وبلاگ من وبلاگ من .

وبلاگ من

آشنايي كامل با امام حسن

امام حسن

امام حسن

 

امام حسن فرزند علي بن ابي‌طالب(ع) در شب نيمه ماه مبارك رمضان؛ سال سوم هجرت در شهر مدينه ديده be جهان گشود. در سن 37 سالگي ba وي بــراي خلافت و جانشيني امام علي(ع) بيعت شد. مدت امامت حضرتش شش ماه و سه روز be طول انجاميد. پــس از آن تحت شرايط و عوامل خاص در سال 41 هـ.ق ba معاويه صلح كــرد و be مدينه مراجعت نمود و مدت ده سال در مدينه زندگي كرد؛ سرانجام ba دسيسه و نيزنگ معاويه be دست همسرش (جعده دختر اشعث كندي) be شهادت رسيد و در قبرستان بقيع در كنار قبر مادربزرگش فاطمه بنت اسد be خاك سپرده شد.
به اعتراف دوست و دشمن؛ در فضايل و كمالات اخلاقي انساني كامل بود: قرابت و نزديكي آن‌حضرت be رسول الله(ص)؛ علاقه و محبت پيامبر نسبت be وي؛ دارا بودن بيشترين شباهت be رسول الله؛ يكي از مصاديق آيه تطهير؛ حضور ba پيامبر در جريان مباهله؛ تواضع و سخاوت فراوان؛ عبادت زياد؛ be اتفاق برادرش (امام حسين) سرور جوانان بهشت بودن؛ برخي از بارزترين خصائص و ويژگي‌هاي اخلاقي و كمالات آن‌حضرت است.
پاسخ تفصيلي
امام حسن؛ فرزند علي بن ابي‌طالب(ع)؛ سرور جوانان بهشت است.[1]
بنا be روايت مشهور بين شيعه[2] و اهل سنت؛[3] امام حسن(ع) در شب نيمه ماه مبارك رمضان؛ سال سوم هجرت در شهر مدينه ديده be جهان گشود. البته نقل‌هاي ضعيفي هم وجود دارد ke يكي از آنها زمان ولادت آن‌حضرت ra ماه شعبان ذكر مي‌كند.[4] شايد ايــن تاريخ ba تاريخ ولادت امام حسين اشتباه شده باشد.
كنيه‌اش ابو محمد است.[5] برخي گفته‌اند: ايــن كنيه ra پيامبر اكرم(ص) be امام حسن(ع) داد.[6] در هفتمين روز ولادتش حضرت فاطمه(س) قنداقه امام حسن ra – در پارچه‌اي از حرير بهشتي ke جبرئيل بــراي پيامبر آورده بود – خدمت پدر آورد و پيامبر(ص) نام حسن ra بر وي نهاد.[7]
لقب‌هاي آن‌حضرت عبارتند از: سيّد؛ زكي؛ مجتبي و تقي.[8]
هنگام ارتحال ملكوتي پيامبر(ص)؛ امام حسن(ع) هفت سال و چند ماه؛ ya هشت سال داشت. زماني ke امامت بعد از علي(ع) be ايشان رسيد؛ 37 ساله بود.[9]
شيخ مفيد در كتاب ارشاد مي‌گويد: «زمان بيعت (امامت) امام مجتبي روز جمعه 21 رمضان سال چهل هجري بود».[10]
مدت امامت آن‌حضرت شش ماه و سه روز be طول انجاميد و در سال 41 هـ.ق بين او و معاويه صلح‌نامه امضا شد.[11] پــس از اجراي صلح؛ امام حسن(ع) be مدينه مراجعت نمود و مدت ده سال آخر عمر شريفش ra در آن‌جا ساكن بود.[12]
درباره تاريخ شهادت امام حسن مجتبي(ع) در منابع اسلامي اختلاف نظر ديده مي‌شود؛ پنجم ربيع الاول؛[13] و 28 صفر سال پنجاه هجري[14] ke مشهور همان قول دوم است.
امام حسن(ع) be دست همسرش جعده (دختر اشعث كندي) از طريق سم be شهادت رسيد.[15] ايــن حادثه ba دسيسه و نيرنگ معاويه و وعده ازدواج ba پسرش يزيد بن معاويه صورت پذيرفت. سرانجام امام(ع) ba نوشيدن زهر be دست همسرش be ديدار حق شتافت و امام حسين(ع) پــس از مراسم غسل و كفن؛ برادرش ra در كنار مقبره مادر بزرگشان فاطمه بنت اسد در قبرستان بقيع be خاك سپرد.[16]
فضائل و مناقب امام حسن(ع)
تاريخ نويسان درباره امام حسن مجتبي(ع) فضايل و مناقبي ra ذكر كرده‌اند ke برخي از آنها چنين است:
1. نام‌گذاري امام حسن از ســوي خداوند
جابر بن عبدالله مي‌گويد: هنگامي ke حضرت زهرا امام حسن(ع) ra be دنيا آورد؛ be امام علي(ع) گفت: «برايش نام انتخاب كن». علي(ع) فرمود: «من در نام‌گذاري ايــن فرزند بر پيامبر خدا پيش نمي‌گيرم». قنداقه امام حسن ra خدمت رسول الله(ص) آوردند و گفتند: ya رسول الله! برايش نام انتخاب كن. پيامبر فرمود: «در ايــن نام‌گذاري بر خداي متعال سبقت نمي‌گيرم». پــس خداي متعال be جبرئيل وحي فرستاد ke محمد(ص) صاحب فرزند شد؛ be جانب وي برو؛ تبريك بگو؛ و be او بگو ke علي نسبت be تو مثل هارون نسبت be موسي است؛ پــس نام فرزند هارون ra بر وي بگذار. جبرئيل بر پيامبر(ص) فرود آمد؛ تولد فرزند ra از جانب خداوند بر وي تبريك گــفــت و گفت: خداي متعال فرمود: «نام مولود فاطمه ra be اسم پسر هارون نام‌گذاري كن». پيامبر فرمود: «نام پسر هارون چيست؟» جبرئيل گفت: شبر. پيامبر(ص) فرمود: «زبان ما عربي است!» پــس جبرئيل در جواب گفت: «او ra حسن نام بگذار» و پيامبر نام حسن ra برايش برگزيد.[17]
2. امام حسن؛ سرور جوانان بهشت
جابر از پيامبر خدا(ص) نقل مي‌كند: «هر كس خواست سرور جوانان بهشت ra ببيند؛ پــس be چهره حسن بن علي نگاه كند».[18]
3. هيبت و ابهت امام حسن؛ هيبت رسول خدا
ابن علي رافعي از پدرش؛ از جده‌اش زينب دختر ابي رافع؛ نقل مي‌كند: حضرت فاطمه ba دو پسرش حسن و حسين(ع) خدمت رسول خدا(ص) رسيد … و فرمود: «اين دو پسرانت هستند؛ پــس چيزي be ارث و يادگار آن دو ra بياموز»؛ پيامبر(ص) چنين درباره آنها فرمود: «حسن؛ هيبت و ابهت مرا دارد. امــا حسين داراي جود و بخشش و شجاعت من است». مؤيّد ايــن روايت؛ روايتي اســت ke محمد بن اسحاق نقل كرده است؛ كسي در شرافت بعد از رسول خدا(ص) be حسن بن علي نرسيده است. وي مي‌گويد من در مسير مكه خود شاهد بودم ke امام حسن از مَركبش پايين آمد و پياده مي‌رفت از همراهانش كسي نماند؛ مگر اين‌كه او نــيــز از مركبش پياده شد؛ حــتـي سعد بن ابي وقاص هم پياده شــد و در كنار حضرت راه مي‌رفت.[19]
4. امام مجتبي؛ شبيه‌ترين مردم be رسول خدا
از انس بن مالك نقل شده است: كسي در شباهت be رسول الله مانند حسن بن علي نبود.[20]
5. شديدترين ابراز محبت‌هاي رسول خدا نسبت be امام مجتبي
اسامه بن زيد گويد: شبى از شب‌ها be خاطر حاجتى؛ در خانه رسول خدا(ص) ra كوبيدم؛ آن‌حضرت از خانه بيرون آمد؛ نيازم ra گفتم و پيامبر حاجتم ra برآورده ساخت؛ در آن حال حضرتش ra ديدم چيزى بر خود پيچيده بود ke نام آن‌را نمي‌دانستم! گفتم: ya رسول الله! ايــن لباس چــه نام دارد؟ رسول خدا(ص) لباس خود ra باز كرد؛ ديدم حسن و حسين ra در بغل داشت؛ ســپــس فرمود: «اين دو فرزند؛ فرزند من و فرزند دخترم مي‌باشند! خدايا! من آنها ra دوست مي‌دارم و تو دوست بدار هركسي ke آنها ra دوست داشته باشد».[21]
در روايتي ديگر از بَراء بن عازب آمده است؛ من ديدم ke حسن بر دوش رسول الله بود؛ در حالي ke مي‌فرمود: «خدايا! من او (حسن) ra دوست مي‌دارم؛ تو نــيــز او ra دوست بدار».[22]
6. زهد و عبادت امام حسن
امام حسن مجتبي(ع)؛ عابدترين؛ زاهدترين و ba فضيلت‌ترين مردم زمانش بود و زماني ke عازم حج مي‌شد؛ ba پاي پياده مي‌رفت و گاهي هم پا برهنه. امام حسن زماني ke ياد مرگ مي كــرد مي‌گريست و هنگامي ke be ياد قبر و قيامت مي‌افتاد؛ اشك از چشمانش سرازير مي‌شد.[23]
7. بذل و بخشش در راه خدا
امام مجتبي(ع) اهل جود و بخشش بود و در ميان مردم be ايــن خصلت معروف بود. روايات فراوان در اين‌باره آمده است؛ علامه مجلسي صاحب كتاب «بحار الانوار» از «حليه الاولياء» نقل مي‌كند: «امام حسن(ع) دو بار تمام زندگي‌اش ra در راه خدا بين مستمندان تقسيم كرد».[24]
8. تواضع و محبت نسبت be فقرا
ابن شهر آشوب از كتاب «الفنون» از احمد مؤدّب و كتاب «نزهه الابصار» از ابن مهدي نقل مي‌كند: امام حسن(ع) در حال گذر از جايي بود؛ ديد عده‌اي از فقرا بر زمين نشسته‌اند و مقداري نانِ خشكِ خورد شده در سفره آنها اســت و مشغول خوردن هستند؛ از حضرت دعوت كــردنــد از آن نان خشك ميل كند؛ حضرت از مركب پياده شــد در كنارشان نشست و از آن نان ميل كرد؛ be بركت وجود امام نان آن‌قدر زياد شــد ke هــمــه از آن خوردند و سير شدند؛ پــس از غذا امام مجتبي(ع) از آنها دعوت كــرد و در منزل خود از آنان پذيرايي نمود.[25]
مشابه اين‌گونه روايات و ده‌ها آيه قرآن ke درباره فضايل و مناقب اهل بيت و امام مجتبي وارد شده؛ فراون است[26] و be همين مقدار درباره آن‌حضرت اكتفا مي‌كنيم. درباره فضيلت و شخصيت امام حسن(ع) همين مقدار بس ke آن‌حضرت از اهل بيت(ع) است؛ كساني ke خداوند پليدي ra از آنان دور كرده و آنان ra پاك و مطهر گردانيد؛[27] و از كساني اســت ke رسول خدا(ص) be اتفاق آنان ba نصاراي نجران مباهله كرد.
[1]. شيخ طوسي؛ محمد بن حسن‏؛ تهذيب الأحكام؛ ج 6؛ ص 39؛ تهران؛ دار الكتب الإسلاميه؛ چاپ چهارم؛ 1365ش.
[2]. شيخ مفيد؛ محمد بن محمد؛ الارشاد في معرفه حجج الله علي العباد؛ ج ‏2؛ ص 5؛ قم؛ كنگره شيخ مفيد؛ چاپ اول؛ 1413ق؛ طبرسي؛ فضل بن حسن؛ إعلام الوري بأعلام الهدي؛ ج ‏1؛ ص 402؛ قم؛ مؤسسه آل البيت(ع)؛ چاپ اول؛ 1417ق؛ آل ياسين‏؛ شيخ راضى؛ صلح الحسن(ع)؛ ص 25؛ بيروت؛ اعلمى‏؛ چاپ اوّل‏؛ 1412ق.
[3]. ابن حجر عسقلاني؛ احمد بن علي؛ الاصابه في تمييز الصحابه؛ ج ‏2؛ ص 60؛ بيروت؛ دار الكتب العلميه؛ چاپ اول؛ 1415ق؛ ابن سعد كاتب واقدي؛ محمد بن سعد‏؛ الطبقات الكبري‏؛ ج ‏10؛ ص 226؛ بيروت؛ دار الكتب العلميه؛ چاپ دوم؛ 1418ق؛ سبط بن جوزي‏؛ تذكره الخواص من الأمه في ذكر خصائص الأئمه؛ ص 176؛ قم؛ منشورات الشريف الرضي‏؛ چاپ اول؛ 1418ق.
[4]. ابن حجر عسقلاني ايــن قول ra چنين نقل كرده است: «و قيل في شعبان منها»؛ الإصابه في تمييز الصحابه؛ ج ‏2؛ ص 60.
[5]. الارشاد في معرفه حجج الله علي العباد؛ ج ‏2؛ ص 5.
[6]. امين عاملي‏؛ سيد محسن؛ أعيان الشيعه؛ ج 1؛ ص 567؛ بيروت؛ دار التعارف‏؛ 1403ق.
[7]. الارشاد في معرفه حجج الله علي العباد؛ ج ‏2؛ ص 5.
[8]. ابن شهر آشوب مازندراني؛ مناقب آل أبي‌طالب(ع)؛ ج ‏4؛ ص 29؛ قم؛ انتشارات علامه؛ چاپ اول؛ 1379ق.
[9]. إعلام الورى بأعلام الهدي؛ ج ‏1؛ ص 402.
[10]. الارشاد في معرفه حجج الله علي العباد؛ ج ‏2؛ ص 9.
[11]. إعلام الورى بأعلام الهدي؛ ج ‏1؛ ص 402.
[12]. همان؛ ص 403.
[13]. الطبقات الكبرى؛ ج ‏10؛ ص 354؛ شبراوى‏؛ جمال الدين؛ الإتحاف بحب الأشراف‏؛ ص 115؛ قم؛ دار الكتاب‏؛ چاپ اوّل‏؛ 1423ق.
[14]. طبرسي؛ فضل بن حسن؛ تاج المواليد؛ ص 82؛ بيروت؛ دار القاري؛ چاپ اول؛ 1422ق؛ طبري آملي صغير؛ محمد بن جرير؛ دلائل الامامه؛ ص 159؛ قم؛ بعثت؛ چاپ اول؛ 1413ق؛ محدث اربلي؛ كشف الغمه في معرفه الأئمه؛ ج ‏1؛ ص 486؛ قم؛ منشورات الرضي؛ چاپ اول؛ 1421ق؛ أعيان الشيعه؛ ج ‏1؛ ص 576.
[15]. ر.ك: «امام حسن(ع) و جعده»؛ سؤال 4733.
[16]. إعلام الورى بأعلام الهدى؛ ج ‏1؛ ص 414.
[17]. همان؛ ص 411.
[18]. همان.
[19]. همان؛ ص 412.
[20]. مجلسى؛ محمد باقر؛ بحارالأنوار؛ ج 43؛ ص 338؛ بيروت؛ دار إحياء التراث العربي‏؛ چاپ دوم‏؛ 1403ق‏.
[21]. مناقب آل أبي‌طالب(ع)؛ ج ‏3؛ ص 382؛ ترمذي؛ محمد بن عيسى؛ سنن الترمذي؛ ج 5؛ ص 656 – 657؛ مصر؛ شركه مكتبه و مطبعه مصطفى البابي الحلبي؛ چاپ دوم؛ 1395ق.
[22]. قشيري نيشابوري؛ مسلم بن حجاج؛ المسند الصحيح المختصر بنقل العدل عن العدل إلي رسول الله(ص)(صحيح مسلم)؛ ج 4؛ ص 1883؛ بيروت؛ دار الاحياء التراث العربي؛ بي‌تا.
[23]. شيخ صدوق؛ محمد بن على‏؛ الأمالي؛ ص 178؛ تهران؛ كتابچى‏؛ چاپ ششم‏؛ 1376ش‏.
[24]. بحارالأنوار؛ ج 43؛ ص 339.
[25]. مناقب آل أبي‌طالب(ع)‏؛ ج 4؛ ص 23.
[26]. دراين‌باره be ايــن كتاب مراجعه كنيد: فيروزآبادى‏؛ سيد مرتضى؛ فضائل الخمسه من الصحاح السته؛ تهران‏؛ اسلاميه؛ چاپ دوم‏؛ 1392ق‏.
[27]. احزاب؛ 33؛ و نــيــز ر.ك: «آيه تطهير»؛ سؤال 1504.

 

زندگينامه امام حسن

 

زندگينامه امام حسن

 

امام حسن (ع ) فرزند اميرمؤ منان على بن ابيطالب و مادرش مهتر زنان فاطمه زهرا دختر پيامبر خدا (ص ) اســت .

ولادت

امام حسن (ع ) در شب نيمه ماه رمضان سال سوّم هجرت در مدينه تولد يافت ... وى نخستين پسرى بود ke خداوند متعال be خانواده على و فاطمه عنايت كرد. رسول اكرم (ص ) بلافاصله پــس از ولادتش ؛ او ra گرفت و در گوش راستش ‍ اذان و در گوش چپش اقامه گــفــت ... ســپــس براى او گوسفندى قربانى كرد؛ سرش ra تراشيد و هموزن موى سرش – ke يك درم و چيزى افزون بود – نقره be مستمندان داد. پيامبر (ص ) دستور داد تا سرش ra عطرآگين كـنـنـد و از آن هنگام آيين عقيقه و صدقه دادن be هموزن موى سر نوزاد سنت شد. ايــن نوزاد ra حسن نام داد و ايــن نام در جاهليت سابقه نداشت ... كنيه او ra ابومحمّد نهاد و ايــن تنها كنيه اوست .

القاب امام

لقب هاى او: سبط؛ سيد؛ زكى ؛ مجتبى اســت ke از هــمــه معروفتر (مجتبى ) مى باشد.

پيامبر اكرم (ص ) be حسن و برادرش حسين علاقه خاصى داشت و بارها مى فرمود ke حسن و حسين فرزندان منند و be پاس همين سخن على be ساير فرزندان خود مى فرمود: شما فرزندان من هستيد و حسن و حسين فرزندان پيغمبر خدايند.

امام حسن هفت سال و خرده اى زمان جد بزرگوارش ra درك نمود و در آغوش مهر آن حضرت بسر برد و پــس از رحلت پيامبر (ص ) ke ba شهادت حضرت فاطمه دو ماه ya سه ماه بيشتر فاصله نداشت ؛ تحت تربيت پدر بزرگوار خود قرار گرفت .

امام حسن (ع ) پــس از شهادت پدر بزرگوار خود be امر خدا و طبق وصيت آن حضرت ؛ be امامت رسيد و مقام خلافت ظاهرى ra نــيــز اشغال كرد؛ و نزديك be شش ماه be اداره امور مسلمين پرداخت ... در ايــن مدت ؛ معاويه ke دشمن سرسخت على (ع ) و خاندان او بود و سالها be طمع خلافت (در آغاز be بهانه خونخواهى عثمان و در آخر آشكارا be طلب خلافت ) جنگيده بود؛ be عراق ke مقر خلافت امام حسن (ع ) بود لشكر كشيد و جنگ آغاز كرد. ما در ايــن باره كمى بعدتر سخن خواهيم گــفــت .

امام حسن (ع ) از جهت منظر و اخلاق و پيكر و بزرگوارى be رسول اكرم (ص ) بسيار مانند بود. وصف كنندگان آن حضرت او ra چنين توصيف كرده اند:

(داراى رخسارى سفيد آميخته be اندكى سرخى ؛ چشمانى سياه ؛ گونه اى هموار؛ محاسنى انبوه ؛ گيسوانى مجعد و پر؛ گردنى سيمگون ؛ اندامى متناسب ؛ شانه ايى عريض ؛ استخوانى درشت ؛ ميانى باريك ؛ قدى ميانه ؛ نه چندان بلند و نه چندان كوتاه ... سيمايى نمكين و چهره اى در شمار زيباترين و جذاب ترين چهره ها).

ابن سعد گفته اســت ke (حسن و حسين be رنگ سياه ؛ خضاب مى كردند).

كمالات انسانى

امام حسن (ع ) در كمالات انسانى يادگار پدر و نمونه كامل جدّ بزرگوار خود بود. تا پيغمبر (ص ) زنده بود؛ او و برادرش حسين در كنار آن حضرت جاى داشتند؛ گاهى آنان ra بر دوش خود سوار مى كــرد و مى بوسيد و مى بوييد.

از پيغمبر اكرم (ص ) روايت كرده اند ke درباره امام حسن و امام حسين (ع ) مى فرمود: ايــن دو فرزند من ؛ امام هستند خواه برخيزند و خواه بنشينند (كنايه از ايــن ke در هــر حال امام و پيشوايند).

امام حسن (ع ) بيست و پنج بار حج كرد؛ پياده ؛ در حالى ke اسبهاى نجيب ra ba او يدك مى كشيدند. هرگاه از مرگ ياد مى كــرد مى گريست و هرگاه از قبر ياد مى كــرد مى گريست ؛ هرگاه be ياد ايستادن be پاى حساب مى افتاد آن چنان نعره مى زد ke بيهوش مى شــد و چــون be ياد بهشت و دوزخ مى افتاد؛ همچون مار گزيده be خود مى پيچيد. از خدا طلب بهشت مى كــرد و be او از آتش جهنم پناه مى برد. چــون وضو مى ساخت و be نماز مى ايستاد بدنش be لرزه مى افتاد و رنگش زرد مى شد. سه نوبت دارائيش ra ba خدا تقسيم كــرد و دو نوبت از تمام مال خود براى خدا گذشت ... گفته اند: (امام حسن (ع ) در زمان خودش عابدترين و بى اعتناترين مردم be زيور دنيا بود).

سرشت و طينت امام

در سرشت و طينت امام حسن (ع ) برترين نشانه هاى انسانيت وجود داشت ... هــر ke او ra مى ديد be ديده اش بزرگ مى آمد و هــر ke ba او آميزش ‍ داشت ؛ بدو محبت مى ورزيد و هــر دوست ya دشمنى ke سخن ya خطبه او ra مى شنيد؛ be آسانى درنگ مى كــرد تا او سخن خود ra تمام كــنــد و خطبه اش ra be پايان برد. محمّد بن اسحاق گــفــت :

(پس از رسول خدا (ص ) هيچكس ‍ از حيث آبرو و بلندى قدر be حسن بن على نرسيد. بر در خانه اش فرش ‍ مى گستردند و چــون از خانه بيرون مى آمد و آنجا مى نشست راه بسته مى شــد و be احترام او كسى از برابرش عبور نمى كــرد و او چــون مى فهميد؛ بر مى خاست و be خانه مى رفت و آن گاه مردم رفت و آمد مى كردند). در راه مكه از مركبش فرود آمد و پياده be راه رفتن ادامه داد. در كاروان هــمــه از او پيروى كــردنــد حتى سعد بن ابى وقاص پياده شــد و در كنار آن حضرت راه افتاد.

ابن عباس ke از امام حسن (ع ) مسن تر بود؛ ركاب اسبشان ra مى گرفت و بدين كار افتخار مى كــرد و مى گــفــت : اينها پسران رسول خدايند.

با ايــن شاءن و منزلت ؛ تواضعش چنان بود ke : روزى بر عده اى مستمند مى گذشت ؛ آنها پاره هاى نان ra بر زمين نهاده و خود روى زمين نشسته بودند و مى خوردند؛ چــون حسن بن على ra ديدند گفتند: (اى پسر رسول خدا بيا ba ما هم غذا شو). امام حسن (ع ) فورا از مركب فرود آمد و گــفــت : (خدا متكبران ra دوست نمى دارد) و ba آنان be غذا خوردن مشغول شد. آنگاه آنها ra be ميهمانى خود دعوت كرد؛ هم غذا be آنان داد و هم پوشاك .

در جود و بخشش امام حسن (ع ) داستانها گفته اند. از جمله مدائنى روايت كرده ke :

حسن و حسين و عبداللّه بن جعفر be راه حج مى رفتند. توشه و تنخواه آنان گم شد. گرسنه و تشنه be خيمه اى رسيدند ke پيرزنى در آن زندگى مى كرد. از او آب طلبيدند. گــفــت ايــن گوسفند ra بدوشيد و شير آن ra ba آب بياميزيد و بياشاميد. چنين كردند. ســپــس از او غذا خواستند. گــفــت همين گوسفند ra داريم بكشيد و بخوريد. يكى از آنان گوسفند ra ذبح كــرد و از گوشت آن مقدارى بريان كــرد و هــمــه خوردند و ســپــس همانجا be خواب رفتند. هنگام رفتن be پيرزن گفتند: ما از قريشيم be حج مى رويم ... چــون باز گشتيم نزد ما بيا ba تو be نيكى رفتار خواهيم كرد. و رفتند.

شوهر زن ke آمد و از جريان خبر يافت ؛ گــفــت : واى بر تو گوسفند مرا براى مردمى ناشناس مى كشى آنگاه مى گويى از قريش بودند؟ روزگارى گذشت و كار بر پيرزن سخت شد؛ از آن محل كوچ كــرد و be مدينه عبورش افتاد. حسن بن على (ع ) او ra ديد و شناخت ... پيش رفت و گــفــت : مرا مى شناسى ؟ گــفــت نه ... گــفــت : من همانم ke در فلان روز مهمان تو شدم ... و دستور داد تا هزار گوسفند و هزار دينار زر be او دادند. آن گاه او ra نزد برادرش حسين بن على فرستاد. آن حضرت نــيــز همان اندازه be او بخشش فرمود. او ra نزد عبداللّه بن جعفر فرستاد او نــيــز عطايى همانند آنان be او داد.

حلم و گذشت امام حسن (ع ) چنان بود ke be گفته مروان ؛ ba كوهها برابرى مى كرد.

بيعت مردم ba حسن بن على (ع )

هنگامى ke حادثه دهشتناك ضربت خوردن على (ع ) در مسجد كوفه پيش ‍ آمد و مولى (ع ) بيمار شــد be حسن دستور داد ke در نماز بر مردم امامت كند؛ و در آخرين لحظات زندگى ؛ او ra be ايــن سخنان وصى خود قرار داد:

(پسرم ! پــس از من ؛ تو صاحب مقام و صاحب خون منى ). و حسين و محمّد و ديگر فرزندانش و رؤ ساى شيعه و بزرگان خاندانش ra بر ايــن وصيت گواه ساخت و كتاب و سلاح خود ra be او تحويل داد و ســپــس ‍ فرمود:

(پسرم ! رسول خدا دستور داده اســت ke تو ra وصى خود سازم و كتاب و سلاحم ra be تو تحويل دهم ... همچنانكه آن حضرت مرا وصى خود ساخته و كتاب و سلاحش ra be من داده اســت و مرا ماءمور كرده ke be تو دستور دهم در آخرين لحظات زندگيت ؛ آنها ra be برادرت حسين بدهى ).

امام حسن (ع ) be جمع مسلمانان درآمد و بر فراز منبر پدرش ايستاد. خواست درباره فاجعه بزرگ شهادت پدرش ؛ على عليه السلام ba مردم سخن بگويد. آنگاه پــس از حمد و ثناى بر خداوند متعال و رسول مكرم (ص ) چنين گــفــت :

(همانا در ايــن شب آن چنان كسى وفات يافت ke گذشتگان بر او سبقت نگرفته اند و آيندگان بدو نخواهند رسيد). و آن گاه درباره شجاعت و جهاد و كوشش هايى ke على (ع ) در راه اسلام انــجـام داد و پيروزيهيى ke در جنگها نصيب وى شد؛ سخن گــفــت و اشاره كــرد ke از مال دنيا در دم مرگ فــقــط هفتصد درهم داشت از سهميه اش از بيت المال ؛ ke مى خواست ba آن خدمتكارى براى اهل و عيال خود تهيه كند.

در ايــن موقع در مسجد جامع ke مالامال از جمعيت بود؛ عبداللّه بن عباس ‍ بپا خاست و مردم ra be بيعت ba حسن بن على تشويق كرد. مردم ba شوق و رغبت ba امام حسن بيعت كردند. و ايــن روز؛ همان روز شهادت پدرش ؛ يعنى روز بيست و يكم رمضان سال چهلم از هجرت بود.

مردم كوفه و بصره و مدائن و عراق و حجاز و يمن هــمــه ba ميل ba حسن بن على بيعت كــردنــد جز معاويه ke خواست از راهى ديگر برود و ba او همان رفتار پيش گيرد ke ba پدرش پيش گرفته بود.

پس از بيعت مردم ؛ be ايراد خطبه اى پرداخت و مردم ra be اطاعت اهل بيت پيغمبر (ص ) ke يكى از دو يادگار گران وزن و در رديف قرآن كريم هستند تشويق فرمود؛ و آنها ra از فريب شيطان و شيطان صفتان بر حذر داشت .

بارى ؛ روش زندگى امام حسن (ع ) در دوران اقامتش در كوفه او ra قبله نظر و محبوب دلها و مايه اميد كسان ساخته بود. حسن بن على (ع ) شرايط رهبرى ra در خود جمع داشت زيــرا اولا فرزند رسول خدا (ص ) بود و دوستى او يكى از شرايط ايمان بود؛ ديگر آنكه لازمه بيعت ba او ايــن بود ke از او فرمانبردارى كنند.

امام (ع ) كارها ra نظم داد و واليانى براى شهرها تعيين فرمود و انتظام امور ra بدست گرفت ... امّا زمانى نگذشت ke مردم چــون امام حسن (ع ) ra مانند پدرش در اجراى عدالت و احكام و حدود اسلامى قاطع ديدند؛ عده زيادى از افراد ba نفوذ be توطئه هاى پنهانى دست زدند و حتى در نهان be معاويه نامه نوشتند و او ra be حركت be سوى كوفه تحريك نمودند؛ و ضمانت كــردنــد ke هرگاه سپاه او be اردوگاه حسن بن على (ع ) نزديك شود؛ حسن ra دست بسته تسليم او كـنـنـد ya ناگهان او ra بكشند.

خوارج نــيــز بخاطر وحدت نظرى ke در دشمنى ba حكومت هاشمى داشتند در ايــن توطئه ها ba آنها همكارى كردند.

در برابر ايــن عده منافق ؛ شيعيان على (ع ) و جمعى از مهاجر و انصار بودند ke be كوفه آمده و در آنجا سكونت اختيار كرده بودند. ايــن بزرگمردان مراتب اخلاص و صميميت خود ra در هــمــه مراحل – چــه در آغاز بعد از بيعت و چــه در زمانى ke امام (ع ) دستور جهاد داد – ثابت كردند.

امام حسن (ع ) وقتى طغيان و عصيان معاويه ra در برابر خود ديد ba نامه هايى او ra be اطاعت و عدم توطئه و خونريزى فرا خواند ولى معاويه در جوانب امام (ع ) تنها be ايــن امر استدلال مى كــرد ke (من در حكومت از تو ba سابقه تر و در ايــن امر آزموده تر و be سال از تو بزرگترم همين و ديگر هيچ !).

گاه معاويه در نامه هاى خود ba اقرار be شايستگى امام حسن (ع ) مى نوشت : (پس از من خلافت از آن توست زيــرا تو از هــر كس بدان سزاوارترى ) و در آخرين جوابى ke be فرستادگان امام حسن (ع ) داد ايــن بود ke (برگرديد؛ ميان ما و شما بجز شمشير نـيـسـت ).

و بدين ترتيب دشمنى و سركشى از طرف معاويه شروع شــد و او بود ke ba امام زمانش گردنكشى آغاز كرد. معاويه ba توطئه هاى زهرآگين و انتخاب موقع مناسب و ايجاد روح اخلالگرى و نفاق ؛ توفيق يافت ... او ba خريدارى وجدانهاى پست و پراكندن انواع دروغ و انتشار روحيه ياءس در مردم سست ايمان ؛ زمينه ra be نفع خود فراهم مى كــرد و از سوى ديگر؛ هــمــه سپاهيانش ra be بسيج عمومى فرا خواند.

امام حسن (ع ) نــيــز تصميم خود ra براى پاسخ be ستيزه جويى معاويه دنبال كــرد و رسما اعلان جهاد داد. اگــر در لشكر معاويه be كسانى بودند ke be طمع زر آمده بودند و مزدور دستگاه حكومت شام مى بودند؛ امّا در لشكر امام حسن (ع ) چهره هاى تابناك شيعيانى ديده مى شــد مانند حجر بن عدى ؛ ابو ايوب انصارى ؛ و عدى بن حاتم … ke be تعبير امام (ع ) (يك تن از آنان افزون از يك لشكر بود). امّا در برابر ايــن بزرگان ؛ افراد سست عنصرى نــيــز بودند ke جنگ ra ba گريز جواب مى دادند؛ و در نفاق افكنى توانايى داشتند؛ و فريفته زر و زيور دنيا مى شدند. امام حسن (ع ) از آغاز ايــن ناهماهنگى بيمناك بود.

مجموع نيروهاى نظامى عراق ra 350 هزار نوشته اند.

امام حسن (ع ) در مسجد جامع كوفه سخن گــفــت و سپاهيان ra be عزيمت بسوى (نخيله ) تحريض فرمود. عدى بن حاتم نخستين كسى بود ke پاى در ركاب نهاد و فرمان امام ra اطاعت كرد. بسيارى كسان ديگر نــيــز از او پيروى كردند.

امام حسن (ع ) عبيداللّه بن عباس ra ke از خويشان امام و از نخستين افرادى بود ke مردم ra be بيعت ba امام تشويق كرد؛ ba دوازده هزار نفر be (مسكن ) ke شمالى ترين نقطه در عراق هاشمى بود اعزام فرمود. امّا وسوسه هاى معاويه او ra تحت تاءثير قرار داد و مطمئن ترين فرمانده امام را؛ معاويه در مقابل يك ميليون درم ke نصفش ra نقد پرداخت be اردوگاه خود كشاند. در نتيجه ؛ هشت هزار نفر از دوازده هزار نفر سپاهى نــيــز be دنبال او be اردوگاه معاويه شتافتند و دين خود ra be دنيا فروختند.

پس از عبيداللّه بن عباس ؛ نوبت فرماندهى be قيس بن سعد رسيد. لشكريان معاويه و منافقان ba شايعه مقتول او؛ روحيه سپاهيان امام حسن (ع ) ra ضعيف نمودند. عده اى از كارگزاران معاويه ke be (مدائن ) آمدند و ba امام حسن (ع ) ملاقات كردند؛ نــيــز زمزمه پذيرش صلح ra بوسيله امام (ع ) در بين مردم شايع كردند. از طرفى يكى از خوارج تروريست نيزه اى بر ران حضرت امام حسن زد؛ بحدى ke استخوان ران آن حضرت آسيب ديد و جراحتى سخت در ران آن حضرت پديد آمد. بهر حال وضعى براى امام (ع ) پيش ‍ آمد ke جز (صلح ) ba معاويه ؛ راه حل ديگرى نماند.

بارى ؛ معاويه وقتى وضع ra مساعد يافت ؛ be حضرت امام حسن (ع ) پيشنهاد صلح كرد. امام حسن (ع ) براى مشورت ba سپاهيان خود خطبه اى ايراد فرمود و آنها ra be جانبازى و ya صلح – يكى از ايــن دو راه – تحريك و تشويق فرمود. عده زيادى خواهان صلح بودند. عده اى نــيــز ba زخم زبان امام معصوم ra آزردند. سرانجام ؛ پيشنهاد صلح معاويه ؛ مورد قبول امام حسن واقع شــد ولى ايــن فــقــط بدين منظور بود ke او ra در قيد و بند شرايط و تعهداتى گرفتار سازد ke معلوم بود كسى چــون معاويه دير زمانى پاى بند آن تعهدات نخواهد ماند؛ و در آينده نزديكى آنها ra يكى پــس از ديگرى زير پاى خواهد نهاد؛ و در نتيجه ؛ ماهيت ناپاك معاويه و عهد شكنى هاى او و عدم پاى بندى او be دين و پيمان ؛ بر هــمــه مردم آشكار خواهد شد. و نــيــز امام حسن (ع ) ba پذيرش صلح از برادر كشى و خونريزى ke هدف اصلى معاويه بود و مى خواست ريشه شيعه و شيعيان آل على (ع ) ra بهر قيمتى هست ؛ قطع كند؛ جلوگيرى فرمود. بدين صورت چهره تابناك امام حسن (ع ) – همچنان ke جد بزرگوارش رسول اللّه (ص ) پيش بينى فرموده بود – بعنوان (مصلح اكبر) در افق اسلام نمودار شد. معاويه در پيشنهاد صلح هدفى جز ماديات محدود نداشت و مى خواست ke بر حكومت استيلا يابد. امّا امام حسن (ع ) بدين امر راضى نشد مگر بدين جهت ke مكتب خود و اصول فكرى خود ra از انقراض محفوظ بدارد و شيعيان خود ra از نابودى برهاند.

از شرطهايى ke در قرارداد صلح آمده بود؛ اينهاست :

معاويه موظف اســت در ميان مردم be كتاب خدا و سنت رسول خدا (ص ) و سيرت خلفاى شايسته عمل كــنــد و بعد از خود كسى ra بعنوان خليفه تعيين ننمايد و مكرى عليه امام حسن (ع ) و اولاد على (ع ) و شيعيان آنها در هيچ جاى كشور اسلامى نينديشد. و نــيــز سب و لعن بر على (ع ) ra موقوف دارد و ضرر و زيانى be هيچ فرد مسلمانى نرساند. بر ايــن پيمان ؛ خدا و رسول خدا (ص ) و عده زيادى ra شاهد گرفتند. معاويه be كوفه آمد تا قرارداد صلح در حضور امام حسن (ع ) اجرا شــود و مسلمانان در جريان امر قرار گيرند. سيل جمعيت بسوى كوفه روان شد.

ابتدا معاويه بر منبر آمد و سخنى چند گــفــت از جمله آنكه : (هان اى اهل كوفه ؛ مى پنداريد ke be خاطر نماز و روزه و زكات و حج ba شما جنگيدم ؟ ba اينكه مى دانسته ام شما ايــن هــمــه ra بجاى مى آوريد. من فــقــط بدين خاطر ba شما be جنگ برخاستم ke بر شما حكمرانى كنم و زمام امر شما ra بدست گيرم ؛ و اينك خدا مرا بدين خواسته نائل آورد؛ هــر چند شما خوش نداريد. اكنون بدانيد هــر خونى ke در ايــن فتنه بر زمين ريخته شــود هدر اســت و هــر عهدى ke ba كسى بسته ام زير دو پاى من اســت ).

و بدين طريق عهدنامه اى ra ke خود نوشته و پيشنهاد كرده و پاى آنرا مهر نهاده بود زير هــر دو پاى خود نهاد و چــه زود خود ra رسوا كرد!

سپس حسن بن على (ع ) ba شكوه و وقار امامت – چنانكه چشمها ra خيره و حاضران ra be احترام وادار مى كــرد – بر منبر بر آمد و خطبه تاريخى مهمى ايراد كرد.

پس از حمد و ثناى خداوند جهان و درود فراوان بر رسول اللّه (ص ) چنين فرمود:

(… be خدا سوگند من اميد مى دارم ke خيرخواه ترين خلق براى خلق باشم و سپاس و منت خداى ra ke كينه هيچ مسلمانى ra be دل نگرفته ام و خواستار ناپسند و ناروا براى هيچ مسلمانى نيستم …) ســپــس فرمود: (معاويه چنين پنداشته ke من او ra شايسته خلافت ديده ام و خود ra شايسته نديده ام ... او دروغ مى گويد. ما در كتاب خداى عزوجل و be قضاوت پيامبرش از هــمــه كس be حكومت اوليتريم و از لحظه اى ke رسول خدا وفات يافت همواره مورد ظلم و ستم قرار گرفته ايم ). آنگاه be جريان غدير خم و غصب خلافت پدرش على (ع ) و انحراف خلافت از مسير حقيقى اش ‍ اشاره كــرد و فرمود: (اين انحراف سبب شــد ke بردگان آزاد شده و فرزندانشان – يعنى معاويه و يارانش – نــيــز در خلافت طمع كردند).

و چــون معاويه در سخنان خود be على (ع ) ناسزا گــفــت ؛ حضرت امام حسن (ع ) پــس از معرفى خود و برترى نسب و حسب خود بر معاويه نفرين فرستاد و عده زيادى از مسلمانان در حضور معاويه آمين گفتند. و ما نــيــز آمين مى گوييم .

امام حسن (ع ) پــس از چند روزى آماده حركت be مدينه شد.

معاويه be ايــن ترتيب خلافت اسلامى ra در زير تسلط خود آورد و وارد عراق شد؛ و در سخنرانى عمومى رسمى ؛ شرايط صلح ra زير پا نهاد و از هــر راه مــمــكن استفاده كرد؛ و سخت ترين فشار و شكنجه ra بر اهل بيت و شيعيان ايشان روا داشت .

امام حسن (ع ) در تمام مدت امامت خود ke ده سال طول كشيد؛ در نهايت شدت و اختناق زندگى كــرد و هيچگونه امنيتى نداشت ؛ حتى در خانه ؛ نــيــز در آرامش نبود. سرانجام در سال پنجاهم هجرى be تحريك معاويه بدست همسر خود (جعده ) مسموم و شهيد و در بقيع مدفون شد.

همسران و فرزندان امام حسن (ع )

دشمنان و تاريخ نويسان خود فروخته و مغرض در مورد تعداد همسران امام حسن (ع ) داستانها پرداخته و حتى دوستان ساده دل سخنانى بهم بافته اند. امّا آنچه تاريخ ‌هاى صحيح نگاشته اند همسران امام (ع ) عبارتند از:

(ام الحق ) دختر طلحه بن عبيداللّه – (حفصه ) دختر عبدالرحمن بن ابى بكر – (هند) دختر سهيل بن عمر و (جعده ) دختر اشعث بن قيس .

بياد نداريم ke تعداد همسران حضرت در طول زندگيش از هشت ya ده be اختلاف دو روايت تجاوز كرده باشند. ba ايــن توجه ke (ام ولد)هايش هم داخل در همين عددند.

(ام ولد) كنيزى اســت ke از صاحب خود داراى فرزند مى شــود و همين امر موجب آزادى او پــس از مرگ صاحبش مى باشد.

فرزندان آن حضرت از دختر و پسر 15 نفر بوده اند بنامهاى : زيد؛ حسن ؛ عمرو؛ قاسم ؛ عبداللّه ؛ عبدالرحمن ؛ حسن اثرم ؛ طلحه ؛ ام الحسن ؛ ام الحسين ؛ فاطمه ؛ ام سلمه ؛ رقيه ؛ ام عبداللّه و فاطمه .

نسل او فــقــط از دو پسرش حسن و زيد باقى ماند و از غير ايــن دو انتساب be آن حضرت درست نـيـسـت .

 

احاديث از امام حسن مجتبي

 

احاديث از امام حسن مجتبي

 

1- نصيحت از سر اخلاص

أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ مَنْ نَصَحَ لِلَّهِ وَ أَخَذَ قَوْلَهُ دَلِيلًا هُدِيَ لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ‏ وَ وَفَّقَهُ اللَّهُ لِلرَّشَادِ وَ سَدَّدَهُ لِلْحُسْنَى فَإِنَّ جَارَ اللَّهِ آمِنٌ مَحْفُوظٌ وَ عَدُوَّهُ خَائِفٌ مَخْذُولٌ فَاحْتَرِسُوا مِنَ اللَّهِ بِكَثْرَهِ ِ الذِّكْر

هان اى مردم! كسى ke براى خدا نصيحت كــنــد و كلام خدا ra راهنماى خود گيرد؛ be راهى پايدار رهنمون شــود و خداوند او ra be رشد و هدايت موفّق سازد و be نيكويى استوار گرداند؛ زيــرا پناهنده be خدا در امان و محفوظ اســت و دشمن خدا ترسان و بىياور اســت و ba ذكر بسيار خود ra از [معصيت خداى] بپاييد.

تحف العقول ص 227

2- شناخت هدايت

«وَ اعْلَمُوا عِلْمًا يقينًا أَنـَّكُمْ لَنْ تَعْرِفُوا التُّقى حَتّى تَعْرِفُوا صِفَهَ الْهُدى؛ وَ لَنْ تُمَسِّكُوا بِميثاقِ الْكِتابِ حَتّى تَعْرِفُوا الَّذى نَبَذَهُ وَ لَنْ تَتْلُوَا الْكِتابَ حَقَّ تِلاوَتِهِ حَتّى تَعْرِفُوا الَّذى حَرَّفَهُ؛ فَإِذا عَرَفْتُمْ ذلِكَ عَرَفْتُمُ الْبِدَعَ وَ التَّكَلُّفَ وَ رَأَيتُمْ الْفِرْيهَ عَلَى اللّهِ وَ التَّحْريفَ وَ رَأَيتُمْ كَيفَ يهْوى مَنْ يهْوى.»

به يقين بدانيد ke شما هرگز تقوا ra نشناسيد تا آن ke صفت هدايت ra بشناسيد؛ و هرگز be پيمان قرآن تمسّك پيدا نمىكنيد تا كسانى ra ke دورش انداختند بشناسيد؛ و هرگز قرآن ra چنان ke شايسته تلاوت اســت تلاوت نمىكنيد تا آنها ra ke تحريفش كــردنــد بشناسيد؛ هــر گاه ايــن ra شناختيد بدعتها و بر خود بستن ها ra خواهيد شناخت و دروغ بر خدا و تحريف ra خواهيد دانست و خواهيد ديد ke آن ke اهل هوى اســت چگونه سقوط خواهد كرد.

تحف العقول ص 227

3- فاصله ميان حقّ و باطل

«بَينَ الْحَقِّ وَ الْباطِلِ أَرْبَعُ أَصابِعَ؛ ما رَأَيتَ بِعَينَيكَ فَهُوَ الْحَقُّ وَ قَدْ تَسْمَعُ بِأُذُنَيكَ باطِلاً كَثيرًا.»

بين حقّ و باطل be اندازه چهار انگشت فاصله است؛ آنچه ba چشمت بينى حقّ اســت و چــه بسا ba گوش خود سخن باطل بسيارى ra بشنوى.

تحف العقول ص 229

4- آزادى و اختيار انسان

«مَنْ أَحالَ الْمَعاصِىَ عَلَى اللّهِ فَقَدْ فَجَرَ؛ إِنَّ اللّهَ لَمْ يطَعْ مَكْرُوهًا وَ لَمْ يعْصَ مَغْلُوبًا وَ لَمْ يهْمِلِ الْعِبادَ سُدًى مِنَ الْمَمْلَكَهِ؛ بَلْ هُوَ الْمالِكُ لِما مَلَّكَهُمْ وَ القادِرُ عَلى ما عَلَيهِ أَقْدَرَهُمْ؛ بَلْ أَمَرَهُمْ تَخْييرًا وَ نَهاهُمْ تَحْذيرًا.»

هر ke گناهان ra be خداوند نسبت دهد؛ be تحقيق؛ فاجر و نابكار است. خداوند be زور اطاعت نشود؛ و در نافرمانى مغلوب نگردد؛ او بندگان ra مهمل و سرِخود در مملكت وجود رها نكرده؛ بـلـكـه او مالك هــر آنچه آنها ra داده و قادر بر آنچه آنان ra توانا كرده اســت مىباشد؛ آنان ra فرمان داده تا be اختيار خودشان آن ra بپذيرند و نهيشان نموده تا be اختيار خود بر حذر باشند.

تحف العقول ص 231

5- زهد و حلم و درستى

« قيلَ لَهُ(عليه السلام) مَا الزُّهْدُ؟قالَ: أَلرَّغْبَهُ فِى التَّقْوى وَ الزَّهادَهُ فِى الدُّنْيا. قيل: فَمَا الْحِلْمُ؟ قالَ كَظْمُ الْغَيظِ وَ مَلْكُ النَّفْسِ. قيلَ مَا السَّدادُ؟ قالَ: دَفْعُ الْمُنْكَرِ بِالْمَعْرُوفِ.»

از حضرت امام حسن مجتبى(عليه السلام) پرسيده شــد ke زهد چيست؟فرمود: رغبت be تقوا و بىرغبتى در دنيا. سؤال شــد حلم چيست؟ فرمود: فرو بردن خشم و تسلّط بر نفس. سؤال شــد سداد و درستى چيست؟ فرمود: برطرف نمودن زشتى be وسيله خوبى.

تحف العقول ص 225

6- تقوا

«أَلتَّقْوى بابُ كُلِّ تَوْبَه وَ رَأْسُ كُلِّ حِكْمَه وَ شَرَفُ كُلِّ عَمَل بِالتَّقْوى فازَ مَنْ فازَ مِنَ الْمُتَّقينَ.»

تقوا و پرهيزكارى سرآغاز هــر توبه اى؛ و سرّ هــر حكمتى؛ و شرف و بزرگى هــر عملى است؛ و هــر ke از ba تقوايان كامياب گشته be وسيله تقوا كامياب شده است.

تحف العقول ص 232

7- خليفه be حقّ

«إِنَّمَا الْخَليفَهُ مَنْ سارَ بِسيرَهِ رَسُولِ اللّهِ(صلى الله عليه وآله وسلم) وَ عَمِلَ بِطاعَهِ اللّهِ وَ لَعَمْرى إِنّا لاَعْلامُ الْهُدى وَ مَنارُ التُّقى.»

خلافت فــقــط از آنِ كسى اســت ke be روش رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)برود؛ و be طاعتِ خدا عمل كند؛ و be جان خودم سوگند ke ما اهل بيت نشانه هاى هدايت و جلوه هاى پرفروغ پرهيزگارى هستيم.

تحف العقول ص 233

8- حقيقت كرم و دنائت

قِيلَ فَمَا الْكَرَمُ قَالَ الِابْتِدَاءُ بِالْعَطِيَّهِ قَبْلَ الْمَسْأَلَهِ وَ إِطْعَامُ الطَّعَامِ فِي الْمَحْلِ قِيلَ فَمَا الدَّنِيئَهُ قَالَ النَّظَرُ فِي الْيَسِيرِ وَ مَنْعُ الْحَقِير

از امام مجتبى سؤال شد: كرم چيست؟فرمود: آغاز be بخشش نمودن پيش از درخواست نمودن و اطعام نمودن در وقت ضرورت و قحطى. سؤال شد: دنائت و پستى چيست؟ فرمود: كوچك بينى و دريغ از اندك.

تحف العقول ص 225

9- مشورت مايه رشد و هدايت

«ما تَشاوَرَ قَوْمٌ إِلاّ هُدُوا إِلى رُشْدِهِمْ.»

هيچ قومى ba همديگر مشورت نكنند؛ مگر آن ke be رشد و كمالشان هدايت شوند.

تحف العقول ص 233

10- لئامت و پستى

«أَللُّؤْمُ أَنْ لا تَشْكُرَ النِّعْمَهَ.»

پستى آن اســت ke شكر نعمت ra نكنى.

تحف العقول ص 233

11- بدتر از ننگ و زبونى

«أَلْعارُ أَهْوَنُ مِنَ النّارِ.»

ننگ آسانتر از دوزخ است‏

تحف العقول ص 234

12- رفيق شناسى

«قالَ الْحَسَن(عليه السلام) لِبَعْضِ وُلْدِهِ: ya بُنَىَّ لا تُواخِ أَحَدًا حَتّى تَعْرِفَ مَوارِدَهُ وَ مَصادِرَهُ فَإِذَا اسْتَنْبطْتَ الْخُبْرَهَ وَ رَضيتَ الْعِشْرَهَ فَآخِهِ عَلى إِقالَهِ الْعَثْرَهِ وَ الْمُواساهِ فِى الْعُسْرَهِ.»

امام حسن(عليه السلام) be يكى از فرزندانش فرمود: اى پسرم! ba احدى برادرى مكن تا بدانى كجاها مى رود و كجاها مى آيد؛ و چــون از حالش خوب آگاه شدى و معاشرتش ra پسنديدى ba او برادرى كن be شرط ايــن ke معاشرت؛ بر اساس چشم پوشى از لغزش و همراهى در سختى باشد.

تحف العقول ص 233

13- كار ba توكّل

«لا تُجاهِدِ الطَّلَبَ جِهادَ الْغالِبِ وَ لا تَتَّكِلْ عَلَى الْقَدَرِ إِتَّكالَ المُسْتَسْلَمِ.»

چون شخص پيروز در طلب مكوش؛ و چــون انسان تسليم شده be قَدَر اعتماد مكن [بلكه ba تلاش پيگير و اعتماد و توكّل be خداوند؛ كار كن].

تحف العقول ص 233

14- خويشاوند و بيگانه واقعى

«أَلْقَريبُ مَنْ قَرَّبَتْهُ الْمَوَدَّهُ وَ إِنْ بَعُدَ نَسَبُهُ؛ وَ الْبَعيدُ مَنْ باعَدَتْهُ المَوَدَّهُ وَ إِنْ قَرُبَ نَسَبُهُ.»

خـويشاونـد كسـى اســت كـه دوستـى و محبّت؛ او ra نـزديك كرده باشد و اگـر چـه نـژادش دور بـاشد.و بيـگانـه كسـى اســت كـه از دوستـى و محبّت be دور اســت و گرچه نژادش نزديك باشد.

كافي(ط-الاسلاميه) ج 2 ؛ ص 643 ؛ ح 7 – تحف العقول ص 234

15- اعتماد be مقدَّرات الهى

«مَنِ اتَّكَلَ عَلى حُسْنِ الاْخْتِيارِ مِنَ اللّهِ لَهُ لَمْ يتَمَنَّ أَنـَّهُ فى غَيرِ الْحالِ الَّتى إِخْتارَهَا اللّهُ لَهُ.»

هر ke be نيك گزينى خداوند دلگرم باشد؛ آرزو نمىكند در وضعى جز آنچه خدا برايش برگزيده؛ باشد.

تحف العقول ص 234

16- آثار رفت و آمد در مسجد

«مَنْ أَدامَ الاْخْتِلافَ إِلَى الْمَسْجِدِ أَصابَ إِحْدى ثَمان:آيهً مُحْكَمَهً وَ أَخًا مُسْتَفادًا وَ عِلْمًا مُسْتَطْرَفًا وَ رَحْمَهً مُنْتَظِرَهً وَ كَلِمَهً تَدُلُّهُ عَلَى الهُدى أَوْ تَرُدُّهُ عَنْ رَدًى وَ تَرْكَ الذُّنُوبِ حَياءً أَوْ خَشْيهً.»

هر ke پيوسته be مسجد رود be يكى از ايــن هشت فايده مى رسد:1ـ نشانه اى استوار (فهم آيات الهى)؛2ـ دوستى قابل استفاده؛3ـ دانشى تازه؛4ـ رحمتى مورد انتظار؛5ـ سخنى ke be راه راستش كشد؛6ـ ya سخنى ke او ra از پستى برهاند؛7ـ و ترك گناهان be خاطر شرم از خدا؛8ـ ya ترك گناهان be خاطر خوف از خدا.

تحف العقول ص 235

17- بهترين چشم و گوش و دل

«إِنَّ أَبْصَرَ الأَبـْصارِ ما نَفَذَ فِى الخَيرِ مَذْهَبُهُ؛ وَ أَسْمَعُ الاْسـْماعِ ما وَعَى التَّذْكيرَ وَ انْتَفَعَ بِهِ؛ أَسْلَمُ الْقُلُوبِ ما طَهُرَ مِنَ الشُّبُهاتِ.»

همانا بيناترين ديده ها آن اســت ke در طريق خير نفوذ كند؛ و شنواترين گوشها آن اســت ke پند و اندرز ra در خود فرا گيرد و از آن سود برد؛ سالمترين دلها آن اســت ke از شبهه ها پاك باشد.

تحف العقول ص 235

18- تزكيه در پرتو عبادت

«إِنَّ مَنْ طَلَبَ الْعِبادَهَ تَزَكىّ لَها؛ إِذا أَضَرَّتِ النَّوافِلُ بِالْفَريضَهِ فَارْفَضُوها.»

به راستى هــر ke عبادت ra be خاطر عبادت طلب كــنــد خود ra تزكيه نموده است. هــر گاه مستحبّات be واجبات زيان رساند آن ra ترك كنيد.

تحف العقول ص 236

19- عاقل خيرخواه

«لا يغُشُّ الْعاقِلُ مَنِ اسْتَنْصَحَهُ.»

عاقل و خردمند be كسى ke از او نصيحت و اندرز خواهد؛ خيانت نكند.

تحف العقول ص 236

20- ارزش دادن be آثار عبادت

«إِذا لَقِىَ أَحَدُكُمْ أَخاهُ فَلْيقَبِّلْ مَوْضِعَ النُّورِ مِنْ جَبْهَتِهِ.»

هر گاه يكى از شما برادر خود ra ملاقات كند؛ بــايــد ke محلّ نور پيشانى (يعنى محلّ سجده) او ra ببوسد.

تحف العقول ص 236

21- اميد و پشتكار

«وَ اعْمَلْ لِدُنْياكَ كَأَنـَّكَ تَعيشُ أَبَدًا؛ وَ اعْمَلْ لاِخِرَتِكَ كَأَنـَّكَ تَمُوتُ غَدًا؛ وَ إِذا أَرَدْتَ عِزًّا بِلا عَشيرَه؛ وَ هَيبَهً بِلا سُلْطان فَاخْرُجْ مِنْ ذُلِّ مَعْصِيهِ اللّهِ إِلى عِزِّ طاعَهِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.»

براى دنيايت چنان كار كن ke گويا هميشه زندگى مىكنى؛ و براى آخرتت be گونه اى كاركن ke گويا فردا خواهى مُرد؛ و اگــر عزّتى بدون بستگان و شكوهى بدون سلطنت خواهى؛ از معصيت و نافرمانى خدا be طاعت و فرمانبرى خداوند عزّوجلَّ درآى.

بحار الانوار(ط-بيروت) ج 44 ؛ ص 139

22- پرهيز از تملّق و بدگويى

«قالَ(عليه السلام) لِرّجُل : إِياكَ أَنْ تَمْدَحَنِى فَأَنـَا أَعْلَمُ بِنَفْسِى مِنْكَ أَوْتُكَذِّبَنِى فَإِنَّهُ لا رَأْىَ لِمَكْذُوب أَوْ تَغْتابَ عِنْدِى أَحَدًا.»

امام be شخصى فرمود : مبادا مرا ستايش كنى؛ زيــرا من خود ra بهتر مى شناسم؛ ya مرا دروغگو شمارى؛ زيــرا دروغگو انديشه و عقيده [ثابتى] ندارد؛ ya كسى ra نزد من بدگويى نمايى.

تحف العقول ص 236

23- عوامل هلاكت آدمى

هَلاكُ النّاسِ فى ثَلاث: أَلْكِبْرُ؛ أَلْحِرْصُ؛ أَلْحَسَدُ.

فَالْكِبْرُ هَلَاكُ الدِّينِ وَ بِهِ لُعِنَ إِبْلِيسُ

وَ الْحِرْصُ عَدُوُّ النَّفْسِ وَ بِهِ أُخْرِجَ آدَمُ مِنَ الْجَنَّهِ

وَ الْحَسَدُ رَائِدُ السُّوءِ وَ مِنْهُ قَتَلَ قَابِيلُ هَابِيلَ.

هلاكت و نابودى مردم در سه چيز است:كبر؛ حرص؛ حسد.

تكبّر ke be سبب آن دين از بين مى رود و be واسطه آن؛ ابليس؛ مورد لعنت قرار گرفت.

حرص ke دشمن جان آدمى اســت وبه واسطه آن آدم از بهشت خارج شد.

حسد ke سررشته بدى اســت و be واسطه آن قابيل؛ هابيل ra كشت.

بحار الانوار(ط-بيروت) ج 75 ؛ ص 111

24- تقوا و تفكّر

«أُوصيكُمْ بِتَقْوَى اللّهِ وَ إِدامَهُ التَّفَكُّرِ فَإِنَّ التَّفَكُّرَ أَبُو كُلِّ خَير وَ أُمُّهُ.»

شما ra be پرهيزگارى و ترس از خدا و ادامه تفكّر و انديشه سفارش مى كنم؛ زيــرا ke تفكّر و انديشه؛ پدر و مادر تمام خيرات است.

مجموعه ورام ج 1 ؛ ص 52

25- همراهى ba مردم

«صاحِبِ النّاسَ بِمِثْلِ ما تُحِبُّ أَنْ يصاحِبُوكَ.»

چنان ba مردم مصاحبت داشته باش ke خود دوست دارى be همان گونه ba تو مصاحبت كنند.

نزهه الناظر و تنبيه الخاطر ص 79

26- نقش عقل؛ همّت و دين

«لا أَدَبَ لِمَنْ لا عَقْلَ لَهُ؛ وَ لا مُرُوَّهَ لِمَنْ لاهِمَّهَ لَهُ؛ وَ لا حَياءَ لِمَنْ لا دينَ لَهُ.»

كسى ke عقل ندارد؛ ادب ندارد و كسى ke همّت ندارد؛ جوانمردى ندارد و كسى ke دين ندارد؛ حيا ندارد.

بحار الانوار(ط-بيروت) ج 75 ؛ ص 111 ؛ ح 6

27- تعليم و تعلّم

«عَلِّمِ النّاسَ عِلْمَكَ وَ تَعَلَّمْ عِلْمَ غَيرِكَ.»

مردم ra ba دانشت؛ دانش بياموز و خود نــيــ
برچسب: ،

امتیاز:
 
بازدید:
+ نوشته شده: ۲۹ شهريور ۱۳۹۶ساعت: ۰۸:۵۸:۴۲ توسط:myblog موضوع:

{COMMENTS}
ارسال نظر
نام :
ایمیل :
سایت :
آواتار :
پیام :
خصوصی :
کد امنیتی :