وبلاگ من وبلاگ من .

وبلاگ من

آشنايي كامل با حضرت زينب

حضرت زينب

حضرت زينب

 

زينب الگوي فضايل
بهترين جلوه‎گاه بــراي شناخت شخصيت وجودي زينب (سلام الله عليها) همان سفر تاريخي كربلا و مطالعه واقعه عاشورا و be دنبال آن خواندن داستان اسارت آن بزرگوار و همراهان او و چگونگي برخورد ba ستمگران زمان اســت ke تاريخ جزييات آن ra بــراي ما نقل كرده اســت ولــي در بسياري از موارد زندگي ايــن بزرگوار كوتاهي كرده و در بيشترين دوران عمر پرثمر آن بانوي بزرگ اسلام در سكوت مانده است. be گوشه‎هايي از فضايل ايشان توجه كنيد.

ايمان راسخ حضرت زينب عليهاالسلام
اولين و مهمترين خصلت آن بانو محبت و عشق وافري اســت ke be ذات احديت دارد تا بتواند هــمــه كس و هــمــه چيز ra در محضر او ذوب كــنــد و حــتـي خويشتن خويش ra هم نبيند. در مقابل ايمان و اعتقاد be خداوند همين بس ke هــمــه مصائب ra بــراي او در راه رضاي حق تحمل مي‌كند و هــمــه اينها ra چــون از ســوي معبود است؛ زيبا مي‌بيند. وقتي در كوفه ابن زياد از او سوال مي‌كند: «كار خدا ra ba برادرت چگونه ديدي؟» در جواب مي‌فرمايد: «چيزي جز زيبايي نديدم.» زيــرا ke ايــن حركت در راستاي حق و حقيقت و جاودانگي بود.

شهادت يك انسان كامل در نظر اولياء خدا جميل اســت نه بــراي ايــن ke جنگ كرده و كشته شده است. بـلـكـه جنگ و قيام بــراي خدا بوده است. آن گاه ke حضرت زينب كبري (سلام الله عليها) بدن پاره پاره برادر ra در گودال قتلگاه مشاهده مي‌كند ba تضرع در پيشگاه خدا مي‌گويد: «اللهم تقبل منا هذا القربان.»
اين اوج معرفت و ايمان اســت و عظمت روح ra مي‌رساند ke چــون در راه خداست؛ تحمل آن آسان است.

عبادت زينب سلام الله عليها
عبادت غرض اصلي آفرينش اســت و امام معصوم سمبل و تجلي ايــن غرض؛ و هرچه يك انسان عابدتر باشد ba حركت آفرينش هماهنگ‌تر و ba معصوم مانوس‌تر مي‌شود. شايد علت انس حضرت زينب (سلام الله عليها) ba برادرش امام حسين (عليه السلام) جلوه‌اي از ايــن عبادت باشد.
حضرت امام حسين عليه السلام در هنگام وداع be زينب كبري فرمود: «خواهرم در نماز شبت مرا be ياد داشته باش.» و نــيــز از امام سجاد عليه السلام نقل شده است: «عمه‌ام زينب در مسير اسارت از كوفه be شام هم فرايض و هم نوافل خود ra be جاي مي‌آورد و غفلت نداشت. فــقــط در يكي از منازل be خاطر شدت ضعف و گرسنگي؛ نشسته نماز خواند ke بعد معلوم شد؛ سه روز اســت غذا ميل نكرده؛ زيــرا be هــر اسير شبانه روز يك گرده نان مي‌دادند و عمه‌ام سهميه خود ra بيشتر اوقات be بچه‌ها مي‌داد.»

نوشته‌اند هيچ‎گاه تهجد و نماز شب ايــن بانوي بزرگ ترك نشد. در فرهنگ قرآني نافله چيزي اســت ke زياده بر واجب اســت و از روي تفضل و تبرع انــجـام مي‌گيرد.

دانش حضرت زينب عليهاالسلام
حضرت زينب كبري (سلام الله عليها) بانوي علم و فضل است. او علم خود ra از جد بزرگوارش پدر ارجمند و مادر گرامي و برادران عزيزش دارد؛ كساني ke متصل be وحي‎اند. نوشته‌اند حضرت زينب (سلام الله عليها) درس تفسير بــراي بانوان داشت. آري دختر اميرالمومنين علي (عليه السلام) be راستي داراي علم وافر خدادادي بود. ابن عباس از وي ba ايــن عبارت نقل مي‌كند و مي‎گويد: «بانوي خردمند ما زينب (سلام الله عليها) و همين بس ke در بني‎هاشم be «عقيله» يعني بانوي خردمند معروف بود و آن هنگام ke حضرت زينب (سلام الله عليها) در اسارت وارد كوفه شد. او بانواني ra ke بــراي تماشا آمده‎اند؛ مي‌شناسد. در و ديوار آن او ra be ياد ايامي انداخت ke بانوان همين شهر؛ صف اندر صف منتظر لقايش مي‌نشستند تا در درس تفسيرش شركت كـنـنـد و اكنون شهر be شهر مي‌گردد.

از سخنان حضرت زينب (سلام الله عليها) در طول مسافرت كربلا؛ كوفه و شام و خطبه‌ها و سخنراني‎هايي ke در فرصت‌هاي مختلف در برابر ستمكاران و طاغوتيان آن زمان و مردم ديگر ايراد فرمود؛ be خوبي معلوم مي‌شود ke مراتب علم و دانش و كمال آن بانوي بزرگوار از راه تحصيل و تعليم اكتسابي نبوده و بهره‌اي الهي و جنبه خارق‎العاده داشته است. شاهد ايــن مطلب؛ كلام امام سجاد (عليه السلام) اســت ke پــس از خطبه كوفه بر او فرمود: عمه جان آرام باش و سكوت اختيار كن ke تو بحمدالله دانشمندي معلم نديده و فهميده‌اي هستي ke كسي تو ra فهم نياموخته است.

فداكاري و ايثار عقيله بني‎هاشم
زينب كبري وقتي احساس كــرد مسئوليت بزرگ جهاد در راه خدا و پيكار و مبارزه ba بي دينان be دوشش آمده اســت و در ايــن راه بــايــد از مال و منال و شوهر و زندگي و فرزند بگذرد؛ حــتـي اگــر لازم شــود از دادن جان نــيــز دريغ نكند؛ ba كمال شهامت و فداكاري از خانه و كاشانه و شوهر و زندگي دست مي‌كشد. گويند be هنگام ازدواج حضرت زينب (سلام الله عليها) ba عبدالله ابن جعفر؛ ba توجه be علاقه وافري ke ميان او و برادرش حسين (عليه السلام) بود؛ شرط كــرد ke هرگاه برادرش خواست سفري برود؛ زينب بتواند be همراه برادر مسافرت كــنــد و عبدالله شرط ra پذيرفت.

قربانگاه فرزندان :
بانوي فداكار كربلا فرزندان خود ra بــراي قرباني be قربانگاه نينوا مي‌آورد و در هــمــه جا ياري مهربان و دلسوز بــراي رهبر عالي قدر ايــن قيام و نهضت مقدس يعني اباعبدالله الحسين (عليه السلام) بود و چــون عصر عاشورا شــد و آن حجت الهي be شهادت رسيد؛ سهم عمده و بار تازه‌اي be دوش ايــن بانوي فداكار نهاده شــد ke چــون كوهي پولادين در برابر دشمنان منحرف ايستاد. در بعضي مقاتل نوشته‎اند: «در روز عاشورا هنگامي ke فرزندان حضرت زينب (سلام الله عليها) be شهادت رسيدند؛ ايشان از خيمه بيرون نيامد و بر بالينشان حاضر نشد. وقتي علت ra سوال كردند؛ پاسخ داد: «تا مبادا برادرم خجالت بكشد.»

تجلي و نقش بسيار مهم حضرت زينب (سلام الله عليها) be گونه‌اي اســت ke اكنون پــس از قرن‌ها باز هم چنان جلوه‌اي خاص دارد.

 

زندگينامه حضرت زينب

 

زندگينامه حضرت زينب

 

حضرت زينب كبرى عليها السلام در روز پنجم جمادى الاولى سال پنجم ya ششم هجرى قمرى در شهر مدينه منوّره متولّد گرديده؛ و جهان ra be قدوم خويش مزين فرمودند.
نام؛ لقب و كنيه آن حضرت: نام مبارك آن بزرگوار زينب؛ و كنيه گراميشان ام الحسن و ام كلثوم و القاب آن حضرت عبارتند از: صدّيقه الصغرى؛ عصمه الصغرى؛ وليه اللّه العظمى؛ ناموس الكبرى؛ شريكه الحسين عليهالسّلام و عالمه غير معلّمه؛ فاضله؛ كامله و …

پدر بزرگوار آن حضرت؛ اوّلين پيشواى شيعيان حضرت اميرالمؤمنين على بن ابيطالب عليهماالسّلام؛ و مادر گرامى آن بزرگوار؛ حضرت فاطمه زهرا سلام اللّه عليها مىباشد.

همسر گرامى آن حضرت؛ عبداللّه فرزند جعفر بن ابيطالب؛ بود. در كتاب اعلام الورى براى آن بانوى بزرگوار سه پسر be نامهاى على؛ عون؛ و جعفر و يك دختر be نام ام كلثوم ذكر شده است.
فرزندان حضرت زينب (س)

سبط بن جوزى درتذكره الخواص گويد: عبدالله بن جعفر ra فرزندان متعدد بوده اســت ... از آن جمله ؛ على و عون الاكبر و محمد و عباس و ام كلثوم مى باشند ke مادر آنان حضرت زينب (س) بوده اســت .
پرستارى مادر

روزهايى بر حضرت فاطمه زهرا (س) گذشت ke بر اساس دردهاى فراوان از جمله : شكسته شدن پهلو؛ ورم بازو؛ صورت سيلى خورده و سقط جنين ؛ حدود90 روز بسترى بود. ناگفته پيداست ke چنين بيمارى نياز be پرستار دارد؛ لذا حضرت زينب در سن 5 سالگى از مادر پذيرايى و پرستارى مى كــرد و متاءسفانه طولى نكشيد ke be فراق مادر مبتلا گرديد.

القاب حضرت زينب (س)

عالمه غير معلمه : داناى نياموخته فهمه غير مفهمه : فهميده بى آموزگار كعبه الرزايا: قبله رنجها.

نائبه الزهراء: جانشين و نماينده حضرت زهرا (س) نائبه الحسين : جانشين و نماينده حضرت حسين (ع) مليكه الدنيا: ملكه جان ؛ شهبانوى گيتى

عقيله النساء: خردمند بانوان .

عديله الخامس من اهل الكساء: همتاى پنجمين نفر از اهل كساء.

شريكه الشهيد: انباز شهيد.

كفيله السجاد: سرپرست حضرت سجاد.

ناموس رواق العظمه : ناموس حريم عظمت و كبريايى .

سيه العقائل : بانوى بانوان خردمند.

سر ابيها: راز پدرش على (ع)

سلاله الولايه : فشرده و خلاصه و چكيده ولايت .و ليده الفصاحه : زاده شيوا سخنى .

شقيقه الحسن : دلسوز و غمخوار حضرت حسن (ع).

عقيلى خدر الرساله : خردمند پرده نشينان رسالت .

رضيعه ثدى الولايه : كسى ke از پستان ولايت شير خورده .

بليغه : سخنور رسا.

فصيحه : سخنور گويا.

صديقه الصغرى : راستگوى كوچك (در مقابل صديقه كبرى ).

الموثقه : بانوى مورد اطمينان .

عقيله الطالبين : بانوى خردمند از خاندان حضرت ابوطالب (و در بين طالبيان ).

الفاضله : بانوى ba فضيلت .

الكامله : بانوى تام و كامل .

عابده آل على : پارساى خاندان على

عقليه الوحى : بانوى خردمند وحى

شمسه قلاده الجلاله : خورشيد منظومه بزرگوارى و شكوه .

نجمه سماء النباله : ستاره آسمان شرف و كرامت .

المعصومه الصغرى : پاك و مطهره كوچك .

قرينه النوائب : همدم و همراه ناگوارى ها.

محبوبه المصطفى : مورد محبت و محبوب حضرت رسول (ص).

قره عين المرتضى : نور چشم حضرت على (ع).

صابره محتسبه : پايدارى كننده be حساب خداوند براى خداوند.

عقيله النبوه : بانوى خردمند پيامبرى .

ربه خدر القدس : پرونده پرده نشينان پاكى و تقديس .

قبله البرايا: كعبه آفريدگان .

رضيعه الوحى : كسى ke از پستان وحى شير مكيده اســت .

باب حطه الخطايا: دروازه آمرزش گناهان .

حفره على و فاطمه : مركز جمع آورى دوستى و محبت على (ع) و فاطمه (س).

ربيعه الفضل : پيش زاده فضيلت و برترى .

بطله كربلاء: قهرمان كربلا.

عظيمه بلواها: بانويى ke امتحانش بس بزرگ بود.

عقليه القريش : بانوى خردمند از قريش .

الباكيه : بانوى گريان .

سليله الزهراء: چكيده و خلاصه حضرت زهرا (س).

امنيه الله : امانت دار الهى .

آيه من آيات الله : نشانى از نشانه هاى خداوند.

مظلومه و حيده : ستمديده بى كس .

هوش و ذكاوت

صاحب كتاب اساور من ذهب درباره حافظه و ذكاوت آن بانوى بزرگوار چنين مىنويسد:

در اهميت هوش و ذكاوت آن بانوى بزرگوار همين بس ke خطبه طولانى و بلندى ra ke حضرت صديقه كبرى فاطمه زهرا صلوات اللّه و سلامه عليها در دفاع از حق اميرالمؤمنين عليهالسّلام و غصب فدك در حضور اصحاب پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ايراد فرمودند؛ حضرت زينب عليها السلام روايت فرموده است.

و ابن عباس ba آن جلالت قدر و علو مرتبه در حديث و علم؛ از آن حضرت روايت نموده و از آن حضرت be عقيله تعبير مىكند. چـنـانـچه ابوالفرج اصفهانى در مقاتل مىنويسد: ابن عباس خطبه حضرت فاطمه سلام اللّه عليها ra از حضرت زينب سلام اللّه عليها روايت كرده و مىگويد: حدثتنى عقيلتنا زينب بنت على عليهالسّلام..»

دقت كنيم ke حضرت زينب عليها السلام ba اينكه دخترى خردسال (يعنى هفت ساله و ya كمتر) بود؛ ايــن خطبه عجيب و غرّاء ke محتوى معارف اسلامى و فسلفه احكام و مطالب زيادى اســت ra ba يك مرتبه شنيدن حفظ كرده؛ و خود يكى از راويان ايــن خطبه بليغه و غراء مىباشد.اساور من ذهب: .

فصاحت و بلاغت

كلمات دربار و فرمايشات گهربار آن حضرت در خطبههايى ke از آن حضرت روايت شده خود قوىترين دليل بر كمال فصاحت و بلاغت آن بانوى بزرگوار مىباشد. همان بانويى ke امام سجاد عليهالسّلام در حق ايشان فرمودند: «اَنْتِ بِحَمدِ اللّهِ عالِمَهٌ غَيرَ مُعَلَّمَه وَ فَهِمَهٌ غَيرَ مُفَهَّمَه» يعنى:

«اى عمّه! شما الحمد للّه بانوى دانشمندى هستيد ke تعليم نديده؛ و بانوى فهميدهاى هستى ke بشرى تو ra تفهيم ننموده است».

در اينجا مرورى كوتاه be قسمتى از خطبه آن حضرت در مجلس يزيد ke يكى از بزرگترين حركتهاى آن حضرت؛ در واقعه كربلا بود ke دستگاه حكومت بنى اميه ra be شدّت لرزاند مىكنيم:

«به خدا قسم اى يزيد؛ هــر چــه كردى بازگشت آن be سوى خودت خواهد بود؛ چرا ke تو جز پوست خود نشكافتى و جز گوشت خود ندريدى.

اى يزيد! در آن روزى ke خداوند بدنهاى پاك شهيدانمان ra حاضر مىكند تا حقوق خود ra از ستمگر بستاند؛ تو بر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم وارد خواهى شد؛ امّا مىدانى در چــه حالى؟ در حاليكه خون عزيزان او ra ريخته و حرمت ذرّيه او ra از بين بردهاى. آرى اى يزيد! از ايــن پيروزى ظاهرى ke be دست آوردهاى؛ غرق شادى مشو؛ و آن عزيزان ra ke در كربلا be خاك و خون كشيدهاى؛ مغلوب و مرده مپندار. ke خداوند مىفرمايد: (كسانى ra ke در راه خدا شهيد شدهاند مرده مپنداريد. بـلـكـه آنان زندهاند و در نزد خداى خود روزى مىخورند).آل عمران: 169

و اى يزيد! براى تو همين بس ke حاكم در آن روز خداوند؛ و دشمن تو پيامبر خدا؛ و ياور و پشتيبان اهل بيت جبرئيل باشد. و be زودى كسى ke ايــن مقام ra براى تو زينت داده و تورا بر گردن مسلمين سوار كرده اســت (يعنى معاويه)؛ خواهد دانست ke چــه جانشين بدى براى خود تعيين كرده و در روز جزا درخواهيد يافت ke بدترين مكان از آنِ كيست؟ و بدبختى و ضعف و زبونى شامل چــه افرادى خواهد شد.

كرامات

به غير از انوار مقدسه چهارده معصوم عليهمالسّلام؛ در ميان خاندان رسالت و اهل بيت گرامى پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم؛ افرادى هستند ke در نزد خداوند متعال داراى رتبه و منزلت رفيع و والايى مىباشند و توسل be ايشان؛ موجب گشايش مشكلات و معضلات امور ديگران است. مانند حضرت اباالفضل عليه السلام ke حتى در موارد زيادى مسيحيان be آن حضرت متوسل شده و be بركت توسل be آن حضرت مشكلاتشان حل گرديده و be حوائج و خواستههاى خويش نائل گرديدهاند.

حضرت زينب سلام اللّه عليها نــيــز بانويى بزرگوار از ايــن دودمان پاك اســت ke توسل be آن حضرت براى حل مشكلات بزرگ بسيار تجربه شده اســت و كرامات بسيارى از آن بانوى گرامى نقل شده است.

به عــنــوان مثال شبلنجى يكى از علماى اهل تسنّن در نورالابصار مىنويسد:

«شيخ عبدالرحمن اجهورى مقرى در كتابش مشارق الانوار مىگويد: در سال هزار و صد و هفتاد دجار مشكلى بسيار سختى شدم و be روضه (قبر مطهر و نوراين) حضرت زينب عليها السلام متوسل شدم و قصيدهاى در مدح آن حضرت سرودم ke مطلع آن چنين بود:

آلِ طاها لَكُمْ عَلَينَا الْوِلاءُ لا سِواكُمْ بِما لَكُمْ آلآء

و خدا be بركت آن بانوى گرامى مشكل مرا حل كرد.
زينب عالمه بود

امام سجاد (ع) خطاب be عقيله بنى هاشم ؛ زينب كبرى (س) مى فرمايند:

(( ya عمه انت بحمد الله عالمه غير معلمه ؛ و فهمه غير مفهمه )) .

عمه جان ! تو عالمه اى هستى بدون اينكه معلم داشته باشى ؛ و فهميده اى هستى بى آن ke كسى مطالب ra be تو فهمانده باشد.
زينب محدثه بود

از سخنان فاضل دربندى (متوفى be سال 1286 هجرى ) و جز او از عالمان ديگر – رحمهم الله – ظاهر و هويدا اســت ke آن خاتون دو سرا حضرت زينب كبرى (س) علم منايا و بلايا (مرگ ها و پيشامدهاى سخت ) ra مى دانسته ؛ و فرمايش امام سجاد (ع) be او:

(( ya عمه انت بحمد الله عالمه غير معلمه ؛ و فهمه غير مفهمه )) ؛ اى خواهر پدرم ! خداى ra شكر و سپاس ؛ تو دانايى هستى ke كسى be تو نياموخته ؛ و فهميده و درك كننده اى هستى ke كسى be تو نفهمانده اســت .

دليل و راهنما اســت be ايــن ke زينب دختر اميرالمؤ منين (س) محدثه بوده ؛ يعنى هــمــه چيز (از جانب خداى تبارك و تعالى ) be او الهام مى شده و در دلش آشكار مى گشته اســت ... همچنين علم و دانش او از علوم لدنيه (علومى ke از استاد فرا نگرفته ؛ بـلـكـه از جانب خداى عزوجل ) بوده اســت .
عقيله بنى هاشم

در برخى روايات اســت ke او ra مجلس علمى بود و زنان be قصد آموختن احكام دين نزد او مى رفتند. ايــن صفات برجسته ke براى هيچ يك از زنان معاصر او فراهم نشده اســت ؛ زينب ra از ديگران ممتاز ساخت ؛ چنان ke او ra (( عقيله بنى هاشم )) مى گـفـتـنـد و از وى حديث فرا مى گرفتند.

ابن عباس از او حديث كــنــد و گويد: (( عقيله ما؛ زينب دختر على (ع) حديث كرد… و ايــن لقب بر او ماند؛ چنان ke be عقيله معروف گشت و فرزندان وى ra بنى عقيله گفتند. ))
ازدواج ba عبدالله بن جعفر

وقتى ke زينب be سن ازدواج رسيد؛ على براى او كسى ra ke در شرافت‏خانوادگى‏شايستگى همسرى او ra داشت ‏برگزيد؛ خواستگاران فراوانى از جوانان محترم وثروتمند بنى‏هاشم و قريش براى زينب مى‏آمدند؛ ولى براى نوگل خاندان پيغمبر وبانوى خردمند بنى‏هاشم؛ عبدالله‏بن جعفر از هــمــه شايسته ‏تر بود.

پدر عبدالله؛ جعفربن ابى‏طالب اســت ke ذوالجناحين (داراى دو بال) وابوالمساكين (پدر بينوايان) لقب يافت. جعفر؛ برادر تنى على و محبوب پيغمبر بود؛ابوهريره در باره جعفر مى‏گويد:

پس از رسول خدا(ص)؛ بهتر از جعفربن ابى‏طالب كسى نبود.

جعفر هنگام ستمگرى و سختگيرى قريش؛ براى حفظ دينش be حبشه‏هجرت كرد؛ و وقتى ke از حبشه ba عده‏اى از مسلمانان be مدينه بازگشت؛ رسيدن اوبه مدينه ba فتح خيبر مصادف شد؛ رسول خدا؛ جعفر ra در بغل گرفت و بوسيد وچنين گفت:

«نمى‏دانم از آمدن جعفر دل‏شادترم و ya از فتح خيبر».

و نــيــز از رسول خدا شنيده شــد ke مى‏فرمود:

«مردم از ريشه‏هاى گوناگون هستند؛ و من و جعفر از يك ريشه هستيم‏».

جعفر ba سپاهى ke در سال هشتم هجرت be سوى روم مى‏رفت؛ عازم جهاد باروميان شد.

رسول خدا چنين قرار داده بود ke فرماندهى سپاه ba زيدبن حارثه (1) باشد و اگــر اوكشته شــود فرماندهى ba جعفربن ابى‏طالب خواهد بود. (2) .

سپاهيان اسلام رفتند؛ تا به‏حدود بلقاء رسيدند؛ در آن جا ba سپاهيان هرقل روبه‏روشدند.

مسلمانان در دهكده موته جاى گرفتند و جنگ خونينى در گرفت و زيددر حالى ke پرچم رسول خدا ra در دست داشت و جنگ مى‏كرد؛ روميان او ra بانيزه‏هاى خودشان قطعه قطعه كردند.

جعفر؛ پرچم ra be دست گرفت و be نبرد پرداخت. تااين ke دست راستش از تن‏جدا شد. جعفر علم ra به‏دست چپ گرفت و be نبرد ادامه داد؛ دست چپش هم جداشد. علم ra در بغل گرفت و آن قدر پاى‏دارى كــرد تا كشته شد. جعفر نخستين فرزندابوطالب اســت ke در راه اسلام كشته شده.

مادر عبدالله‏بن جعفر؛ اسماء دخت عميس است؛ وى خواهر ميمونه ام‏المؤمنين‏و سلمى همسر حمزه‏بن عبدالمطلب و لبابه همسر عباس ابن عبدالمطلب است. (3) .

جعفر ba اسماء ازدواج كــرد و او مادر هــمــه فرزندان جعفر است. اسماء پــس ازشهادت جعفر به‏همسرى ابوبكر درآمد و براى او محمدبن ابى بكررا آورد و پــس ازمرگ ابوبكر؛ على‏بن ابى‏طالب او ra گرفت؛ اسماء براى على؛ يحيى و محمد اصغر راآورد.

واقدى در تاريخش مى‏گويد ke عون و يحيى ra بياورد.

شوهر زينب؛ عبدالله‏بن جعفر؛ در حبشه متولد شد؛ عبدالله؛ نخستين نوزاد اســت ‏از مسلمانان مهاجر be حبشه ke در آن ديار be دنيا آمده است.

ابن حجر در اصابه (4) نقل مى‏كند ke رسول خدا فرمود:

«خوى و خلقت عبدالله به‏من مى‏ماند» ســپــس دست راست عبدالله راگرفته وچنين فرمود:

«بارالها! خاندان جعفر ra برقرار بدار و كسب و كار ra براى عبدالله مبارك گردان‏».

اين جمله ra سه بار مكرر مى‏كند. و ســپــس مى‏فرمايد: « من در دنيا و آخرت سرورآن ها هستم‏».

عبدالله مردى بود بزرگ؛ جوان مرد؛ دلير؛ پاك‏دامن؛ و مركز جود و سخا ناميده‏شد; احسان فروشى نمى‏كرد و نيكى ra نمى‏فروخت و هيچ مستمندى ra از درخانه‏اش نااميد بر نمى‏گردانيد. محمدبن‏سيرين مى‏گويد:

بازرگانى شكرى be مدينه آورد و be فروش نرفت. ايــن خبر be عبدالله بن جعفررسيد. be پيش‏كارش فرمان داد ke آن شكر ra بخرد و be مردم ببخشد.

يزيدبن معاويه مال گزافى be طور هديه براى او فرستاد. موقعى ke مال be دست‏ عبدالله رسيد؛ آن ra ميان اهل مدينه قسمت كــرد و از آن be منزل خود هيچ نبرد.

اين شعر عبدالله‏بن قيس رقيات اســت ke مى‏گويد:

من مانند فرزند نامدار و سفيد بخت جعفر هستم. او چــون مى‏دانست ke مال باقى‏نخواهد ماند؛ be مستمندان و بى‏چارگان ببخشيد و نام خود ra جاويدان كرد.

و ايــن سخن عبدالله‏بن ضرار اســت ke در ستايش عبدالله‏مى گويد:

اى فرزند جعفر؛ تو بهترين جوان مردان هستى و براى هــر كس ke در خانه‏ات رابزند و فرود آيد بهترين ميزبانى.

ميهمانانى بسيار در نيمه شب be خانه تو آمدند؛ هــر غذايى ke خواستند آماده بود وچه سخنان شيرينى از تو شنيدند و چــه گشاده رويى‏هايى از تو بديدند.

ابن قتيبه در عيون‏الاخبار نقل مى‏كند (5) ke هنگامى‏كه معاويه از مكه باز مى‏گشت؛به مدينه آمد و هدايا ومال بسيارى براى حسن و حسين و عبدالله‏بن‏جعفر و محترمان‏ديگر قريش فرستاد.

به فرستادگان سفارش كــرد ke پــس از رسانيدن مال؛ قدرى درنگ كـنـنـد و ببينندهركدام ba هداياى خود چــه مى‏كنند. وقتى ke فرستادگان رفتند ke هدايا ra برسانند؛معاويه be اطرافيان خود روى كرده؛ چنين گفت:

اگر بخواهيد؛ به‏شما مى‏گويم ke هــر كس ba هديه‏اش چــه خواهد كرد.

اما حسن؛ مقدارى از عطريات هديه‏اش ra be زنان خود داده و بقيه ra be هــر كس‏كه نزد او بود؛ مى‏بخشد.

اما حسين؛ از كسانى ke پدرانشان در صفين كشته شده و يتيم شده‏اند؛ شروع‏مى‏كند؛ اگــر چيزى بماند؛ شترهايى قربانى كرده و تقسيم مى‏كند و شير تهيه كرده‏به مردم مى‏دهد.

اما عبدالله‏بن جعفر؛ be غلام خود مى‏گويد: بديح؛ قرض‏هاى مرا ادا كن و اگرچيزى ماند وعده‏هايى ke be مردم داده‏ام انــجـام بده.

و امــا فلان…تا آخر.

فرستادگان ke بازگشتند و هــر چــه ديده بودند گزارش دادند؛ همان‏طور بود كه‏معاويه گفته بود.

عبدالله در بخشش‏هاى خود اسراف مى‏كرد؛ و از آن ke مالش از ميان برود و يابه‏دشمنانش برسد ابايى نداشت.

اگر در كفش به‏جز جانش نباشد؛ همان ra خواهد بخشيد؛ حاجتمند بــايــد از خداى‏بپرهيزد ke آن ra تقاضا نكند.

زناشويى مبارك بارور شد; زينب دختر زهرا براى عبدالله بن جعفر چهار پسرآورد: على؛ محمد؛ عون اكبر؛ عباس؛ هم چنان ke دو دختر آورد ke يكى از آن دوام‏كلثوم اســت ke معاويه ba زيركى سياسى خود مى‏خواست او ra be همسرى يزيددر آورد؛ تا از پشتيبانى بنى‏هاشم استفاده كند. عبدالله؛ اختيار دختر ra به‏دست‏خالوى‏او امام حسين داد؛ آن حضرت هم دختر ra be پسر عمويش قاسم‏بن محمدبن‏جعفربن‏ابى‏طالب تزويج كرد.

ازدواج زينب ميان او و پدر و برادرانش جدايى نينداخت؛ محبت امام على‏به دختر و برادر زاده‏اش be اندازه‏اى بود ke آن دو ra هم‏چنان نزد خود نگاه داشت تاوقتى ke على زمام‏دار مسلمانان شــد و كوفه ra پايتخت قرار داد؛ آن دو ba آن حضرت‏به كوفه آمدند و در مركز خلافت زير سايه اميرالمؤمنين مى‏زيستند.

در جنگ‏هاى آن حضرت؛ عبدالله در كنار عموى خود ايستاده و نبرد مى‏كردويكى از سرداران آن حضرت در صفين بود.

مردم ke مى‏دانستند عبدالله نزد دودمان پيغمبر ارزش واحترامى دارد؛ اوراوسيله‏اى پيش اميرالمؤمنين و دو فرزندش حسن و حسين قرار مى‏دادند; چــون كه‏خواهش او رد نمى‏شد و اميدش نااميد نمى‏گرديد.

در اصابه از محمدبن سيرين نقل مى‏كند ke يكى از دهقانان اراضى سواد (6) ازعبدالله خواست ke در باره حاجتى باعلى سخن گويد؛ على حاجت آن مرد ra برآورد.آن مرد چهل هزار براى عبدالله فرستاد؛ عبدالله آن ra نپذيرفت و چنين‏گفت: مانيكوكارى ra نمى‏فروشيم. (7) .

ابوالفرج اصفهانى در مقاتل الطالبيين (8) نقل مى‏كند:

وقتى ke حسن‏بن على‏از دنيا رفت؛ اهل بيت پيغمبر بنابر وصيتى ke امام حسن‏نموده بود خواستند ke آن حضرت ra در كنار رسول خدا به‏خاك سپارند؛بنى‏اميه اسلحه پوشيده و مانع شدند و مروان حكم چنين مى‏گفت:

چه جنگ‏هايى ke از صلح بهتر است؟ آيا عثمان ra در دورترين نقاط بقيع دفن‏كنند؛ ولى حسن در خانه رسول خدا (ص) دفن شود؟ تا من بتوانم شمشير بردارم؛هرگز ايــن كار نخواهد شد.

حسين نپذيرفت و گفت: چاره‏اى نـيـسـت جز آن ke برادرش در كنار جدش‏به خاك سپرده شود. نزديك بود فتنه‏اى روى دهد؛ اگــر عبدالله جعفر پا در ميان‏نمى‏گذاشت.

او be پسر عمويش حسين عرض كرد:

تو ra be حق من ke كلمه‏اى برزبان نياورى.

عبدالله؛ عمو زاده خود حسن ra be سوى بقيع برد و در همان جايى ke مادرش‏زهرا به‏خاك سپرده شده بود (9) دفن گرديد (10) و مروان حكم بازگشت.

زينب در آغاز جوانى چگونه بوده است؟

مراجع تاريخى از وصف رخساره زينب در ايــن اوقات خوددارى مى‏كنند; زيراكه او در خانه و روبسته زندگى مى‏كرده و ما نمى‏توانيم مگر از پشت پرده وى رابنگريم.

ولى پــس از گذشتن ده‏ها سال از ايــن تاريخ؛ زينب از خانه بيرون مى‏آيد و مصيبت‏جانگداز كربلا او ra be ما نشان مى‏دهد و كسى‏كه او ra be چشم ديده براى ما وصفش‏مى‏كند و چنين مى‏گويد – چنان ke طبرى نقل كرده است: گويا مى‏بينم زنى ra ke مانندخورشيد مى‏درخشيد و ba شتاب از خيمه‏گاه بيرون مى‏آمد. (11) .

پرسيدم: او كيست؟ گفتند: زينب دختر على‏است.

هنگامى ke زينب پــس از شهادت امام حسين be مصر مى‏رود؛ عبدالله بن ايوب‏انصارى در وصفش مى‏گويد:

…به خدا ke من صورتى مانند آن نديدم؛ گويا پاره‏اى از ماه بود.

در صورتى ke ايــن بانوى بزرگ در آن وقت در پنجاه و پنجمين سال زندگى خودبود؛ غريب بود؛ خسته و كوفته بود؛ مصيبت‏زده و داغ ديده بود؛ پــس جمال زينب درآغاز جوانى پيش از آن ke سالمند بشود؛ و مصايب جانگداز خوردش كــنــد و جام‏داغ ديدگى ra تا پايان بدو بنوشاند؛ چگونه بوده؟!

اما شخصيت زينب؛ بهتر اســت ke – در ايــن جا نــيــز – منتظر شويم تا ايــن ke حوادث‏از دليرى و پاى‏دارى او پرده بردارد؛ و او ra در بهترين نمونه از دلاورى و زيربار ظلم‏نرفتن و بزرگ منشى be ما بنماياند.

به همين زودى تعجب مورخان از ايستادگى زينب واستقامت او در برابر يزيدبن‏معاويه آشكار مى‏شود.

ابن حجر در اصابه براى ما مطلبى نقل مى‏كند ke از قدرت زينب در سخن ونيرومندى‏اش در استدلال خبر مى‏دهد. (12) .

و در آينده نزديكى مردم آن عصر در كربلا و در مجلس استان‏دار كوفه و مجلس‏يزيدبن معاويه سخنانى از زينب مى‏شنوند ke فصاحت و بلاغتش هــمــه ra متعجب‏مى‏كند؛ be همان اندازه‏اى ke امروز ما ra be تعجب مى‏اندازد و همگى be فوق‏العادگى‏او و سخنورى او و سحر بيانش گواهى مى‏دهند.

جاحظ در كتاب البيان والتبيين از خزيمه اسدى نقل مى‏كند:

پس از شهادت امام حسين وارد كوفه شدم و سخنان پر مغز و شيواى زينب راشنيدم؛ من ناطق‏تر و گوينده‏تر از او زنى ra نديدم. گويا از زبان اميرالمؤمنين على‏بن‏ابى‏طالب سخن مى‏گفت.

اين شمايل زينب است‏به طورى ke او ra در كربلا ديده‏ايم؛ و چنان ke در زمان‏جوانى‏اش نمونه‏اى از فضايل براى ما نمايان شده؛ زيــرا مى‏شنويم ke او در مهربانى ورقت قلب be مادرش و در دانش و پرهيزگارى be پدر مانند بوده.

و چنان ke بعضى از روايات مى‏گويد: زينب داراى مجلس علمى ارجمندى بوده‏كه زنانى ke مى‏خواستند احكام دين ra بياموزند؛ در آن مجلس حاضر مى‏شده و كسب‏دانش مى‏كرده‏اند.

صفات برجسته‏اى در زينب جمع بوده ke هيچ يك از زنان عصر او دارا نبوده‏اند؛لذاست ke «بانوى خردمند بنى‏هاشم‏» گرديد. ابن‏عباس ke از او روايت مى‏كند؛مى‏گويد: «بانوى خردمند ما زينب دختر على چنين گفت‏».

زينب؛ بدين لقب be طورى معروف شده بود ke وقتى «بانوى خردمند» مى‏گفتند؛زينب فهيمده مى‏شد. فرزندان او be چنين لقبى افتخار مى‏كردند و be «زادگان بانوى‏خردمند» شناخته شده بودند.
شهادت آن حضرت

حضرت زينب سلام الله عليها در شب يك شنبه 15 رجب سال 63 هجرى قمرى در ضمن سفرى ke be همراه همسر گراميشان عبداللّه بن جعفر be شام رفته بودند؛ شهادت رسيده و بدن مطهر آن بانوى بزرگوار در همانجا دفن گرديد.

و مزار ملكوتى آن حضرت اينك زيارتگاه عاشقان وارادتمندان اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السّلام مىباشد.
پي نوشتها:

1) از تحقيق در تواريخ به‏دست مى‏آيد ke فرمانده‏اول جعفر بوده و ســپــس زيد.(مترجم).

2) بعضى از مورخان معتبر نقل كرده‏اند ke نخستين فرماندهى‏كه از طرف پيغمبر تعيين شده‏بود؛ جعفر بودو زيدبن حارثه فرمانده دوم بود. از اشعار عباس بن مرداس ke در مرثيه آن ها گفته و سيره ابن هشام؛ نقل‏مى‏كند نيز؛ چنين مستفاد مى‏شود. (مترجم).

3) الاستيعاب؛ ج 4؛ ص 230-231.

4) ج 3؛ ص 49.

5) ج 3؛ ص 40.

6) زمين‏هاى سبز و خرم ra سواد گويند ke بيشتر در عراق عرب بود. دهقان يعنى ارباب ملك. (مترجم).

7) الاصابه ؛ ج 2؛ ص 281.

8) ص 74.

9) قبلا تذكر داده شــد ke بودن قبر زهرا در بقيع كاملا موردترديد است.(مترجم).

10) بردن جنازه امام حسن be بقيع وسكوت حسين (ع) دراثروصيت امام حسن (ع) بوده. كامل‏ابن‏اثير؛ ج‏3؛ص 228. (مترجم).

11) تاريخ طبرى؛ ج 4؛ ص 340-341.
12) الاصابه؛ ج 4؛ ص 314 و 315 و 510

 

احاديث حضرت زينب

 

احاديث حضرت زينب

 

حضرت زينب عليهاالسلام

وسيله ارتباط خلق و خالق

ابوبكر ba ايــن سند: محمد بن زكريا؛ جعفر بن محمدبن عماره‏كندى؛ پدرش؛ حسين بن صالح؛ حى دو مرد از بنى‏هاشم؛ از حضرت‏زينب عليهاالسلام دختر على عليه‌السلام روايت كــرد ke زينب عليهاالسلام فرمود: «قالت فاطمه عليهاالسلام: … و نحن وسيلته فى‏خلقه و نحن خاصته و محل‏قدسه و نحن حجته فى غيبه و نحن ورثه انبيائه…» «ما وسيله‏ارتباط خدا بامخلوق‏هاى او هستيم. ما برگزيدگان خداييم و جايگاه پاكى‏ها؛ ما راهنماهاى روشن خداييم و وارث پيامبران اوهستيم‏».

بهشت جايگاه شيعيان

ابى‏حجاف (از محمدبن عمر بن حسن)؛ از زينب؛ be نقل از فاطمه عليهاالسلام و اشجع؛ بليدبن سليمان (از ابى‏حجاج؛ محمدبن عمرو هاشمى) اززينب دختر على عليه‌السلام نقل كــرد ke فاطمه عليهاالسلام فرمود: «قالت فاطمه عليهاالسلام : ان رسول الله قال لعلى امــا انك يابن‏ابى‏طالب و شيعتك فى‏الجنه‏» «و سيجى‏ء اقوام ينتحلون حبك ثم‏يمرقون من الاسلام كمايمرق السهم من الرميه.» رسول خدا به‏على عليه‌السلام فرمود: «اى پسر ابوطالب! همانا تو و رهروان تو در بهشت‏اند و be زودى قومى مى‏آيند ke از دوستى تو سخن مى‏گويند. آنگاه از اسلام فرار مى‏كنند. مانند پرت شدن تير از كمان.»

دوستى آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم

روايتى مشهور be «فاطميات‏» در باب دوست داشتن آل محمد ke بااين اسناد نقل شده است: «… عن فاطمه بنت السجاد على بن الحسين زين العابدين عليه‌السلام عن‏فاطمه بنت ابى عبد الله الحسين عليه‌السلام عن زينب بنت امير المؤمنين عليه‌السلام عن فاطمه بنت رسول الله صلي‌الله‌عليه‌و‌آله قالت: الا من مات على حب آل محمد مات شهيدا» «آگاه باشيد هــر كسى ke ‏بر دوستى آل محمد بميرد؛ شهيد است.»


برچسب: ،
امتیاز:
 
بازدید:
+ نوشته شده: ۲۹ شهريور ۱۳۹۶ساعت: ۰۸:۴۹:۲۵ توسط:myblog موضوع:

{COMMENTS}
ارسال نظر
نام :
ایمیل :
سایت :
آواتار :
پیام :
خصوصی :
کد امنیتی :