اسمم را فراموش ميكنم

و تو هم مي تواني مرا

” مال خودم ” صدا كني !

آنقدر ذهنم را درگير خودت كرده اي …

كه ديگر حــتـي نميتوانم مضمون تازه اي پيدا كنم

حالا حق ميدهي

در شعرهايم

به همين سادگي بگويم

” دوستت دارم ” ؟

نمي دانم شب ها

من شاعر مي شوم

و تو را غزل باران مي كنم

يا تو بهانه مي شوي

و من

غزل غزل مي بارم ؟!

در باران …

همه تندتر راه مي روند !

تنها منم كــه ايستاده ام

و بــا چشمانم بــه تو فكر مي كنم !

 

نوشته عاشقانه كوتاه

 

نوشته عاشقانه كوتاه

 

مي ترسم كسي جايم را در قلبت بگيرد

بوي تنت را بگيرد

آغوشت را از من بگيرد

چه احساس مبهمي اســت حسادت !

 

دلگيرم

از كسي كــه مرا غرق خودش كرد!

اما نجاتم نداد …

 

دو كلام حرف حساب باهات دارم :

” دوست دارم ”

 

تمام دنيا را گشته ام

كنار تو امــا ؛ دنياي ديگريست !

 

بي كلام اينجا باش

بودنت بــا دل من ؛ بي صدا هم زيباست !

 

شاهرگم قيد توست ؛ بزنم ميميرم …

 

هيچ رويايي بــه پاي بيداريم بــا تو نميرسد

خواب ها فــقــط خودشان را اذيت مي كـنـنـد !

 

بدون گذرنامه از خيالم عبور خواهي كرد

مهربانيت را مرزي نيست

 

روز همان شب است

و شب هــمــه ي روزهاييست كــه تو نيستي !

 

اعتياد هم دليل زيبايي اســت بــراي مردن

وقتي كــه تزريق هواي تو باشد …

 

تو مثل دعاي مادرم از ته دل مي آيي …

 

معشوقه اي پيدا كرده ام بــه نام روزگار

اين روزها مرا در آغوش خويش سخت بــه بازي گرفته است

 

يادت را از من نگير

بگذار من هم مثل سهراب بگويم دلخوشي ها كم نيست

 

آدم هاي خوب نه خاطره اند نه تاريخ

بلكه حقيقت روزگارند درست مثل خودت

 

وقتي تو بــا مني

ترافيك مي تونه بهترين مكث عالم باشه

 

خاطري گر نظرم هست هــمــه خوبي توست

حسرتي گر بــه دلم هست همان دوري توست

 

چه درونم تنهاست و در ايــن تنهايي

شاخه ي خشك نگاهم گل چشمانت را مي جويد

 

تلخ ترين حرف دوستت دارم امــا …

شيرين ترين حرف  … امــا دوستت دارم

 

اوج محبت را نمي توان بــا پيامك تقديم كرد

اما از همين فاصله خاك پاي خوبانيم

 

صداي گام هاي تو

ضربان زندگي من است

با من راه بيا

هنوز تشنه ي زنده بودنم

 

پارك = پنچري امــا تو نه

هرجاي دلم مي خواهي پارك كن

 

رسيده ام بــه حس برگي كــه مي داند

باد از هــر طرف كــه بيايد سرانجامش افتادن است

 

ساده كــه باشي زود حل مي شوي

مي روند سراغ مسئله ي بعدي

 

خواستم بگم هميشه محتاج همين نگاهم

فقط آروم بــه گوشيت نگاه كن

نذار گذر زمان خسته يــا دلگيرش كنه

 

تنهايي همين است

تكرار نامنظم من بي تو

بي آنكه بداني بــراي تو نفس مي كشم

 

تاريخ شارژ ارادت ما بــه شما

تا وقتي نفس باقيست اعتبار دارد

 

سوگند ميخورم بــه جز حضور تو

هيچ چيز ايــن جهان را جدي نگرفته ام حــتـي عشق را

 

مواظب گرماي دلت باش

تا كاري كــه زمستان بــا زمين كرد

زندگي بــا دلت نكند

 

فهميدن عشق را چــه مشكل كردند

ما را ز درون خويش غافل كردند

انگار كسي بــه فكر ماهي ها نيست

سهراب بيا كــه آب را گل كردند

 

گفتي كــه دگر در تو چنان حوصله اي نيست

گفتم كــه مرا دوست نداري گله اي نيست

رفتي و خدا پشت و پناهت بــه سلامت

بگذار بسوزد دل من مسئله اي نيست

 

تفاوتي ندارد خواب باشم يــا بيدار :

زيباترين تصوير پيش چشمانم هميشه تويي

 

صبحي كــه شروعش بــا توست

خورشيد ديگر اضافيست !

 

چشم هاي تو يك مرض مسري دارند

هر بار نگاه مي كنمت ؛ تب مي كــنــد وجودم …


برچسب: ،
امتیاز:
 
بازدید:
+ نوشته شده: ۱۲ شهريور ۱۳۹۶ساعت: ۰۲:۰۹:۳۹ توسط:myblog موضوع:

{COMMENTS}
ارسال نظر
نام :
ایمیل :
سایت :
آواتار :
پیام :
خصوصی :
کد امنیتی :