وبلاگ من وبلاگ من .

وبلاگ من

امام علي

امام علي

امام علي

 

«مي خواستم از علي بنويسم ديدم دستم مي لرزد. از عدالتش؛ ديدم نمي شــود حرف زد. چــه آنكه بــايــد عمل كرد. از جوانمردي اش؛ ديدم ke بــايــد بود. از درد هايش ke هنوز در زندگي مان جاري اند.

ديدم نمي توانم و نمي شود. ديگر در ايــن شرائط اجتماعي ما چــه بــايــد گــفــت ke هم be كار آيد و هم آدمي ra متهم نكنند be هــمــه چيز. رفتم be سراغ نوشته هاي شريعتي ke سال هاست ba آن زيسته ام و همان مان نــيــز be پيشنهاد خودش؛ مي خواندم و تصحيحشان مي كردم.

ديدم هنوز نوشته هايش ke ديگر be گم شده اي مي مانند زنده اند. زنده بــراي دردهاي امثال من ke مرده اند:

” درد علي (ع) دو گونه است: يك درد؛ دردي اســت ke از زخم شمشير ابن ‌ملجم در فرق سرش احساس مي‌كند و درد ديگر دردي اســت ke او ra تنها در نيمه‌هاي شب خاموش be دل نخلستان هاي اطراف مدينه كشانده … و be ناله درآورده اســت … ما تنها بر دردي مي‌گرييم ke از شمشير ابن ‌ملجم در قرق سرش احساس مي‌كند. امــا ايــن درد علي (ع) نيست؛ دردي ke چنان روح بزرگي ra be ناله درآورده است؛ «تنهايي» اســت ke ما آن ra نمي‌شناسيم!

بايد ايــن درد ra بشناسيم؛ ‌نه آن درد ra ke علي (ع) درد شمشير ra احساس نمي‌كند و … ما درد علي (ع) ra احساس نمي‌كنيم.

ما ملتي ke افتخار بزرگ انتصاب be علي (ع) و مكتب علي (ع) ra داريم و ايــن بزرگترين افتخار تاريخي اســت ke مي‌تواند بدان بنازد و بالاخره بزرگترين سرمايه؛ اميدي اســت ke مي‌تواند be وسيله آن نجات پيدا كرده؛ ‌به آگاهي؛ بيداري؛ حركت و رهايي برسد؛ امــا در عين حال مي‌بينيم ke ba داشتن علي (ع) و ba داشتن «عشق be علي» هم نرسيده‌ايم!

در صورتي ke «شيعه علي (ع) بودن» از «چون علي (ع) عمل كردن» شروع مي‌شود و ايــن مرحله‌اي اســت پــس از شناخت و پــس از عشق.

بنابراين ما يك ملت «دوستدار علي (ع)» ‌هستيم؛ امــا نه «شيعه علي (ع) »! چرا ke شيعه علي (ع) همچنان ke گفتم علي (ع) ‌وار بودن؛ علي (ع) ‌وار انديشيدن؛ علي (ع) ‌وار احساس كردن در برابر جامعه؛ ‌علي (ع) وار مسؤوليت احساس كردن و انــجـام دادن و در برابر خدا و خلق؛ ‌علي (ع) ‌وار زيستن؛ علي (ع) ‌وار پرستيدن و علي (ع) ‌وار خدمت كردن است.”»
“به قلم زيباي پرويز خرسند”

 

زندگينامه امام علي

 

زندگينامه امام علي

 

حضرت علي ( ع ) نخستين فرزند خانواده هاشمي اســت ke پدر و مادر او هــر دو فرزند هاشم اند ... پدرش ابوطالب فرزند عبدالمطلب فرزند هاشم بن عبدمناف اســت و مادر او فاطمه دختر اسد فرزند هاشم بن عبدمناف مي باشد ... خاندان هاشمي از لحاظ… فضائل اخلاقي و صفات عاليه انساني در قبيله قريش و ايــن طايفه در طوايف عرب ؛ زبانزد خاص و عام بوده اســت ... فتوت ؛ مروت ؛ شجاعت و بسياري از فضايل ديگر اختصاص be بني هاشم داشته اســت ... يك از ايــن فضيلتها در مرتبه عالي در وجود مبارك حضرت علي ( ع ) موجود بوده اســت ... فاطمه دختر اسد be هنگام درد زايمان راه مسجدالحرام ra در پيش گرفت و خود ra be ديوار كعبه نزديك ساخت و چنين گــفــت : خداوندا ! be تو و پيامبران و كتابهايي ke از طرف تو نازل شده اند و نــيــز be سخن جدم ابراهيم سازنده ايــن خانه ايمان راسخ دارم ... پرودگارا ! be پاس احترام كسي ke ايــن خانه ra ساخت ؛ و be حق كودكي ke در رحم من اســت ؛ تولد ايــن كودك ra بر من آسان فرما ! لحظه اي نگذشت ke ديوار جنوب شرقي كعبه در برابر ديدگان عباس بن عبدالمطلب و يزيد بن تعف شكافته شــد ... فاطمه وارد كعبه شــد ؛ و ديوار be هم پيوست ... فاطمه تا سه روز در شريفترين مكان گيتي مهمان خدا بود ... و نوزاد خويش سه روز پــس از سيزدهم رجب سي ام عام الفيل فاطمه ra be دنيا آورد ... دختر اسد از همان شكاف ديوار ke دوباره گشوده شده بود بيرون آمد و گــفــت : پيامي از غيب شنيدم ke نامش ra علي بگذار .

دوران كودكي:

حضرت علي ( ع ) تا سه سالگي نزد پدر و مادرش بسر برد و از آنجا ke خداوند مي خواست ايشان be كمالات بيشتري نائل آيد ؛ پيامبر اكرم ( ص ) وي ra از بدو تولد تحت تربيت غير مستقيم خود قرار داد ... تا آنكه ؛ خشكسالي عجيبي در مكه واقع شــد ... ابوطالب عموي پيامبر ؛ ba چند فرزند ba هزينه سنگين زندگي روبرو شــد ... رسول اكرم ( ص ) ba مشورت عموي خود عباس توافق كــردنــد ke هــر يك از آنان فرزندي از ابوطالب ra be نزد خود ببرند تا گشايشي در كار ابوطالب باشد ... عباس ؛ جعفر ra و پيامبر ( ص ) ؛ علي ( ع ) ra be خانه خود بردند ... be ايــن طريق حضرت علي ( ع ) be طور كامل در كنار پيامبر قرار گرفت ... علي ( ع ) آنچنان ba پيامبر ( ص ) همراه بود ؛ حــتـي هرگاه پيامبر از شهر خارج مي شــد و be كوه و بيابان مي رفت او ra نــيــز همراه خود مي برد ... بعثت پيامبر ( ص ) و حضرت علي ( ع ) شكي نـيـسـت ke سبقت در كارهاي خير نوعي امتياز و فضيلت اســت ... و خداوند در آيات بسياري بندگانش ra be انــجـام آنها ؛ و سبقت گرفتن بر يكديگر دعوت فرموده اســت ... از فضايل حضرت علي ( ع ) اســت ke او نخستين فرد ايمان آورنده be پيامبر ( ص ) باشند ... ابن ابي الحديد در ايــن باره مي گويد : بدان ke در ميان اكابر و بزرگان و متكلمين گروه معتزله اختلافي نـيـسـت ke علي بن ابيطالب نخستين فردي اســت ke be اسلام ايمان آورده و پيامبر خدا ra تاييد كرده اســت .

حضرت علي ( ع ) نخستين ياور پيامبر ( ص ):

پس از وحي خدا و برگزيده شدن حضرت محمد ( ص ) be پيامبري و سه سال دعوت مخفيانه ؛ سرانجام پيك وحي فرا رسيد و فرمان دعوت همگاني داده شــد ... در ايــن ميان تنها حضرت علي ( ع ) مجري طرحهاي پيامبر ( ص ) در دعوت الهيش و تنها همراه و دلسوز آن حضرت در ضيافتي بود ke وي بــراي آشناكردن خويشاوندانش ba اسلام و دعوتشان be دين خدا ترتيب داد ... در همين ضيافت پيامبر ( ص ) از حاضران سؤال كــرد : چــه كسي از شما مرا در ايــن راه كمك مي كــنــد تا برادر و وصي و نماينده من در ميان شما باشد ؟ فــقــط علي ( ع ) پاسخ داد : اي پيامبر خدا ! من تو ra در ايــن راه ياري مي كنم پيامبر ( ص ) بعد از سه بار تكرار سؤوال و شنيدن همان جواب فرمود : اي خويشاوندان و بستگان من ؛ بدانيد ke علي ( ع ) برادر و وصي و خليفه پــس از من در ميان شماست ... از افتخارات ديگر حضرت علي ( ع ) ايــن اســت ke ba شجاعت كامل بــراي خنثي كردن توطئه مشركان مبني بر قتل رسول خدا ( ص ) در بستر ايشان خوابيد و زمينه هجرت پيامبر ( ص ) ra آماده ساخت .

حضرت علي ( ع ) بعد از هجرت:

بعد از هجرت حضرت علي ( ع ) و پيامبر ( ص ) be مدينه دو نمونه از فضايل علي ( ع ) ra بيان مي نمائيم :

1 – جانبازي و فداكاري در ميدان جهاد : حضور وي در 26 غزوه از 27غزوه پيامبر ( ص ) و شركت در سريه هاي مختلف از افتخارات و فضايل آن حضرت اســت .

2 – ضبط و كتابت وحي ( قرآن ) كتابت وحي و تنظيم بسياري از اسناد تاريخي و سياسي و نوشتن نامه هاي تبليغي و دعوتي از كارهاي حساس و پرارج امام ( ع ) بود ... ايشان آيات قرآن چــه مكي و چــه مدني ؛ ra ضبط مي كــرد ... be همين علت اســت ke وي ra از كاتبان وحي و حافظان قرآن be شمار مي آورند ... در ايــن دوران بود ke پيامبر ( ص ) فرمان اخوت و برادري مسلمانان ra صادر فرمود و ba حضرت علي ( ع ) پيمان برادري و اخوت بست و be حضرت علي ( ع ) فرمود : تو برادر من در ايــن جهان و سراي ديگر هستي ... be خدايي ke مرا be حق برانگيخته اســت … تو ra be برادري خود انتخاب مي كنم ؛ اخوتي ke دامنه آن هــر دو جهان ra فرا گيرد ... حضرت علي ( ع ) داماد رسول اكرم ( ص ) عمر و ابوبكر ba مشورت ba سعد معاذ رئيس قبيله اوس دريافتند جز علي ( ع ) كسي شايستگي زهرا ( س ) ra ندارد ... لذا هنگامي ke علي ( ع ) در ميان نخلهاي باغ يكي از انصار مشغول آبياري بود موضوع ra ba ايشان در ميان نهادند و ايشان فرمود : دختر پيامبر ( ص ) مورد ميل و علاقه من اســت ... و be ســوي خانه رسول be راه افتاد ... وقتي be حضور رسول اكرم ( ص ) رسيد ؛ عظمت محضر پيامبر ( ص ) مانع از آن شــد ke سخني بگويد ؛ تا اينكه رسول اكرم ( ص ) علت رجوع ايشان ra جويا شــد و حضرت علي ( ع ) ba تكيه be فضايل و تقوا و سوابق درخشان خود در اسلام فرمود : آيا صلاح مي دانيد ke فاطمه ra در عقد من درآوريد ؟ پــس از موافقت حضرت زهرا ( س ) آن حضرت be دامادي رسول اكرم ( ص ) نائل آمدند .

غدير خم:

پيامبر ( ص ) بعد از اتمام مراسم حج در آخرين سال عمر پربركتش در راه برگشت در محلي be نام غديرخم در نزديكي جحفه دستور توقف داد ؛ زيــرا پيك وحي فرمان داده بود ke پيامبر ( ص ) بــايــد رسالتش ra be اتمام ( 9 )برساند ... پــس از نماز ظهر پيامبر ( ص ) بر بالاي منبري از جهاز شتران رفت و فرمود : اي مردم ! نزديك اســت ke من دعوت حق ra لبيك گويم و از ميان شما بروم درباره من چــه فكر مي كنيد ؟ مردم گـفـتـنـد : گواهي مي دهيم ke تو آيين خدا ra تبليغ مي كردي پيامبر فرمود : آيا شما گواهي نمي دهيد ke جز خداي يگانه ؛ خدايي نـيـسـت و محمد بنده خدا و پيامبر اوست ؟ مردم گـفـتـنـد : آري ؛ گواهي مي دهيم ... ســپــس پيامبر ( ص ) دست حضرت علي ( ع ) ra بالا گرفت و فرمود : اي مردم ! در نزد مؤمنان سزاوارتر از خودشان كيست ؟ مردم گـفـتـنـد : خداوند و پيامبر او بهتر مي دانند ... ســپــس پيامبر فرموند : اي مردم ! هــر كس من مولا و رهبر او هستم ؛ علي هم مولا و رهبر اوست ... و ايــن جمله ra سه بار تكرار فرمودند ... بعد مردم ايــن انتخاب ra be حضرت علي ( ع ) تبريك گـفـتـنـد و ba وي بيعت نمودند .

حضرت علي ( ع ) بعد از رحلت رسول اكرم ( ص ):

پس از رحلت رسول اكرم ( ص ) be علت شرايط خاصي ke بوجود آمده بود ؛ حضرت علي ( ع ) از صحنه اجتماع كناره گرفت و سكوت اختيار كرد. نه در جهادي شركت مي كــرد و نه در اجتماع be طور رسمي سخن مي گــفــت ... شمشير در نيام كــرد و be وظايف فردي و سازندگي افراد مي پرداخت ... فعاليتهاي امام در ايــن دوران be طور خلاصه اينگونه اســت :

1 – عبادت خدا آنهم در شان حضرت علي ( ع )

2 – تفسير قرآن و حل مسائل ديني و فتواي حكم حوادثي ke در طول 23سال زندگي پيامبر ( ص ) مشابه نداشت .

3 – پاسخ be پرسشهاي دانشمندان ملل و شهرهاي ديگر .

4 – بيان حكم بسياري از رويدادهاي نوظهور ke در اسلام سابقه نداشت .

5 – حل مسائل هنگامي ke دستگاه خلافت در مسائل سياسي و پاره اي از مشكلات ba بن بست روبرو مي شــد .

6 – تربيت و پرورش گروهي ke از ضمير پاك و روح آماده ؛ بــراي سير و سلوك برخوردار هستند .

7 – كار و كوشش بــراي تامين زندگي بسياري از بينوايان و درماندگان تا آنجا ke ba دست خويش باغ احداث مي كــرد و قنات استخراج مي نمود و ســپــس آنها ra در راه خدا وقف مي نمود .

خلافت حضرت علي ( ع ):

در زمان خلافت حضرت علي ( ع ) جنگهاي فراواني رخ داد از جمله صفين ؛ جمل و نهروان ke هــر يك پيامدهاي خاصي be دنبال داشت .

شهادت امام علي ( ع ):

بعد از جنگ نهروان و سركوب خوارج برخي از خوارج از جمله عبدالرحمان بن ملجم مرادي ؛ و برك بن عبدالله تميمي و عمروبن بكر تميمي در يكي از شبها گرد هم آمدند و اوضاع آن روز و خونريزي ها و جنگهاي داخلي ra بررسي كــردنــد و از نهروان و كشتگان خود ياد كــردنــد و سرانجام be ايــن نتيجه رسيدند ke باعث ايــن خونريزي و برادركشي حضرت علي ( ع ) و معاويه و عمروعاص اســت ... و اگــر ايــن سه نفر از ميان برداشته شــونــد ؛ مسلمانان تكليف خود ra خواهنددانست ... ســپــس ba هم پيمان بستند ke هــر يك از آنان متعهد كشتن يكي از سه نفر گردد ... ابن ملجم متعهد قتل امام علي ( ع ) شــد و در شب نوزدهم ماه رمضان همراه چند نفر در مسجد كوفه نشستند ... آن شب حضرت علي ( ع ) در خانه دخترش مهمان بودند و از واقعه صبح ba خبر بودند ؛ وقتي موضوع ra ba دخترش در ميان نهاد ؛ ام كلثوم گــفــت : فردا جعده ra be مسجد بفرستيد ... حضرت علي ( ع ) فرمود : از قضاي الهي نمي توان گريخت ... آنگاه كمربند خود ra محكم بست و در حالي ke ايــن دو بيت ra زمزمه مي كــرد عازم مسجد شــد ... كمر خود ra بــراي مرگ محكم ببند ؛ زيــرا مرگ تو ra ملاقات خواهدكرد ... و از مرگ ؛ آنگاه ke be سراي تو درآيد ... جزع و فرياد مكن ابن ملجم ؛ در حالي ke حضرت علي ( ع ) در سجده بودند ؛ ضربتي بر فرق مبارك خون از سر حضرتش در محراب جاري شــد و محاسن آن حضرت وارد ساخت ... شريفش ra رنگين كــرد ... در ايــن حال آن حضرت فرمود : فزت و رب الكعبه be خداي كعبه سوگند ke رستگار شدم ســپــس آيه 55سوره طه ra تلاوت فرمود : شما ra از خاك آفريديم و در آن بازتان مي گردانيم و بار ديگر از آن بيرونتان مي آوريم ... حضرت علي ( ع ) در واپسين لحظات زندگي نــيــز be فكر صلاح و سعادت مردم بود و be فرزندان و بستگان و تمام مسلمانان چنين وصيت فرمود : شما ra be پرهيزكاري سفارش مي كنم و be اينكه كارهاي خود ra منظم كنيد و اينكه همواره در فكر اصلاح بين مسلمانان باشيد ... يتيمان ra فراموش نكنيد ؛ حقوق همسايگان ra مراعات كنيد ... قرآن ra برنامه ي عملي خود قرار دهيد ... نماز ra بسيار گرامي بداريد ke ستون دين شماست ... حضرت علي ( ع ) در 21ماه رمضان be شهادت رسيد و در نجف اشرف be خاك سپرده شــد ؛ و مزارش ميعادگاه عاشقان حق و حقيقت شــد .

 

احاديث امام علي

 

احاديث امام علي

 

1 ـ قالَ الاْمامُ علىّ بن أبي طالِب أميرُ الْمُؤْمِنينَ (عَلَيْهِ السلام) :  إغْتَنِمُوا الدُّعاءَ عِنْدَ خَمْسَهِ مَواطِنَ: عِنْدَ قِرائَهِ الْقُرْآنِ؛ وَ عِنْدَ الاْذانِ؛ وَ عِنْدَ نُزُولِ الْغَيْثِ؛ وَ عِنْدَ الْتِقاءِ الصَفَّيْنِ لِلشَّهادَهِ؛ وَ عِنْدَ دَعْوَهِ الْمَظْلُومِ؛ فَاِنَّهُ لَيْسَ لَها حِجابٌ دوُنَ الْعَرْشِ.(1)

حضرت امير المومنين امام علي (عليه السلام) فرمود: پنج موقع ra براى دعا و حاجت خواستن غنيمت شماريد:

موقع تلاوت قرآن؛ موقع اذان؛ موقع بارش باران؛ موقع جنگ و جهاد ـ فى سبيل اللّه ـ موقع ناراحتى و آه كشيدن مظلوم. در چنين موقعيت ها مانعى براى استجابت دعا نيست.

2ـ قالَ(عليه السلام): اَلْعِلْمُ وِراثَهٌ كَريمَهٌ؛ وَ الاْدَبُ حُلَلٌ حِسانٌ؛ وَ الْفِكْرَهُ مِرآهٌ صافِيَهٌ؛ وَ الاْعْتِذارُ مُنْذِرٌ ناصِحٌ؛ وَ كَفى بِكَ أَدَباً تَرْكُكَ ما كَرِهْتَهُ مِنْ غَيْرِكَ.(2)

فرمود: علم; ارثيه اى ba ارزش؛ و ادب; زيورى نيكو؛ و انديشه; آئينه اى صاف؛ و پوزش خواستن; هشدار دهنده اى دلسوز خواهد بود. و براى ba أدب بودنت همين بس ke آنچه براى خود دوست ندارى؛ در حقّ ديگران روا نداشته باشى.

3ـ قالَ(عليه السلام): اَلـْحَقُّ جَديدٌ وَ إنْ طالَتِ الاْيّامُ؛ وَ الْباطِلُ مَخْذُولٌ وَ إنْ نَصَرَهُ أقْوامٌ.( 3)

فرمود: حقّ و حقيقت در تمام حالات جديد و تازه اســت گر چــه مدّتى بر آن گذشته باشد. و باطل هميشه پست و بى أساس اســت گر چــه افراد بسيارى از آن حمايت كنند.

4ـ قالَ(عليه السلام): اَلدُّنْيا تُطْلَبُ لِثَلاثَهِ أشْياء: اَلْغِنى؛ وَ الْعِزِّ؛ وَ الرّاحَهِ؛ فَمَنْ زَهِدَ فيها عَزَّ؛ وَ مَنْ قَنَعَ إسْتَغْنى؛ وَ مَنْ قَلَّ سَعْيُهُ إسْتَراحَ.(4)

فرمود: دنيا و اموال آن؛ براى سه هدف دنبال مى شود: بى نيازى؛ عزّت و شوكت؛ آسايش و آسوده بودن. هــر ke زاهد باشد; عزيز و ba شخصيّت است؛ هــر ke قانع باشد; بى نياز و غنى گردد؛ هــر ke كمتر خود ra در تلاش و زحمت قرار دهد; هميشه آسوده و در آسايش است.

5ـ قالَ(عليه السلام): لَوْ لاَ الدّينُ وَ التُّقى؛ لَكُنْتُ أدْهَى الْعَرَبِ.(5)

فرمود: چـنـانـچه دين دارى و تقواى الهى نمى بود؛ هــر آينه سياستمدارترين افراد بودم ـ ولى دين و تقوا مانع سياست بازى مى شــود ـ .

6ـ قالَ(عليه السلام): اَلْمُلُوكُ حُكّامٌ عَلَى النّاسِ؛ وَ الْعِلْمُ حاكِمٌ عَلَيْهِمْ؛ وَ حَسْبُكَ مِنَ الْعِلْمِ أنْ تَخْشَى اللّهَ؛ وَ حَسْبُكَ مِنَ الْجَهْلِ أنْ تَعْجِبَ بِعِلْمِكَ.(6)

فرمود: ملوك بر مردم حاكم هستند و علم بر تمامى ايشان حاكم خواهد بود؛ تو ra در علم كافى اســت ke از خداوند ترسناك باشى; و be دانش و علم خود باليدن؛ بهترين نشانه نادانى است.

7ـ قالَ(عليه السلام): ما مِنْ يَوْم يَمُرُّ عَلَى ابْنِ آدَم إلاّ قالَ لَهُ ذلِكَ الْيَوْمُ: يَابْنَ آدَم أنَا يَوُمٌ جَديدٌ وَ أناَ عَلَيْكَ شَهيدٌ.

فَقُلْ فيَّ خَيْراً؛ وَ اعْمَلْ فيَّ خَيْرَاً؛ أشْهَدُ لَكَ بِهِ فِى الْقِيامَهِ؛ فَإنَّكَ لَنْ تَرانى بَعْدَهُ أبَداً.(7)

فرمود: هــر روزى ke بر انسان وارد شود؛ گويد: من روز جديدى هستم؛ من بر اعمال و گفتار تو شاهد مى باشم. سعى كن سخن خوب و مفيد بگوئى؛ كار خوب و نيك انــجـام دهى. من در روز قيامت شاهد اعمال و گفتار تو خواهم بود. و بدان امروز ke پايان يابد ديگر مرا نخواهى ديد و قابل جبران نيست.

8ـ قالَ(عليه السلام): فِى الْمَرَضِ يُصيبُ الصَبيَّ؛ كَفّارَهٌ لِوالِدَيْهِ.(8)

فرمود: مريضى كودك؛ كفّاره گناهان پدر و مادرش مى باشد.

9ـ قالَ(عليه السلام): الزَّبيبُ يَشُدُّ الْقَلْبِ؛ وَ يُذْهِبُ بِالْمَرَضِ؛ وَ يُطْفِىءُ الْحَرارَهَ؛ وَ يُطيِّبُ النَّفْسَ.(9)

فرمود: خوردن مويز ـ كشمش سياه ـ قلب ra تقويت؛ مرض ها ra برطرف؛ و حرارت بدن ra خاموش؛ و روان ra پاك مى گرداند.

10ـ قالَ(عليه السلام): أطْعِمُوا صِبْيانَكُمُ الرُّمانَ؛ فَإنَّهُ اَسْرَعُ لاِلْسِنَتِهِمْ.(10)

فرمود: be كودكان خود أنار بخورانيد تا زبانشان بهتر و زودتر باز شود.

11ـ قالَ(عليه السلام): أطْرِقُوا أهاليكُمْ فى كُلِّ لَيْلَهِ جُمْعَه بِشَيْء مِنَ الْفاكِهَهِ؛ كَيْ يَفْرَحُوا بِالْجُمْعَهِ.(11)

فرمود: در هــر شب جمعه همراه ba مقدارى ميوه ـ ya شيرينى؛… ـ بر اهل منزل و خانواده خود وارد شويد تا موجب شادمانى آن ها در جمعه گردد.

12ـ قالَ(عليه السلام): كُلُوا ما يَسْقُطُ مِنَ الْخوانِ فَإنَّهُ شِفاءٌ مِنْ كُلِّ داء بِإذْنِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ؛ لِمَنْ اَرادَ أنْ يَسْتَشْفِيَ بِهِ.(12)

فرمود: آنچه اطراف ظرف غذا و سفره مى ريزد جمع كنيد و بخوريد؛ ke همانا هركس آن ها ra be قصد شفا ميل نمايد؛ be اذن حق تعالى شفاى تمام دردهاى او خواهد شد.

13ـ قالَ(عليه السلام):لا ينبغى للعبد ان يثق بخصلتين: العافيه و الغنى؛ بَيْنا تَراهُ مُعافاً اِذْ سَقُمَ؛ وَ بَيْنا تَراهُ غنيّاً إذِ افْتَقَرَ.(13)

فرمود: سزاوار نـيـسـت ke بنده خدا؛ در دوران زندگى be دو خصوصيّت اعتماد كــنــد و be آن دلبسته باشد: يكى عافيت و تندرستى و ديگرى ثروت و بى نيازى است. زيــرا چــه بسا در حال صحّت و سلامتى مى باشد ولى ناگهان انواع مريضى ها بر او عارض مى گردد و ya آن ke در موقعيّت و امكانات خوبى است؛ ناگهان فقير و بيچاره مى شود؛ ـ پــس بدانيم ke دنيا و تمام امكانات آن بى ارزش و بىوفا خواهد بود و تنها عمل صالح مفيد و سودبخش مى باشد ـ .

14ـ قالَ(عليه السلام): لِلْمُرائى ثَلاثُ عَلامات: يَكْسِلُ إذا كانَ وَحْدَهُ؛ وَ يَنْشطُ إذاكانَ فِى النّاسِ؛ وَ يَزيدُ فِى الْعَمَلِ إذا أُثْنِىَ عَلَيْهِ؛ وَ يَنْقُصُ إذا ذُمَّ.(14)

فرمود: براى رياكار سه نشانه است: در تنهائى كسل و بى حال؛ در بين مردم سرحال و بانشاط مى باشد. هنگامى ke او ra تمجيد و تعريف كـنـنـد خوب و زياد كار مى كــنــد و اگــر انتقاد شــود سُستى و كم كارى مى كند.

15ـ قالَ(عليه السلام): اَوْحَى اللّهُ تَبارَكَ وَ تَعالى إلى نَبيٍّ مِنَ الاْنْبياءِ: قُلْ لِقَوْمِكَ لا يَلْبِسُوا لِباسَ أعْدائى؛ وَ لا يَطْعَمُوا مَطاعِمَ أعْدائى؛ وَ لا يَتَشَكَّلُوا بِمَشاكِلِ أعْدائى؛ فَيَكُونُوا أعْدائى.(15)

فرمود: خداوند تبارك و تعالى بر يكى از پيامبرانش وحى فرستاد : be امّت خود بگو: لباس دشمنان مرا نپوشند و غذاى دشمنان مرا ميل نكنند و هم شكل دشمنان من نگردند؛ وگرنه ايشان هم دشمن من خواهند بود.

16ـ قالَ(عليه السلام): اَلْعُقُولُ أئِمَّهُ الأفْكارِ؛ وَ الاْفْكارُ أئِمَّهُ الْقُلُوبِ؛ وَ الْقُلُوبُ أئِمَّهُ الْحَواسِّ؛ وَ الْحَواسُّ أئِمَّهُ الاْعْضاءِ.(16)
فرمود: عقل هــر انسانى پيشواى فكر و انديشه اوست; و فكر پيشواى قلب و درون او خواهد بود; و قلب پيشواى حوّاس پنج گانه مى باشد؛ و حوّاس پيشواى تمامى اعضاء و جوارح است.

17ـ قالَ(عليه السلام): تَفَضَّلْ عَلى مَنْ شِئْتَ فَأنْتَ أميرُهُ؛ وَ اسْتَغِْنِ عَمَّنْ شِئْتَ فَأنْتَ نَظيرُهُ؛ وَ افْتَقِرْ إلى مَنْ شِئْتَ فَأنْتَ أسيرُهُ.(17)

فرمود: بر هــر ke خواهى نيكى و احسان نما؛ تا رئيس و سرور او گردى; و از هــر ke خواهى بى نيازى جوى تا همانند او باشى. و خود ra نيازمند هــر ke خواهى بدان ـ و از او تقاضاى كمك نما ـ تا اسير او گردى.

18ـ قالَ(عليه السلام): أعَزُّ الْعِزِّ الْعِلْمُ؛ لاِنَّ بِهِ مَعْرِفَهُ الْمَعادِ وَ الْمَعاشِ؛ وَ أذَلُّ الذُّلِّ الْجَهْلُ؛ لاِنَّ صاحِبَهُ أصَمُّ؛ أبْكَمٌ؛ أعْمى؛ حَيْرانٌ.(18)

فرمود: عزيزترين عزّت ها علم و كمال است؛ براى ايــن ke شناخت معاد و تأمين معاشِ انسان؛ be وسيله آن انــجـام مى پذيرد. و پست ترين ذلّت ها جهل و نادانى است؛ زيــرا ke صاحبش هميشه در كرى و لالى و كورى مى باشد و در تمام امور سرگردان خواهد بود.

19ـ قالَ(عليه السلام): جُلُوسُ ساعَه عِنْدَ الْعُلَماءِ أحَبُّ إلَى اللّهِ مِنْ عِبادَهِ ألْفِ سَنَه؛ وَ النَّظَرُ إلَى الْعالِمِ أحَبُّ إلَى اللّهِ مِنْ إعْتِكافِ سَنَه فى بَيْتِ اللّهِ؛ وَ زيارَهُ الْعُلَماءِ أحَبُّ إلَى اللّهِ تَعالى مِنْ سَبْعينَ طَوافاً حَوْلَ الْبَيْتِ؛ وَ أفْضَلُ مِنْ سَبْعينَ حَجَّه وَ عُمْرَه مَبْرُورَه مَقْبُولَه؛ وَ رَفَعَ اللّهُ تَعالى لَهُ سَبْعينَ دَرَجَهً؛ وَ أنْزَلَ اللّهُ عَلَيْهِ الرَّحْمَهَ؛ وَ شَهِدَتْ لَهُ الْمَلائِكَهُ: أنَّ الْجَنَّهَ وَ جَبَتْ لَهُ.(19)

فرمود: يك ساعت در محضر علماء نشستن ـ ke انسان ra be مبدأ و معاد آشنا سازند ـ از هزار سال عبادت نزد خداوند محبوب تر خواهد بود. توجّه و نگاه be عالِم از إعتكاف و يك سال عبادت ـ مستحبّى ـ در خانه خدا بهتر است. زيارت و ديدار علماء؛ نزد خداوند از هفتاد مرتبه طواف اطراف كعبه محبوب تر خواهد بود؛ و نــيــز افضل از هفتاد حجّ و عمره قبول شده مى باشد. همچنين خداوند او ra هفتاد مرحله ترفيعِ درجه مى دهد و رحمت و بركت خود ra بر او نازل مى گرداند؛ و ملائكه شهادت مى دهند be ايــن ke او اهل بهشت است.

20ـ قالَ(عليه السلام): يَا ابْنَ آدَم؛ لا تَحْمِلْ هَمَّ يَوْمِكَ الَّذى لَمْ يَأتِكَ عَلى يَوْمِكَ الَّذى أنْتَ فيهِ؛ فَإنْ يَكُنْ بَقِيَ مِنْ أجَلِكَ؛ فَإنَّ اللّهَ فيهِ يَرْزُقُكَ.(20)

فرمود: اى فرزند آدم؛ غُصّه رزق و آذوقه آن روزى ke در پيش دارى و هنوز نيامده اســت نخور؛ زيــرا چـنـانـچه زنده بمانى و عمرت باقى باشد خداوند متعال روزىِ آن روز ra هم مى رساند.

21ـ قالَ(عليه السلام): قَدْرُ الرَّجُلِ عَلى قَدْرِ هِمَّتِهِ؛ وَ شُجاعَتُهُ عَلى قَدْرِ نَفَقَتِهِ؛ وَ صِداقَتُهُ عَلى قَدْرِ مُرُوَّتِهِ؛ وَ عِفَّتُهُ عَلى قَدْرِ غِيْرَتِهِ.(21)

فرمود: ارزش هــر انسانى be قدر همّت اوست؛ و شجاعت و توان هــر شخصى be مقدار گذشت و احسان اوست؛ و درستكارى و صداقت او be قدر جوانمردى اوست؛ و پاكدامنى و عفّت هــر فرد be اندازه غيرت او خواهد بود.

22ـ قالَ(عليه السلام): مَنْ شَرِبَ مِنْ سُؤْرِ أخيهِ تَبَرُّكاً بِهِ؛ خَلَقَ اللّهُ بَيْنَهُما مَلِكاً يَسْتَغْفِرُ لَهُما حَتّى تَقُومَ السّاعَهُ.(22)

فرمود: كسى ke دهن خورده برادر مؤمنش ra be عــنــوان تبرّك ميل نمايد؛ خداوند متعال ملكى ra مأمور مى گرداند تا براى آن دو نفر تا روز قيامت طلب آمرزش و مغفرت نمايد.

23ـ قالَ(عليه السلام): لا خَيْرَ فِى الدُّنْيا إلاّ لِرَجُلَيْنِ: رَجَلٌ يَزْدادُ فى كُلِّ يَوْم إحْساناً؛ وَ رَجُلٌ يَتَدارَكُ ذَنْبَهُ بِالتَّوْبَهِ؛ وَ أنّى لَهُ بِالتَّوْبَهِ؛ وَالله لَوْسَجَدَ حَتّى يَنْقَطِعَ عُنُقُهُ ما قَبِلَ اللهُ مِنْهُ إلاّ بِوِلايَتِنا أهْلِ الْبَيْتِ.(23)

فرمود: خير و خوبى در دنيا وجود ندارد مگر براى دو دسته: دسته اوّل آنان ke سعى نـمـايـنـد در هــر روز؛ نسبت be گذشته كار بهترى انــجـام دهند. دسته دوّم آنان ke نسبت be خطاها و گناهان گذشته خود پشيمان و سرافكنده گردند و توبه نمايند؛ و توبه كسى پذيرفته نـيـسـت مگر آن ke ba اعتقاد بر ولايت ما اهل بيت عصمت و طهارت باشد.

24ـ قالَ(عليه السلام): عَجِبْتُ لاِبْنِ آدَم؛ أوَّلُهُ نُطْفَهٌ؛ وَ آخِرُهُ جيفَهٌ؛ وَ هُوَ قائِمٌ بَيْنَهُما وِعاءٌ لِلْغائِطِ؛ ثُمَّ يَتَكَبَّرُ.(24)

فرمود: تعجبّ مى كنم از كسى ke اوّلش قطره اى آب ترش شده و عاقبتش لاشه اى متعفّن ـ بد بو ـ خواهد بود و خود ra ظرف فضولات قرار داده است؛ ba ايــن حال تكبّر و بزرگ منشى هم مى نمايد.

25ـ قالَ(عليه السلام): إيّاكُمْ وَ الدَّيْن؛ فَإنَّهُ هَمٌّ بِاللَّيْلِ وَ ذُلٌّ بِالنَّهارِ.(25)

فرمود: از گرفتن نسيه و قرض؛ خود ra برهانيد؛ چــون ke سبب غم و اندوه شبانه و ذلّت و خوارى در روز خواهد گشت.

26ـ قالَ(عليه السلام): إنَّ الْعالِمَ الْكاتِمَ عِلْمَهُ يُبْعَثُ أنْتَنَ أهْلِ الْقِيامَهِ؛ تَلْعَنُهُ كُلُّ دابَّه مِنْ دَوابِّ الاْرْضِ الصِّغارِ.(26)

فرمود: آن عالم و دانشمندى ke علم خود ra ـ در بيان حقايق ـ براى ديگران كتمان كند؛ روز قيامت ba بدترين بوها محشور مى شــود و مورد نفرت و نفرين تمام موجودات قرار مى گيرد.

27ـ قالَ(عليه السلام): ya كُمَيْلُ؛ قُلِ الْحَقَّ عَلى كُلِّ حال؛ وَوادِدِ الْمُتَّقينَ؛ وَاهْجُرِ الفاسِقينَ؛ وَجانِبِ المُنافِقينَ؛ وَلاتُصاحِبِ الخائِنينَ.(27)

فرمود: در هــر حالتى حقّ ra بگو و مدافع آن باش؛ دوستى و معاشرت ba پرهيزگاران ra ادامه ده؛ و از فاسقين و معصيت كاران كناره گيرى كن؛ و از منافقان دورى و فرار كن؛ و ba خيانتكاران همراهى و هم نشينى منما.

28ـ قالَ(عليه السلام): فى وَصيَّتِهِ لِلْحَسَنِ (عليه السلام): سَلْ عَنِ الرَّفيقِ قَبْلَ الطَّريقِ؛ وَعَنِ الْجارِ قَبْلَ الدّارِ.(28)

ضمن سفارشى be فرزندش امام حسن (عليه السلام) فرمود: پيش از آن ke بخواهى مسافرت بروى؛ رفيق مناسب راه ra جويا باش؛ و پيش از آن ke منزلى ra تهيّه كنى همسايگان ra بررسى كن ke چگونه هستند.

29ـ قالَ(عليه السلام): اِعْجابُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ دَليلٌ عَلى ضَعْفِ عَقْلِهِ.(29)

فرمود: فخر كردن انسان be خودش؛ نشانه كم عقلى او مى باشد.

30ـ قالَ(عليه السلام): أيُّهَا النّاسُ؛ إِيّاكُمْ وُحُبَّ الدُّنْيا؛ فَإِنَّها رَأْسُ كُلِّ خَطيئَه؛ وَبابُ كُلِّ بَليَّه؛ وَداعى كُلِّ رَزِيَّه.(30)

فرمود: اى گروه مردم؛ نسبت be محبّت و علاقه be دنيا مواظب باشيد؛ چــون ke علاقه و محبّت be دنيا اساس هــر خطا و انحرافى است؛ و دروازه هــر بلا و گرفتارى است؛ و نزديك كننده هــر فتنه و آشوب; و نــيــز آورنده هــر مصيبت و مشكلى است.

31ـ قالَ(عليه السلام): السُّكْرُ أرْبَعُ السُّكْراتِ: سُكْرُ الشَّرابِ؛ وَسُكْرُ الْمالِ؛ وَسُكْرُ النَّوْمِ؛ وَسُكْرُ الْمُلْكِ.(31)

فرمود: مستى در چهار چيز است: مستى از شراب (و خمر)؛ مستى مال و ثروت؛ مستى خواب؛ مستى رياست و مقام.

32ـ قالَ(عليه السلام): أللِّسانُ سَبُعٌ إِنْ خُلِّيَ عَنْهُ عَقَرَ.(32)

فرمود: زبان؛ همچون درّنده اى اســت ke اگــر آزاد باشد زخم و جراحت (سختى be جسم و ايمان) خواهد زد.

33ـ قالَ(عليه السلام): يَوْمُ الْمَظْلُومِ عَلَى الظّالِمِ أشَدُّ مِنْ يَوْمِ الظّالِمِ عَلَى الْمَظْلُومِ.(33)

فرمود: روز داد خواهى مظلوم بر عليه ظالم سخت تر اســت از روزى ke ظالم ستم بر مظلوم مى كند.

34ـ قالَ(عليه السلام): فِى الْقُرْآنِ نَبَأُ ما قَبْلَكُمْ؛ وَخَبَرُ ما بَعْدَكُمْ؛ وَحُكْمُ ما بَيْنِكُمْ.(34)

فرمود: قرآن احوال گذشتگان؛ و أخبار آينده ra در بردارد؛ و شرح وظايف شما ra بيان كرده است.

35ـ قالَ(عليه السلام): نَزَلَ الْقُرْآنُ أثْلاثاً؛ ثُلْثٌ فينا وَفى عَدُوِّنا؛ وَثُلْثٌ سُنَنٌ وَ أمْثالٌ؛ وَثُلْثٌ فَرائِض وَأحْكامٌ.(35)

فرمود: نزول قرآن بر سه قسمت است: يك قسمت آن درباره اهل بيت عصمت و طهارت : و دشمنان و مخالفان ايشان; و قسمت ديگر آن؛ اخلاقيّات و ضرب المثلها; و قسمت سوّم در بيان واجبات و احكام إلهى مى باشد.

36ـ قالَ(عليه السلام): ألْمُؤْمِنُ نَفْسُهُ مِنْهُ فى تَعَب؛ وَالنّاسُ مِنْهُ فى راحَه.(36)

فرمود: مؤمن آن كسى اســت ke خود ra be جهت رفاه مردم در زحمت بيندازد و ديگران از او در أمنيّت و آسايش باشند.

37ـ قالَ(عليه السلام): كَتَبَ اللّهُ الْجِهادَ عَلَى الرِّجالِ وَالنِّساءِ؛ فَجِهادُ الرَّجُلِ بَذْلُ مالِهِ وَنَفْسِهِ حَتّى يُقْتَلَ فى سَبيلِ اللّه؛

وَجِهادُ الْمَرْئَهِ أنْ تَصْبِرَ عَلى ماتَرى مِنْ أذى زَوْجِها وَغِيْرَتِهِ.(37)

فرمود: خداوند جهاد ra بر مردان و زنان لازم دانسته است. پــس جهاد مرد؛ آن اســت ke از مال و جانش بگذرد تا جائى ke در راه خدا كشته و شهيد شود. و جهاد زن آن اســت ke در مقابل زحمات و صدمات شوهر و بر غيرت و جوانمردى او صبر نمايد.

38ـ قالَ(عليه السلام): فى تَقَلُّبِ الاْحْوالِ عُلِمَ جَواهِرُ الرِّجالِ.(38)

فرمود: در تغيير و دگرگونى حالات و حوادث؛ فطرت و حقيقت اشخاص شناخته مى شود.

39ـ قالَ(عليه السلام): إنّ الْيَوْمَ عَمَلٌ وَلا حِسابَ؛ وَغَداً حِسابٌ وَ لا عَمَل.(39)

فرمود: امروزه – در دنيا – زحمت و فعاليّت؛ بدون حساب اســت و فرداى قيامت؛ حساب و بررسى اعمال و دريافت پاداش است.

40ـ قالَ(عليه السلام): إتَّقُوا مَعَاصِيَ اللّهِ فِى الْخَلَواتِ فَإنَّ الشّاهِدَ هُوَ الْحاكِم.(40)

فرمود: دورى و اجتناب كنيد از معصيت هاى إلهى؛ حتّى در پنهانى؛ پــس be درستى ke خداوند شاهد اعمال و نيّات است; و نــيــز او حاكم و قاضى خواهد بود.

پاورقيها:
[1] ـ أمالى صدوق : ص 97؛ بحارالأنوار: ج 90؛ ص 343؛ ح 1.
[2] ـ أمالى طوسى : ج 1؛ ص 114 ح 29؛ بحارالأنوار: ج 1؛ ص 169؛ ح 20.
[3] ـ وسائل الشّيعه: ج 25؛ ص 434؛ ح 32292.
[4] ـ وافى: ج 4؛ ص 402؛ س 3.
[5] ـ أعيان الشّيعه: ج 1؛ ص 350؛ بحارالأنوار: ج 41؛ ص 150؛ ضمن ح 40.
[6] ـ أمالى طوسى: ج 1؛ ص 55؛ بحارالأنوار: ج 2؛ ص 48؛ ح 7.
[7] ـ أمالى صدوق: ص 95؛ بحارالأنوار: ج 68؛ ص 181؛ ح 35.
[8] ـ بحار الأنوار: ج 5؛ ص 317؛ ح 16؛ be نقل از ثواب الأعمال.
[9] ـ أمالى طوسى : ج 1؛ ص 372؛ بحارالأنوار: ج 63؛ ص 152؛ ح 5.
[10] ـ أمالى طوسى: ج 1؛ ص 372؛ بحارالأنوار: ج 63؛ ص 155؛ ح 5.
[11] ـ عدّه الدّاعى: ص 85؛ ص 1؛ بحارالأنوار: ج 101؛ ص 73؛ ح 24.
[12] ـ مستدرك الوسائل : ج 16؛ ص 291؛ ح 19920.
[13] ـ بحارالأنوار: ج 69؛ ص 68؛ س 2؛ ضمن ح 28.
[14] ـ محبّه البيضاء: ج 5؛ ص 144؛ تنبيه الخواطر: ص 195؛ س 16.
[15] ـ مستدرك الوسائل: ج 3؛ ص 210؛ ح 3386.
[16] ـ بحارالأنوار: ج 1؛ ص 96؛ ح 40.
[17] ـ بحارالأنوار: ج 70؛ ص 13.
[18] ـ نزهه الناظر و تنبيه الخاطر حلوانى: ص 70؛ ح 65.
[19] ـ عدّه الدّاعى: ص 75؛ س 8؛ بحارالأنوار: ج 1؛ ص 205؛ ح 33.
[20] ـ نزهه الناظر و تنبيه الخاطر حلوانى: ص 52؛ ح 26.
[21] ـ نزهه الناظر و تنبيه الخاطر حلوانى: ص 46؛ ح 12.
[22] ـ اختصاص شيخ مفيد: ص 189؛ س 5.
[23] – وسائل الشيعه: ج 16 ص 76 ح 5.
[24] ـ وسائل الشّيعه: ج 1؛ ص 334؛ ح 880.
[25] ـ وسائل الشّيعه: ج 18؛ ص 316؛ ح 23750.
[26] ـ وسائل الشّيعه: ج 16؛ ص 270؛ ح 21539.
[27] ـ تحف العقول: ص 120؛ بحارالأنوار: ج 77؛ ص 271؛ ح 1.
[28] ـ بحارالأنوار: ج 76؛ ص 155؛ ح 36؛ و ص 229؛ ح 10.
[29] ـ اصول كافى: ج 1؛ ص 27؛ بحارالأنوار: ج 1؛ ص 161؛ ح 15.
[30] ـ تحف العقول: ص 152؛ بحارالأنوار: ج 78؛ ص 54؛ ح 97.
[31] ـ خصال : ج 2؛ ص 170؛ بحارالأنوار: ج 73؛ ص 142؛ ح 18.
[32] ـ شرح نهج البلاغه ابن عبده: ج 3؛ ص 165.
[33] ـ شرح نهج البلاغه فيض الاسلام: ص 1193.
[34] ـ شرح نهج البلاغه فيض الاسلام: ص 1235.
[35] ـ اصول كافى؛ ج 2؛ ص 627؛ ح 2.
[36] ـ بحارالأنوار: ج 75؛ ص 53؛ ح 10.
[37] ـ وسائل الشّيعه: ج 15؛ ص 23؛ ح 19934.
[38] ـ شرح نهج البلاغه فيض الإسلام: ص 1183.
[39] ـ شرح نهج البلاغه ابن عبده: ج 1؛ ك 41.
[40] ـ شرح نهج البلاغه ابن عبده: ج 3؛ ص 324


برچسب: ،
امتیاز:
 
بازدید:
+ نوشته شده: ۲۹ شهريور ۱۳۹۶ساعت: ۰۹:۱۲:۱۷ توسط:myblog موضوع:

{COMMENTS}
ارسال نظر
نام :
ایمیل :
سایت :
آواتار :
پیام :
خصوصی :
کد امنیتی :