وبلاگ من وبلاگ من .

وبلاگ من

حضرت محمد

حضرت محمد

حضرت محمد

 

آيا نام حضرت محمد(ص) در تورات و انجيل آمده است؟

گفته مي شــود آياتي در تورات و انجيل ke نشانه هاي حضرت محمد(ص) be آن اطلاق مي شود؛ غير واضح هستند و دقيقاً نمي توان گــفــت منظور آن حضرت محمد(ص) اســت چــون ايــن نشانه ها بر حضرت عيسي(ع) هم منطبق است.

به گزارش خبرنگار مهر؛ پرسشي در خصوص پيامبر عظيم الشان اسلام توسط مركز پاسخگويي be شبهات حوزه علميه مورد بررسي قرار گرفته اســت ke متن سوال و پاسخ آن از نظر مي گذرد.

پرسش: آياتي در تورات و انجيل ke نشانه هاي حضرت محمد(ص) be آن اطلاق مي شود؛ كمي غير واضح هستند و دقيقاً نمي شــود گــفــت حضرت محمد(ص) منظور مي باشد. چــون ايــن نشانه ها بر حضرت عيسي(ع) هم منطبق است؟

پاسخ: قبل از پرداختن be ايــن مطلب ke در تورات و انجيل be آمدن پيامبر اسلام بشارت داده شده و اسمي از آن حضرت در ايــن كتاب ها آمده اســت ya خير؛ توجه be ايــن تذكر لازم مي باشد ke اعتقادات هــر انسان بــايــد مبتني be دلايل متقن و معيارهاي عقل باشد و ايــن نوع اعتقاد از رجوع و مطالعه be آموزه هاي اديان مختلف و ba مقايسه ‌ي آنها امكان پذير مي باشد.

ثانيا؛ نه عقل و نه هيچ ديني نگفته اســت ke حقانيت دين اسلام متوقف بر وجود اسم پيامبر اسلام(ص) در كتاب تورات و انجيل است. هــر چند وجود اسم پيامبر اسلام در ايــن كتاب ها بر پيروان ايــن دو كتاب حجت مي باشد و آنان ra ملزم be پيروي از دين اسلام مي گرداند. بنابراين نبود اسم پيامبر و ابهام در اسامي موجود در ايــن كتابها دليل تزلزل اعتقادات يك مسلمان ke عقايدش ra از معيارهاي عقل be دست آورده است؛ نمي تواند باشد.

ثالثا؛ نويد و بشارت آمدن پيامبر اسلام(ص) be تصريح قرآن كريم در تورات و انجيل ذكر گرديده و مشخصاتش چنان بوده ke وقتي اهل كتاب آن حضرت ra ديدند؛ شناختند و همان پيامبري ra يافتند ke حضرت موسي و عيسي(ع)  بشارتش ra داده بودند. (۱)

بنابراين اسم پيامبر اسلام و بشارت be نبوت آن حضرت در كتاب هاي انجيل و تورات اصلي be شكل فراوان و آشكار وجود داشته اســت ke در اثر تحريف ايــن دو كتاب؛ ايــن موارد حذف شده اند ولــي در عين حال مطالبي در انجليل و تورات وجود دارد ke بر غير پيامبر اسلام قابل انطباق نمي باشد ke be صورت مختصر ايــن موارد ra ذكر مي كنيم:

در كتاب تورات امروزي مي خوانيم: حضرت موسي(ع) be بني اسرائيل فرمود: و خداوند be من گفت؛ آن چــه گــفــت و نيكو گــفــت پيامبري ra بــراي بني اسرائيل از ميان برادران ايشان مثل تو مبعوث خواهم كــرد و كلام خود ra be دهانش خواهم گذاشت و هــر آنچه be او امر كنم be بني اسرائيل خواهد گــفــت و هــر كس ke سخنان مرا ke او be اسم من مي گويد نشنود من از او مطالبه خواهم كرد. (۲)

آنچه مسلم اســت ايــن پيامبر حضرت محمد(ص) اســت نه حضرت عيسي(ع)؛ چرا ke تورات حضرت اسماعيل ra برادر بني اسرائيل معرفي كرده و پيامبري ke از نسل اسماعيل مبعوث شده حضرت خاتم الانبيا(ص) مي باشد نه حضرت عيسي(ع). بقيه جانشينان حضرت موسي(ع) نــيــز از نسل حضرت اسحاق و بني اسرائيل بودند.

در سفر پيدايش تورات آمده است: فرشته خدا be هاجر فرمود: … اينك تو حامله هستي و پسري خواهي زاييد؛ نام او ra اسماعيل بگذار؛ چــون خداوند آه و ناله تو ra شنيده است؛ پسر تو وحشي خواهد بود و ba برادران خود سر ناسازگاري خواهد داشت. (۳)

باز مي خوانيم: و اعقاب و فرزندان اسماعيل دايماً ba برادران خود در جنگ بودند. (۴) بنابراين be روشني پيداست ke بني اسرائيل از نسل حضرت اسحاق برادر حضرت اسماعيل هستند و همواره ba اسماعيل در اختلاف بودند و طبق تورات پيامبري ke خواهد آمد از نسل حضرت اسماعيل اســت و رسول گرامي اسلام (ص) نــيــز از نسل حضرت اسماعيل مي باشند.

اينك be بيان آياتي از انجيل يوحنّا مي پردازيم:  «من از پدر خواهم خواست و او پارقليطاي ديگري be شما خواهد داد ke تا ابد ba شما باشد.»(۵)؛   «چون بيايد آن پارقليطا ke من ســوي شما خواهم فرستاد از جانب پدر؛ روح راستي ke از جانب پدر مي آيد او درباره من شهادت خواهد داد. (۶)»؛   «ليكن من راست مي گويم be شما؛ ke شما ra مفيد اســت ke اگــر من نروم پارقليطا ســوي شما نخواهد آمد امــا اگــر بروم او ra نزد شما خواهم فرستاد.»؛   «و چــون او بيايدجهان ra be پرهيز از گناه و صدق و انصاف ملزم خواهد كــرد …»؛   «… و چــون او بيايد شما ra be تمام راستي ارشاد خواهد نمود زيــرا ke او از پيش خود چيزي نخواهد گــفــت و هرچه خواهيد شنيد خواهد گــفــت و شما ra be آينده خبر خواهد داد.»؛   «و او مرا جلال خواهد داد.»؛  هــر آنچه پدر دارد از آنِ من اســت از همين سبب گفتم ke آنچه از من اســت خواهد يافت و شما ra خبر خواهد داد.»(۷)

پارقليطا معرب كلمه پاريكلتوس اســت ke معني آن در فارسي بسيار ستوده و در عربي احمد و محمد مي شود.
قبل از اسلام در ايــن ke پارقليطا پيامبر موعود انجيل اســت هيچ اختلافي بين علماي مسيح و مفسرين انجيل وجود نداشته اســت حــتـي افرادي از مسيحيان خود ra موعود انجيل خواندند و be ايــن لفظ تمسك جستند. وليم ميور در كتاب خود ke در تاريخ ۱۸۴۸ ميلادي نوشته اســت آورده ke فردي از آسياي صغير بنام «منتس» دعوي رسالت كــرد و خود ra پارقليطاي موعود انجيل خواند و گروهي هم وي ra پذيرا شدند(۸)

اما علماي مسيحي بعد از اسلام وقتي be ايــن آيات رسيدند فارقليطا ra بمعني پاراكلتوس؛ ke بمعني تسلي دهنده اســت و بر روح القدس اطلاق مي شــود ترجمه كــردنــد تا بشارت ظهور محمدي ra محو نمايند.  لكن مي توان be ادله متعددي ثابت كــرد ke فارقليطا؛ روح القدس نـيـسـت بـلـكـه همان پيامبر موعود اســت ke حضرت محمد باشد و نظريه علماي مسيحي مردود اســت زيــرا آيات نقل شده بشارت از ظهور كسي پــس از حضرت عيسي مسيح(ع) مي دهد كه:

الف) آمدن او مشروط be رفتن مسيح بوده و آمدن روح القدس مشروط be چنين شرطي نبوده اســت زيــرا روح القدس بارها قبل از آن be حضور حضرت مسيح رسيده و پيام الهي آورده اســت و اگــر چنين باشد سخن حضرت مسيح لغو خواهد بود ke فرمود تا من باشم او نخواهد آمد.

ب) او پارقليطاي ديگري اســت ke بــراي هميشه و تا انقراض جهان شخصيت و آئين اش بر بشريت حكومت مي كند. اگــر پارقليطا روح القدس باشد پارقليطاي ديگر روح القدس ديگر اســت و ايــن مطلب اعتقادات خود مسيحيان ra زير سؤال مي برد ke مي گويند خدا در سه جزء پدر و پسر و روح القدس جلوه گر است. زيــرا عده اقانيم ra از ۳ be ۴ و بيشتر افزايش مي دهد و ايــن خود مخالف تثليث مورد ادعاي آنهاست.

ج) وي درباره مسيح شهادت داده او ra تصديق خواهد كرد. اگــر روح القدس باشد لازم مي آيد ke او بر افرادي غير از انبياء الهي هم نازل شــود و اينكه او آئين مسيح ra تكميل و ناگفته هاي او ra بيان خواهد نمود و آن حضرت ra جلال و شكوه خواهد بخشيد be بداهت عقل واضح اســت ke تكميل آئين مسيح بر عهده پيامبران اســت نه روح القدس ke از ملائكه اســت و اگــر قرار بود روح القدس ايــن وظيفه ra انــجـام دهد ديگر چــه نيازي be هــر كدام از انبياء الهي بود.

د) روح القدس رئيس جهان نـيـسـت زيــرا رياست معنوي و روحاني بعهده انبياء اســت و روح القدس بر مردم نازل نمي شود؛ تا مردم ra be چيزي ملزم و از چيزي باز دارد.

با نگاهي be سيره و خصوصيات اسلامي پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مي بينيم تمام ايــن ويژگي ها ke حضرت عيسي(ع) اشاره كرده و be مسيحيان سفارش پيروي از او نموده در پيامبر اسلام جمع اســت مانند:

۱) پيامبر اسلام همچو عيسي بشر و پيامبر است.
۲) از لقب هاي حضرت محمد ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ رئيس الخلائق يعني رئيس جهان است.
۳) در قرآن بارها be حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ و حقانيتش در رسالت گواهي داده است.
۴) هيچ گاه از پيش خود سخن نمي گويد و هــر چــه مي گويد وحي الهي اســت ke توسط جبرئيل از خداوند دريافت كرده است.
۵) be امور آينده هم خبر داده اســت همانند غلبه روم در اول سوره روم. و نــيــز رواياتي ke بر حوادث آخر الزمان دلالت دارند.

نتيجه ايــن ke در اديان آسماني be آمدن پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بشارت هايي داده بودند و قرآن بارها در مذمت يهود و نصاري ايــن نكته ra تاكيد كرده اســت ke آنها پيامبر ra be مانند فرزندان خويش مي شناختند ولــي آنان پــس از روشن شدن حقانيت پيامبر اسلام از پيروي وي سرباز زدند و be بيراهه رفتند. (۹)

البته در انجيل برنابا ke در نزد مسيحيان رسميت ندارد و در كنفرانس نيقيه(۳۲۵ م) ba اناجيل بيشمار ديگر توسط كنستانتين امپراطور تازه مسيحي شده روم باطل اعلام شــد خيلي آشكار از نبوت پيامبر اسلام سخن گفته شده اســت ke در قسمتِ از ايــن انجيل چنين آمده است: رئيس كاهنان و والي رومان و هيرودس پادشاه نزد عيسي آمدند (با تمام تواضع تا جائي ke رئيس كاهنان مي خواست در مقابل حضرت سجده كند) و بعد از گفتگوهاي متعدد و مختلف كاهن اعظم در مورد مسيا پيامبر موعود تورات از حضرت سؤالاتي كرد. (۱۰)

كاهن در جواب گــفــت ke در كتاب موسي نوشته شده ke زود باشد ke خداي ما بــراي ما مسيا ra ke خواهد آمد مي فرستد تا خبر دهد ما ra be آنچه خدا مي خواهد و رحمت خدا ra بــراي جهان خواهد آورد؛ از ايــن رو اميدوارم از تو ke راستي ra بفرمائي آيا تو مسياي خدا هستي ke منتظر اوئيم. «يسوع «عيسي» در جواب فرمود حقا ke خدا ايــن چنين وعده داده و ليكن من او نيستم زيــرا ke او پيش از من آفريده شده و بعد از من خواهد آمد …»(۱۱)

در آيات بعد تا انتهاي فصل نود و شش حضرت عيسي از اينكه بعد از او وي ra خدا و پسر خدا خواهند خواند غمگين مي شــود و كاهن و والي رومان و هيرودس پادشاه سعي بر تسلي دادن عيسي(ع) مي كـنـنـد ke ايشان در جواب مي فرمايند:  «و ليكن تسلي من همان در آمدن پيامبري اســت ke هــر اعتقاد دروغ ra درباره من از ميان خواهد برد و آئين او امتداد خواهد يافت و هــمــه جهان ra فرا خواهد گرفت زيــرا ke خدا be پدر ما ابراهيم چنين وعده داده. همانا آنچه مرا تسلي مي دهد آنست ke آئين او ra هيچ نهايتي نـيـسـت زيــرا خدا او ra درست نگهداري خواهد فرمود.» كاهن گــفــت آيا بعد از او پيغمبران خواهند آمد. يسوع در جواب فرمود «بعد از او پيغمبران راستگوي نخواهند آمد».

آن وقت كاهن پرسيد be چــه ناميده مي شــود و كدام اســت آن علامتي ke آمدن او ra اعلام مي نمايد. حضرت در جواب فرمود: «همانا نام مبارك او محمد است. آن وقت جمهور مردم صداي خود ra بلند كرده گـفـتـنـد اي خدا بفرست بــراي ما پيغمبر خود ra اي محمد بيا زود بــراي خلاصي جهان.»(۱۲)

هر چند ما توضيحات ra كافي مي دانيم امــا تيمناً و تبركاً نقلي هم از كتاب حضرت ادريس(ع) بطور خلاصه نقل مي كنيم. كتابي از حضرت ادريس(ع)  در لندن سال ۱۸۹۵ be لغت سرياني be چاپ رسيده ke اكنون نــيــز موجود اســت در صفحات ۵۱۴ و ۵۱۵ آن آمده است: در حضور حضرت ادريس(ع) بين شاگردان حضرت ادريس بحث شــد ke افضل مخلوقات الهي چــه كساني هستند. برخي گـفـتـنـد آدم. برخي گفتند: ملائكه. گروهي هم گفتند: جبرئيل(روح القدس) بحث be درازا و جدل كشيد.

حضرت ادريس(ع) فرمود: وقتي خدا مرا آفريد و از روح خود در من دميد و من درست نشستم عرض اعظم الهي ra ديدم و پنج شبح نوراني ra نگريستم ke در عرش هويدا اســت در نهايت عظمت و جلال؛ جمال و كمال و حسن و ضياء و بهاء و نورشان مرا غرق در حيرت كرد.

عرض كردم خدايا ايــن انوار ba عظمت و جَلال كيانند خطاب رسيد اينها اشرف مخلوقات من و واسطه بين من و ساير آفريدگانند اگــر اينها نبودند من ترا نمي آفريدم و نه آسمان و زمين نه بهشت و جهنم نه كتاب نه آفتاب و ماه؛ عرض كردم نام اينها چيست؟ خطاب رسيد: بساق عرش بنگر.
نگريستم ديدم ايــن پنج نام مبارك نوشته شده: پارقليطا (محمد) ايليا (علي) طيطه(فاطمه) شبر(حسن) شَپبير(حسين).

و نــيــز نوشته بود: اي مخلوقات من مرا پرستش كنيد ke نـيـسـت خدايي غير از من.  ايــن كتاب مورد قبول كليساهاي معتبر جهان است.

پاورقي:

۱. رك: بقره:۱۴۶؛ انعام:۱۹؛ اعراف:۱۵۷؛ صف:۶.
۲. كتاب مقدس؛ عهد عتيق؛ سفر تثنيه؛ ب ۱۸: ش ۱۹ و ۱۸.
۳. همان؛ سفرپيدايش؛ ب ۱۶؛ ش ۱۰ ـ ۱۱.
۴. همان؛ ب ۲۵؛ ش ۱۷.
۵. انجيل يوحنا؛ باب چهارده؛ آيه ۱۶؛
۶. همان؛ آيه ۲۶.
۷. انجيل يوحنا؛ باب ۱۶؛ آيات ۷ تا ۱۵.
۸. بشارات عهدين؛ محمد صادقي؛ دارالكتب الاسلاميه؛ چاپ چهارم؛ تهران؛ ص ۲۳۱.
۹. رك: بقره:۱۴۶؛ انعام:۱۹؛ اعراف:۱۵۷؛ صف:۶ و…
۱۰. مشروح گفتگوهاي آنها از فصل نود و سه تا نود و پنج آمده است.
۱۱. انجيل برنابا؛ ترجمه حيدر قليخان قزلباش سردار كابلي؛ دفتر نشر الكتاب بهار ۶۲؛ فصل نود و شش؛ آيات ۴۰۳ و ۵.
۱۲. همان آيات ۵؛ ۶؛ ۷؛ ۸ و فصل نود و هفت آيات؛ ۱۴؛ ۱۸؛ ۱۹.

 

زندگينامه حضرت محمد

 

زندگينامه حضرت محمد

 

نام: محمد بن عبد الله

حضرت محمد (ص) در تورات و برخى كتب آسمانى «احمد» ناميده شده است. آمنه؛ دختر وهب؛ مادر حضرت محمد (ص) پيش از نامگذارىِ فرزندش توسط عبدالمطلب be محمّد؛ وى ra «احمد» ناميده بود.

كنيه حضرت محمد (ص): ابوالقاسم و ابوابراهيم.

القاب حضرت محمد (ص): رسول اللّه؛ نبى اللّه؛ مصطفى؛ محمود؛ امين؛ امّى؛ خاتم؛ مزّمل؛ مدّثر؛ نذير؛ بشير؛ مبين؛ كريم؛ نور؛ رحمت؛ نعمت؛ شاهد؛ مبشّر؛ منذر؛ مذكّر؛ يس؛ طه‏ و…

منصب حضرت محمد (ص): آخرين پيامبر الهى؛ بنيان‏گذار حكومت اسلامى و نخستين معصوم در دين مبين اسلام.

تاريخ ولادت حضرت محمد (ص): روز جمعه؛ هفدهم ربيع الاول عام الفيل برابر ba سال 570 ميلادى (به روايت شيعه). بيشتر علماى اهل سنّت تولد آن حضرت ra روز دوشنبه دوازدهم ربيع الاول آن سال دانسته ‏اند.

عام الفيل؛ همان سالى اســت ke ابرهه؛ ba چندين هزار مرد جنگى از يمن be مكه يورش آورد تا خانه خدا (كعبه) ra ويران سازد و همگان ra be مذهب مسيحيت وادار سازد؛ امــا او و سپاهيانش در مكه ba تهاجم پرندگانى be نام ابابيل مواجه شده؛ be هلاكت رسيدند و be اهداف شوم خويش نايل نيامدند. آنان چــون سوار بر فيل بودند؛ آن سال be سال فيل (عام الفيل) معروف گشت.

محل تولد حضرت محمد (ص): مكه معظمه؛ در سرزمين حجاز (عربستان سعودى كنونى).

نسب پدرى حضرت محمد (ص): عبدالله بن عبدالمطلب (شيبه الحمد) بن هاشم (عمرو) بن عبدمناف بن قصّى بن كلاب بن مرّه بن كعب بن لوىّ بن غالب بن فهر بن مالك بن نضر (قريش) بن كنانه بن خزيمه بن مدركه بن الياس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان.

حضرت محمد (ص) روايت شده اســت ke هرگاه نسب من be عدنان رسيد؛ همان جا نگاه داريد و از آن بالاتر نرويد. امــا در كتاب‏هاى تاريخى؛ نسب آن حضرت تا حضرت آدم(ع) ثبت و ضبط شده اســت ke فاصله بين عدنان تا حضرت اسماعيل؛ فرزند ابراهيم خليل الرحمن(ع) be هفت پشت مى‏رسد.

مادر حضرت محمد (ص): آمنه؛ دختر وهب بن عبد مناف.

اين بانوى جليل القدر؛ در طهارت و تقوا در ميان بانوان قريشى؛ كم‏ نظير و سرآمد همگان بود. وى پــس از تولد حضرت محمّد(ص) دو سال و چهارماه و be روايتى شش سال زندگى كــرد و سرانجام؛ در راه بازگشت از سفرى ke be همراه تنها فرزندش؛ حضرت محمّد(ص) و خادمه‏اش؛ ام ايمن جهت ديدار ba اقوام خويش عازم يثرب (مدينه) شده بود؛ در مكانى be نام «ابواء» بدرود حيات گــفــت و در همان جا مدفون گشت.

و چــون عبدالله؛ پدر حضرت محمد(ص) دو ماه (و be روايتى هفت ماه) پيش از ولادت فرزندش از دنيا رفته بود؛ كفالت آن حضرت ra جدش؛ عبدالمطلب be عهده گرفت. نخست وى ra be ثويبه (آزاد شده ابولهب) سپرد تا وى ra شير دهد و از او نگه‏دارى كند؛ امــا پــس از مدتى وى ra be حليمه؛ دختر عبدالله بن حارث سعديه واگذار كرد. حليمه گرچه دايه آن حضرت بود؛ امــا be مدت پنج سال براى وى مادرى كرد.

مدت رسالت و زمامدارى حضرت محمد (ص): از 27 رجب سال چهلم عام الفيل (610 ميلادى)؛ ke در سن چهل سالگى be رسالت مبعوث شده بود؛ تا 28 صفر سال يازدهم هجرى؛ ke رحلت فرمود؛ be مدت 23 سال عهده‏دار امر رسالت و نبوت بود. حضرت محمد (ص)  علاوه بر رسالت؛ be مدت ده سال امر زعامت و زمامدارى مسلمانان ra پــس از مهاجرت be مدينه طيبه بر عهده داشت.

همسران حضرت محمد (ص):
1. خديجه بنت خويلد.

2. سوده بنت زمعه.

3. عايشه بنت ابى بكر.

4. امّ شريك بنت دودان.

5. حفصه بنت عمر.

6. ام حبيبه بنت ابى سفيان.

7. امّ سلمه بنت عاتكه.

8. زينب بنت جحش.

9. زينب بنت خزيمه.

10. ميمونه بنت حارث.

11. جويريه بنت حارث.

12. صفيّه بنت حىّ بن اخطب.

نخستين زنى ke افتخار همسرى حضرت محمد (ص) ra يافت؛ خديجه بنت خويلد بود. حضرت محمّد(ص) پيش از رسيدن be مقام رسالت؛ در سن 25 سالگى ba ايــن بانوى بزرگوار ازدواج نمود.

خديجه كبرى (س) ba موقعيت و اموال خويش؛ خدمات شايانى be پيامبر اكرم(ص) در اظهار رسالتش كرد. ايــن بانوى بزرگ؛ از افتخارات زنان عالم اســت و در رديف بانوان قدسى؛ همانند مريم و آسيه؛ قرار دارد. حضرت محمد (ص) be احترام خديجه كبرى (س) تا هنگامى ke وى زنده بود؛ ba هيچ زن ديگرى ازدواج نكرد. همو بود ke دردها و رنج‏هاى پيامبر(ص) را؛ ke سران شرك و كفر متوجه آن حضرت مى‏كردند؛ تسلّى داده و او ra در رسالت و نبوتش يارى مي‏داد.

خديجه كبرى(س) be خاطر مقام و منزلتى ke در اسلام be دست آورده بود؛ مورد لطف و عنايت مخصوص پروردگار جهانيان قرار گرفت. be همين جهت روزى جبرئيل امين be محضر پيامبر اكرم(ص) شرفياب شــد و گفت: اى محمد! سلام خدا ra be همسرت خديجه برسان. پيامبر اكرم(ص) be همسرش فرمود: اى خديجه! جبرئيل امين از جانب خداوند متعال be تو سلام مى‏رساند. خديجه گفت: «اللّه السّلام و منه السّلام و على جبرئيل السّلام».

حضرت خديجه (س) در ايام همسرى ba حضرت محمد (ص) از احترام ويژه رسول‏ خدا(ص) برخوردار بود و پيامبر(ص) نــيــز همسرى مهربان و وفادار براى او بود. آن حضرت پــس از وفات خديجه (در رمضان سال دهم بعثت) همواره از او be نيكى ياد مي‏كرد.

از عايشه؛ سومين حضرت محمد (ص)؛ روايت شده است:
«كانَ رَسُولُ اللّهِ(ص) لايَكادُ يَخْرُجُ مِنَ الْبَيْتِ حَتّى يَذْكُرَ خَديجَهَ فَيَحْسَنُ الثَّناءِ عَلَيْها؛ فَذَكَرها يَوْماً مِنَ الْاَيّامِ فَادْرَكَتْني الْغَيْرهَ؛ فَقُلْتُ: هَلْ كانَتْ اِلاّ عَجُوزاً وَقَدْ اَبْدَلَكَ اللّهُ خَيْراً مِنْها؛ فَغَضَبَ حَتّى‏ اهْتَزَّ مَقْدَمُ شَعْرِهِ مِنَ الغَضَبِ‏. (1)

حضرت محمد (ص) هيچ‏گاه از خانه بيرون نمي‏رفت مگر ايــن ke يادى از خديجه مى‏كرد و از او be نيكى نام مى‏برد. يك روز ke حضرت محمد (ص) از خديجه (س) ياد كرده و خوبى‏هاى او ra بيان ميكرد؛ غيرت زنانگى بر من غالب شــد و be پيامبر(ص) گفتم: آيا او يك پيرزن بيشتر بود و حال آن ke خداوند بهتر از آن (يعنى عايشه) ra be تو داده است؟ پيامبر اكرم(ص) از ايــن گفتار من؛ خشمگين شد؛ be طورى ke موهاى جلوى سرش از شدت خشم be حركت درآمد.

زندگي نامه حضرت محمد (ص)

فرزندان حضرت محمد (ص):
الف) پسران ان حضرت محمد (ص):
1. قاسم. او پيش از بعثت پيامبر اكرم(ص) تولد يافت. از ايــن رو پيامبر(ص) ra ابوالقاسم ناميدند.

2. عبدالله. ايــن كودك چــون پــس از بعثت be دنيا آمده بود؛ وى ra «طيّب» و «طاهر» مى‏گفتند.

3. ابراهيم. او در اواخر سال هشتم هجرى متولد شــد و در رجب سال دهم هجرى وفات يافت.

عبدالله و قاسم از خديجه كبرى (س) و ابراهيم از ماريه قبطيه متولد شدند. وهرسه آنان در سنين كودكى از دنيا رفتند.

ب) دختران حضرت محمد (ص):

1. زينب (س). 2. رقيه (س). 3. ام كلثوم (س). 4. فاطمه زهرا (س).

دختران حضرت محمد (ص) همگى از حضرت خديجه(س) متولد شدند و تمام فرزندان رسول خدا(ص) جز فاطمه زهرا (س) پيش از رحلت آن حضرت؛ از دنيا رفته بودند. تنها فرزندى ke از آن حضرت در زمان رحلتش باقى مانده بود؛ فاطمه زهرا(س)؛ آخرين دختر وى بود. ايــن بانوى مكرّمه؛ افتخار بانوان عالم؛ بـلـكـه هــمــه انسان‏ها و مورد تقديس و تكريم فرشتگان عرشى است. همو اســت ke مادر سبطين و امّ الأئمه المعصومين(ع) است.

گرچه پيامبر اسلام(ص) be تمام خاندان مؤمن خويش علاقه‏مند بود؛ امــا در ميان همسرانش بيش از همه؛ be خديجه كبرى (س) و در ميان فرزندانش بيش از همه؛ be فاطمه زهرا (س) علاقه‏مند بوده و اظهار محبت و لطف ميفرمود.

زندگي نامه حضرت محمد (ص)

آغاز بعثت حضرت محمد (ص):
محمد امين ( ص ) قبل از شب 27 رجب در غار حرا be عبادت خدا و راز و نياز ba آفريننده جهان مي پرداخت و در عالم خواب رؤياهايي مي ديد راستين و برابر ba عالم واقع ... روح بزرگش بــراي پذيرش وحي – كم كم – آماده مي شــد .

درآن شب بزرگ جبرئيل فرشته وحي مأمور شــد آياتي از قرآن ra بر محمد ( ص ) بخواند و او ra be مقام پيامبري مفتخر سازد ... سن محمد ( ص ) در ايــن هنگام چهل سال بود ... در سكوت و تنهايي و توجه خاص be خالق يگانه جهان جبرئيل از محمد ( ص ) خواست ايــن آيات ra بخواند : ” اقرأ باسم ربك الذي خلق ... خلق الانسان من علق ... اقرأ وربك الاكرم ... الذي  علم بالقلم ... علم الانسان ما لم يعلم ” ... يعني : بخوان be نام پروردگارت ke آفريد ... او انسان ra از خون بسته آفريد ... بخوان be نام پروردگارت ke گرامي تر و بزرگتر اســت ... خدايي ke نوشتن ba قلم ra be بندگان آموخت ... be انسان آموخت آنچه ra ke نمي دانست .

حضرت محمد (ص) – از آنجا ke امي و درس ناخوانده بود – گــفــت : من توانايي  خواندن ندارم ... فرشته او ra سخت فشرد و از او خواست ke ” لوح ” ra بخواند ... امــا همان جواب ra شنيد – در دفعه سوم – محمد ( ص ) احساس كــرد مي تواند ” لوحي ” ra ke در دست جبرئيل اســت بخواند ... ايــن آيات سرآغاز مأموريت بسيار توانفرسا و مشكلش بود .

جبرئيل مأموريت خود ra انــجـام داد و محمد ( ص ) نــيــز از كوه حرا پايين آمد و be ســوي خانه خديجه رفت ... سرگذشت خود ra بــراي همسر مهربانش باز گــفــت ... خديجه دانست ke مأموريت بزرگ ” محمد ” آغاز شده اســت ... او ra دلداري و دلگرمي داد و گــفــت : ” بدون شك خداي مهربان بر تو بد روا نمي دارد زيــرا تو نسبت be خانواده و بستگانت مهربان هستي و be بينوايان كمك مي كني و ستمديدگان ra ياري مي نمايي ” ... ســپــس محمد ( ص ) گــفــت : ” مرابپوشان ” خديجه او ra پوشاند .

حضرت محمد (ص) اندكي be خواب رفت ... خديجه نزد ” ورقه بن نوفل ” عمو زاده اش ke از دانايان عرب بود رفت ؛ و سرگذشت محمد ( ص ) ra be او گــفــت ... ورقه در جواب دختر عموي خود چنين گــفــت : آنچه بــراي محمد ( ص ) پيش آمده اســت آغاز پيغمبري  اســت و ” ناموس بزرگ ” رسالت بر او فرود مي آيد ... خديجه ba دلگرمي be خانه برگشت .

معراج حضرت محمد (ص):
پيش از هجرت be مدينه ke در ماه ربيع الاول سال سيزدهم بعثت اتفاق افتاد؛ دو واقعه در زندگي حضرت محمد (ص) پيش آمد ke be ذكر مختصري از آن مي پردازيم : در سال دهم بعثت “معراج ” پيغمبر اكرم (ص ) اتفاق افتاد و آن سفري بود ke be امر خداوند متعال و بهمراه امين وحي (جبرئيل ) و بر مركب فضا پيمايي be نام “براق ” انــجـام شد.

حضرت محمد (ص) ايــن سفر ba شكوه ra از خانه ام هاني خواهر امير المومنين علي (ع ) آغاز كــرد و ba همان مركب be ســوي بيت المقدس ya مسجد اقصي روانه شد؛ و از بيت اللحم ke زادگاه حضرت مسيح اســت و منازل انبيا (ع ) ديدن فرمود.

سپس سفر آسماني خود ra آغاز نمود و از مخلوقات آسماني و بهشت و دوزخ بازديد be عمل آورد؛ و در نتيجه از رموز و اسرار هستي و وسعت عالم خلقت و آثار قدرت بي پايان حق تعالي آگاه شــد و be “سدره المنتهي ” رفت و آنرا سراپا پوشيده از شكوه و جلال و عظمت ديد. ســپــس از همان راهي  ke آمده بود be زادگاه خود “مكه ” بازگشت و از مركب فضا پيماي خود پيش از طلوع فجر در خانه “ام هاني ” پائين آمد.

به عقيده شيعه ايــن سفر جسماني بوده اســت نه روحاني چنانكه بعضي  گفته اند. در قرآن كريم در سوره “اسرا” از ايــن سفر ba شكوه بدين صورت ياد شده اســت : “منزه اســت خدايي ke شبانگاه بنده خويش ra از مسجد الحرام تا مسجد اقصي ke اطراف آن ra بركت داده اســت سير داد؛ تا آيتهاي  خويش ra be او نشان دهد و خدا شنوا و بيناست “. در همين سال و در شب معراج خداوند دستور داده اســت ke امت پيامبر خاتم (ص ) هــر شبانه روز پنج وعده نماز بخوانند و عبادت پروردگار جهان نمايند؛ ke نماز معراج روحاني مومن اســت .

اصحاب و ياران حضرت محمد (ص):
پيامبر اسلام(ص) چــه در مكّه معظمه و چــه در مدينه؛ داراى اصحاب و ياران باوفايى بود ke برخى از آنان پيش از آن حضرت و برخى ديگر پــس از ايشان از دنيا رفتند و تعداد آنان be هزاران نفر مى‏رسد. در ايــن جا be نام برخى از صحابه مشهور آن حضرت اشاره مي‏شود:

1. على بن ابى‏طالب(ع).

2. ابوطالب بن عبد المطلب.

3. حمزه بن عبدالمطلب.

4. جعفربن ابى‏طالب.

5. عباس بن عبدالمطلب.

6. عبداللّه بن عباس.

7. فضل بن عباس.

8. معاذبن جبل.

9. سلمان فارسى.

10. ابوذر غفارى (جندب بن جناده).

11. مقداد بن اسود.

12. بلال حبشى.

13. مصعب بن عمير.

14. زبير بن عوام.

15. سعد بن ابى وقاص.

16. ابو دجانه.

17. سهل بن حنيف.

18. سعد بن معاذ.

19. سعد بن عباده.

20. محمد بن مسلمه.

21. زيد بن ارقم.

22. ابو ايوب انصارى.

23. جابر بن عبدالله انصارى.

24. حذيفه بن يمان عنسى.

25. خالد بن سعيد اموى.

26. خزيمه بن ثابت انصارى.

27. زيد بن حارثه.

28. عبدالله بن مسعود.

29. عمار بن ياسر.

30. قيس بن عاصم.

31. مالك بن نويره.

32. ابوبكر بن ابى قحافه.

33. عثمان بن عفان.

34. عبدالله بن رواحه.

35. عمر بن خطّاب.

36. طلحه بن عبيدالله.

37. عثمان بن مظعون.

38. ابو موسى اشعرى.

39. عاصم بن ثابت.

40. عبدالرحمن بن عوف.

41. ابوعبيده جراح.

42. ابو سلمه.

43. ارقم بن ابى ارقم.

44. قدامه بن مظعون.

45. عبدالله بن مظعون.

46. عبيده بن حارث.

47. سعيد بن زيد.

48. خَبّاب بن اَرَت.

49. بريده اسلمى.

50. عثمان بن حنيف.

51. ابو هيثم تيهان.

52. ابىّ بن كعب.

تاريخ و سبب رحلت حضرت محمد (ص):

دوشنبه 28 صفر؛ بنا be روايت بيشتر علماى شيعه و دوازدهم ربيع الاول بنا be قول اكثر علماى اهل سنّت؛ در سال يازدهم هجرى؛ در سن 63 سالگى؛ در مدينه بر اثر زهرى ke زنى يهودى be نام زينب در جريان نبرد خيبر be آن حضرت خورانيده بود. معروف اســت ke پيامبر اسلام(ص) در بيمارىِ وفاتش مى‏فرمود: ايــن بيمارى از آثار غذاى مسمومى اســت ke آن زن يهودى پــس از فتح خيبر براى من آورده بود.

محل دفن حضرت محمد (ص):

مدينه مشرفه؛ در سرزمين حجاز (عربستان سعودى كنونى) در همان خانه‏اى ke وفات يافته بود. هم اكنون مرقد مطهر آن حضرت؛ در مسجد النبى قرار دارد.

 

احاديث حضرت محمد

 

احاديث حضرت محمد

 

1- ِ ثَلَاثٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ فَهُوَ مُنَافِق‏ : ْ إِذَا حَدَّثَ كَذَبَ وَ إِذَا وَعَدَ أَخْلَفَ وَ إِذَا اؤْتُمِنَ خَان‏

نشان منافق سه چيز اســت : 1 – سخن be دروغ بگويد ... 2 – از وعده تخلف كــنــد .3 – در امانت خيانت نمايد .

تحف العقول ص 316
2-  لَا يَنَالُ شَفَاعَتِي مَنْ أَخَّرَ الصَّلَاهَ بَعْدَ وَقْتِهَا

كسي ke نماز ra از وقتش تأخير بيندازد؛ (فرداي قيامت) be شفاعت من نخواهد رسيد

محاسن ص 80

3- أبغض الحلال الي الله الطلاق .

منفورترين چيزهاي حلال در پيش خدا طلاق اســت .

نهج الفصاحه ص 157 ؛ ح 16

4- ِ خَيْرُ الْأَصْحَابِ مَنْ قَلَّ شِقَاقُهُ وَ كَثُرَ وِفَاقُه‏ .

بهترين ياران كسي اســت ke ناسازگاريش اندك باشد و سازگاريش بسيار

تنبيه الخواطر معروف be مجموعه ورام ج 2 ؛ ص 123

5- ابن آدم إذا أصبحت معافى في جسدك آمنا في سربك عندك قوت يومك فعلى الدّنيا العفاء

فرزند آدم وقتي تن تو سالم اســت و خاطرت آسوده اســت و قوت يك روز خويش راداري ؛ جهانگر مباش .

نهج الفصاحه ص 159 ؛ ح 23

6-ابن آدم عندك ما يكفيك و تطلب ما يطغيك ابن آدم لا بقليل تقنع و لا بكثير تشبع‏

فرزند آدم ؛ آنچه حاجت تو ra رفع كــنــد در دسترس خود داري و در پي آنچه تو ra be طغيان وا مي دارد روز ميگذاري ؛ be اندك قناعت نميكني و از بسيار سير نمي شوي .

نهج الفصاحه ص 159 ؛ ح 24
7- مَنْ رَدَّ عَنْ عِرْضِ أَخِيهِ الْمُسْلِمِ وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّهُ الْبَتَّه

هركس آبروي مؤمني ra حفظ كند؛ بدون ترديد بهشت بر او واجب شود.

ثواب الاعمال و عقاب الاعمال ص 145 – الجعفريات(الاشعثيات) ص 198

8- اتّق دعوه المظلوم فإنّما يسأل اللَّه تعالى حقّه و إنّ اللَّه تعالى لا يمنع ذا حق حقّه‏

از نفرين مظلوم بپرهيز زيــرا وي be دعا حق خويش ra از خدا ميخواهد و خدا حق ra از حق دار دريغ نمي دارد .

نهج الفصاحه ص 161 ؛ ح 35

9- اتقوا الحجر الحرام في البنيان فانه اساس الخراب

از استعمال سنگ حرام در ساختمان بپرهيزيد ke مايه ويراني اســت .

نهج الفصاحه ص 162 ؛ ح 38
10- الْعِبَادَهُ سَبْعُونَ جُزْءً أَفْضَلُهَا جُزْءً طَلَبُ الْحَلَال‏

عبادت هفتاد جزء اســت و بالاترين و بزرگترين جزء آن كسب حلال است.

مستدرك الوسايل و مستنبط المسايل ج 13 ؛ ص 12 ؛ ح 14585

11- اتَّقُوا فِرَاسَهَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّه‏

از فراست مؤمن بترسيد ke چيزها ra ba نور خدا مي نگرد .

كافي(ط-الاسلاميه) ج 1 ؛ ص 218 ؛ ح 3
12- اتّقوا الدّنيا فو الّذي نفسي بيده إنّها لأسحر من هاروت و ماروت.

از دنيا بپرهيزيد ؛ قسم be آن كس ke جان من در كف اوست ke دنيا ازهاروت و ماروت ساحرتر اســت .

نهج الفصاحه ص 163 ؛ ح 44 {شبيه ايــن حديث در مجموعه ورام ج 1 ؛ ص 131}

13- اتقوا دعوه المظلوم فإنها تصعد الي السماء كأنها شراره

از نفرين مظلوم بترسيد ke چــون شعله آتش بر آسمان ميرود .

نهج الفصاحه ص 163 ؛ ح 47
14- لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ زَكَاهٌ وَ زَكَاهُ الْأَبْدَانِ الصِّيَام‏

براى هــر چيزى زكاتى اســت و زكات بدنها روزه است.

كافى(ط-الاسلاميه) ج 4؛ ص 62

15- اثنان يعجلهما الله في الدنيا البغي و عقوق الوالدين .

دو چيز ra خداوند در ايــن جهان كيفر ميدهد : تعدي ؛ و ناسپاسي پدر و مادر .

نهج الفصاحه ص 165 ؛ ح 58
16-أجرؤكم على قسم الجدّ أجرؤكم على النّار

هر كس از شما در خوردن قسم جديتر اســت be جهنم نزديكتر اســت .

نهج الفصاحه ص 166 ؛ ح 64
17- أجملوا في طلب الدنيا فإن كلا ميسر لما خلق له .

در طلب دنيا معتدل باشيد و حرص نزنيد ؛ زيــرا be هــر كس هــر چــه قسمت اوست مي رسد .

شرح فارسي شهاب الاخبار ص 320 ؛ ح 518
18- هُوَ شَهْرٌ أَوَّلُهُ رَحْمَهٌ وَ أَوْسَطُهُ مَغْفِرَهٌ وَ آخِرُهُ الْإِجَابَهُ وَ الْعِتْقُ مِنَ النَّار

رمضان ماهى اســت ke ابتدايش رحمت اســت و ميانه‏اش مغفرت و پايانش آزادى از آتش جهنم.

كافى(ط-الاسلاميه) ج 4؛ ص 67 – بحار الانوار(ط-بيروت) ج 93 ؛ ص 342 ؛ ح 14

19- احب الاعمال الي الله الصلاه لوقتها ثم بر الوالدين ثم الجهاد في سبيل الله

بهترين كارها در نزد خدا نماز be وقت اســت ؛ آنگاه نيكي be پدر و مادر ؛ آنگاه جنگ در راه خدا .

نهج الفصاحه ص 167 ؛ ح 70
20- أَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَى اللَّهِ الْأَتْقِيَاءُ الْأَخْفِيَاء

محبوبترين بندگان در پيش خدا پرهيزگاران گمنامند .

مجموعه ورام ج 1 ؛ ص 5
21- انَّ الدينارَ وَ الدُّرهَمَ اَهْلَكا مَنْ كانَ قَبلكُمْ و هُما مُهْلِكاكُمْ.

همانا دينار و درهم پيشينيان شما ra be هلاكت رساند و همين دو نــيــز هلاك كننده شماست.

كافي(ط-الاسلاميه) ج 2 ؛ ص 316 ؛ ح 6

22- احب الاعمال الي الله أدومها و ان قل .

محبوبترين كارها در پيش خدا كاريست ke دوام آن بيشتر اســت ؛ اگــر چــه اندك باشد .

نهج الفصاحه ص 167 ؛ ح 73

23- أحبّ الأعمال إلى اللَّه من أطعم من جوع أو دفع عنه مغرما أو كشف عنه كربا

بهترين كارها در پيش خدا آن اســت ke (بينوايي را)سير كـنـنـد ؛ ya قرض او رابپردازند ya زحمتي ra از او دفع نـمـايـنـد .

نهج الفصاحه ص 168 ؛ ح 76
24- لَا فَقْرَ أَشَدُّ مِنَ الْجَهْلِ وَ لَا مَالَ أَعْوَدُ مِنَ الْعَقْل‏

هيچ تهيدستي سخت تر از ناداني و هيچ مالي سودمندتر از عقل نـيـسـت .

كافي(ط-الاسلاميه) ج 1 ؛ ص 25 و 26 ؛ ح 25 – محاسن ص 17 – تحف العقول ص 6

25- احب الاعمال الي الله حفظ اللسان

بهترين كارها در پيش خدا نگهداري زبان اســت .

نهج الفصاحه ص 168 ؛ ح 78
26-  أحبّ الجهاد إلى اللَّه كلمه حقّ تقال لإمام جائر

بهترين جهادها در پيش خدا سخن حقي اســت ke be پيشواي ستمكار گويند .

نهج الفصاحه ص 168 ؛ ح 80
27- أَحَبُّ الطَّعَامِ إِلَى اللَّهِ مَا كَثُرَتْ عَلَيْهِ الْأَيْدِي‏

بهترين غذاها در پيش خدا آن اســت ke گروهي بسيار بر آن بنشيند .

نهج الفصاحه ص 169 ؛ ح 82
28- احب اللهو الي الله تعالي إجراء الخيل و الرمي .

بهترين بازيها در پيش خدا اسب دواني و تيراندازي اســت .

نهج الفصاحه ص 169 ؛ ح 83

29- طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَهٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ أَلَا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ بُغَاهَ الْعِلْم‏

طلب علم بر هــر مسلماني واجب است؛ همانا خدا جويندگان علم ra دوست دارد.

كافي(ط-الاسلاميه) ج 1 ؛ ص 30 ؛ ح 1
30- احب الله تعالي عبدا سمحا اذا باع وسمحا اذا اشتري و سمحا اذا قضي و سمحا اذا اقتضي .

خداوند بندهاي ra ke be هنگام خريد و هنگام فروش و هنگام دريافت سهلانگار اســت دوست دارد .

نهج الفصاحه ص 169 ؛ ح 85
31- أَحَبُّ عِبَادِ اللَّهِ إِلَى اللَّهِ أَنْفَعُهُمْ لِعِبَادِه‏ .

از جمله بندگان آن كس پيش خدا محبوبتر اســت ke بــراي بندگان سودمندتر اســت .

تحف العقول ص 49 – نهج الفصاحه ص 169 ؛ ح 86
32- أحثوا التراب في وجوه المداحين .

بر چهره ستايشگران ؛ خاك بيفشانيد .

نهج الفصاحه ص 170 ؛ ح 91
33- أَحْزَمُ النَّاسِ أَكْظَمُهُمْ لِلْغَيْظ

آنكه در فرو بردن خشم از ديگران بيشتر اســت ؛ از هــمــه كس دور انديشتر اســت .

من لا يحضره الفقيه ج 4 ؛ ص 396 – امالي(صدوق) ص 21
34- اختبروا الناس بأخدانهم ؛ فإن الرجل يخادن من يعجبه

مردم ra از معاشرانشان بشناسيد ؛ زيــرا كــنــد هم جنس ba هم جنس پرواز .

نهج الفصاحه ص 173 ؛ ح 106

35- اخوف ما أخاف علي امتي الهوي و طول الامل .

بر امت خويش بيش از هــر چيز از هوس و آرزوي دراز بيم دارم .

خصال ص 51
36-  ادْعُوا اللَّهَ وَ أَنْتُمْ مُوقِنُونَ بِالْإِجَابَهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ لَا يَسْتَجِيبُ دُعَاءً مِنْ قَلْبِ غَافِلٍ لَاهٍ.

خدا ra بخوانيد و be اجابت دعاي خود يقين داشته باشيد و بدانيد ke خداوند دعارا از قلب غافل بي خبر نمي پذيرد .

بحارالانوار(ط-بيروت) ج 90 ؛ ص 321
37- ادني أهل النار عذابا ينتعل بنعلين من نار يغلي دماغه من حراره نعليه .

از مردم جهنم آنكه عذابش از هــمــه آسانتر اســت دو كفش آتشين بپا دارد ke مغزوي از حرارت كفشهايش be جوش ميآيد .

نهج الفصاحه ص 176 ؛ ح 121
38- ادني جبذات الموت بمنزله مائه ضربه بالسيف .

آسانترين كشش هاي مرگ مانند صد ضربت شمشير اســت .

نهج الفصاحه ص 176 ؛ ح 122
39- إذا ابتلي أحدكم بالقضاء بين المسلمين فلا يقض و هو غضبان و ليسوّ بينهم في النّظر و المجلس و الإشاره.

اگر يكي از شما be كار قضاوت ميان مسلمانان دچار شــود بــايــد be هنگام غضب ازقضاوت خودداري كــنــد و ميان ارباب دعوا در نگاه و نشيمنگاه و اشاره تفاوتي نگذارد .

نهج الفصاحه ص 176 ؛ ح 125
40- اذا أحب الله عبدا حماه الدنيا كما يظل أحدكم يحمي سقيمه الماء .

وقتي خداوند بندهاي ra دوست دارد ؛ دنيا ra از او منع ميكند چنانكه شما مريض خويش ra از نوشيدن آب منع ميكنيد .

نهج الفصاحه ص 179 ؛ ح 137


برچسب: ،
امتیاز:
 
بازدید:
+ نوشته شده: ۲۹ شهريور ۱۳۹۶ساعت: ۰۹:۱۶:۴۲ توسط:myblog موضوع:

{COMMENTS}
ارسال نظر
نام :
ایمیل :
سایت :
آواتار :
پیام :
خصوصی :
کد امنیتی :