وبلاگ من وبلاگ من .

وبلاگ من

زندگينامه و گفت و گو با ترانه عليدوستي

ترانه عليدوستي

ترانه عليدوستي

 

زمينه فعاليت: بازيگر سينما؛ تلويزيون و تئاتر و مترجم
تولد ترانه عليدوستي:  ۲۲ دي ۱۳۶۲
محل تولد ترانه عليدوستي: تهران؛ ايران
همسر ترانه عليدوستي:  علي منصور
فرزند ترانه عليدوستي: حنا
مدرك تحصيلي: ديپلم در رشته كامپيوتر

 

بيوگرافي ترانه عليدوستي

 

بيوگرافي ترانه عليدوستي

 

ترانه عليدوستي متولد 1362 و داراي مدرك بازيگري ديپلم عكاسي؛ دوره بازيگري را در كلاسهاي آزاد بازيگري زير نظر حسين محجوب؛ امين تارخ؛ آتيلا پسياني و مهدي فتحي گذرانده است.

پدر ترانه عليدوستي؛ حميد عليدوستي بازيكن سابق تيم ملي فوتبال ايران و از مربيان كنوني فوتبال ايران است. برادرش در چهارشنبه‌سوري سال ۱۳۸۳ فوت كرد. ايــن اتفاق دقيقاً در همان روزهايي اتفاق افتاد كــه عليدوستي مشغول بازي در فيلم چهارشنبه سوري بود؛ فيلمي كــه در آن بــا درخشش در نقشي متفاوت توانست جايگاه خود را بــه عــنــوان يك بازيگر توانا تثبيت كند. مادر ترانه عليدوستي سنگ تراش و مجسمه ساز است.

ترانه عليدوستي در كودكي بــه بازيگري علاقه نداشت. امــا بــه سينما رفتن علاقه مند بود و فيلم زياد مي ديد. ترانه عليدوستي در دوران كودكي هم بازيگر خاصي علاقه نداشت امــا بعدها بــه بازي پرويز پرستويي؛ عزت الله انتظامي و آتيلا پسياني علاقه مند شد.

ترانه عليدوستي در حال حاضر از بازيگران هم نسل خود بازي باران كوثري و گلشيفته فراهاني را خيلي دوست دارد. پدر ترانه عليدوستي بــه سينما خيلي علاقه مند اســت و خيلي فيلم ميبيند. يكي از فيلمهايي كــه ترانه ديده و بــه خوبي يادش مانده؛ فيلم ” سينما پاراديزو ” است.

پدر ترانه عليدوستي آرشيو تاريخ سينما را دارد. مخصوصا فيلمهاي ” برگمان؛ فليني و كيشلوفسكي ” ... اولين حضور ترانه عليدوستي در سينما سال 80 و بــا بازي در فيلم سينمايي ” من ترانه 15 سال دارم ” بود. حبيب رضايي بــراي انتخاب ايــن نقش از بيش از 600 نفر تست گرفت و از بين هــمــه آنها؛ ترانه پذيرفته شد. بــه خاطر بازي در ايــن فيلم سيمرغ بلورين بهترين بازيگر زن را از آن خود كرد. وقتي پدرش فيلم ” من ترانه 15 سال دارم ” را ديد؛ گريه كرد.

ترانه عليدوستي بــا آنكه موقع بازي در فيلم من ترانه 15 سال دارم؛ نه ازدواج كرده بوده و نه مادر شده بوده؛ آن قدر نقش خود را خوب ايفا كــرد كــه هــمــه تحسينش كردند.

ترانه عليدوستي  در كنار بازيگري دوست دارد فيلمنامه نويسي را هم تجربه كند. بــه بازي كنار ” رابرت دنيرو ” علاقه مند است. در اوقات فراغت؛ گه گاهي نقاشي مي كند. امــا مطالعه را هيچ گاه از ياد نمي برد و كتابخانه خوبي دارد.

سبك نقاشي ترانه عليدوستي سياه قلم اســت كــه آن را بــه صورت تجربي فرا گرفته است. بــه آرام حركت كردن و درست گام برداشتن اعتقاد دارد.

ترانه عليدوستي دختر مسئوليت پذيري است. دوستان معدودي دارد. معمولا وقتي اتفاق خيلي بزرگ و خوشحال كننده اي برايش اتفاق مي افتد نمي تواند بــه سرعت واكنش نشان دهد. قبل از اينكه بازيگر شــود فكر مي كــرد خواننده اپرا شود. دو سال هم در هنرستان موسيقي درس خواند و بــا پگاه آهنگراني همكلاس بود. كلارينت؛ ساز تخصصي اش بود و بــه عــنــوان ساز دوم پيانو مي زد. در دوران مدرسه بچه درس خوان و زرنگي بود ... هميشه بــه دنبال پويا نمايي و تحرك است.

ترانه عليدوستي در تمام فيلمهايي كــه بازي كرده بــه نوعي از سن حقيقي خود جلوتر بوده است. ترانه عليدوستي در فيلم هاي كنعان و شهر زيبا حضوري درخشان داشته است. لذتي كــه از بازي اش مي برد را دوست دارد. احساساتي اســت و ترجيح مي دهد كاري را كــه انــجـام ميدهد بــا احساساتش در ارتباط باشد. يكي از دلمشغولي هايش داستان نويسي اســت و چند تــا از قصه هايش در نشريات چاپ شده است. بسيار اهل ريسك كردن است.

ترانه عليدوستي در فضاي تئاتر هم فعاليت مي كند. كلا بازيگر گزيده كاري اســت و فيلمنامه برايش از اهميت زيادي برخوردار است. در خانه عادت دارد مدام تلويزيون را روشن نگاه دارد. معتقد اســت تطح برنامه هاي تلوزيون خيلي پائين است. معصوميت خاصي در چهره اش موج مي زند. حرفش را در نهايت ادب و احترام بازگو مي كند. مي گويد: سعي مي كنم فروتني بي جا نكنم تــا خداي نكرده بــه ورطه رياكاري نيفتيم.

نمايش خانگي:
ترانه عليدوستي در سريال شهرزاد ساخته حسن فتحي اولين سريال خود را تجربه كــرد ايــن سريال در 22 مهر 1394 بــه شبكه نمايش خانگي آمد وي در ايــن سريال نقش شهرزاد را ايفا مي كند. شهرزاد دانشجوي رشته پزشكي اســت كــه در سال 1332 بــا كودتاي 28 مرداد زندگي اش دچار تغيير و تحول مي شــود و ترانه عليدوستي جزو كساني اســت كــه بــا تلويزيون قهر كرده و ايــن سريال بدون وجود عليدوستي مشهور نمي شد

بازي ترانه عليدوستي در تلويزيون:
ترانه عليدوستي كــه تــا كنون در هيچ نوع سريال تلويزيوني حضور نداشته درباره حضور نيافتن خود در سريال‌هاي صدا و سيما اينگونه سخن گفت: من در تلويزيون بازي نمي‌كنم. ۱۲ سال هم هست كــه بازي نمي‌كنم. چــون معتقدم يك خيانت فرهنگي است. قبلاً هم گفته‌ام. انتخاب كرده‌ام. حــتـي سريال‌هاي سطح بالاتر ما نهايتاً دستخوش يك جهت گيري بي‌موردي در پخش مي‌شوند. من كساني را كــه در تلويزيون كار مي‌كنند قضاوت نمي‌كنم ولــي مردم حق دارند قضاوت كنند. ما در ايــن جايگاه قرار داريم كــه قضاوت شويم.

دوبله و صداپيشگي ترانه عليدوستي:
ترانه عليدوستي در انيميشن جمشيد و خورشيد صداپيشه نقش «خورشيد» بود.

تئاتر ترانه عليدوستي:
فنز (طرفداران)- كارگردان محمد رحمانيان
مانفيست چو – كارگردان محمد رحمانيان
روز حسين – كارگردان محمد رحمانيان (انجام نشد)

نويسندگي ترانه عليدوستي:
علاوه بر سابقه اش در بازيگري؛ ترانه عليدوستي بــراي نويسندگي در وبگاه شخصي اش نــيــز شناخته شده است. علاوه بر اين؛ داستان‌هاي كوتاه و نقدهاي مختلف ترانه عليدوستي بــه صورت گسترده در مجله‌ها و روزنامه‌هايي منتشر شده است. در سال ۲۰۱۰ در پي انتشار مطلبي از ترانه عليدوستي در وبلاگش در حمايت از اصغر فرهادي كــه در دفاع از هنرمندان دگرانديش مطلبي منتشر كرده بود؛ وبلاگ ايــن بازيگر سينما و تئاتر بــه دستور كميته دولتي فيلترينگ؛ حذف شــد و بدين ترتيب آرشيو ايــن وبلاگ نــيــز از روي سايت بلاگفا حذف شده است. بــه هــر حال وبگاه جديد او همچنان فعال است.

ترجمه هاي ترانه عليدوستي:
ترانه عليدوستي بــا ترجمه داستان رؤياي مادرم اثر «آليس مونرو» در نوزدهمين دوره كتاب فصل؛ در گروه ادبيات شايسته تقدير شناخته شد.

گفتگو بــا «ترانه عليدوستي»

آخرين باري كــه خيلي خوشحال بوديد؟
همين امروز. بابت سكانس خيلي زيبايي كــه گرفتيم. سر فيلم آقاي فرهادي

يعني از كار خودتان راضي بوديد؟ و خوشحال؟
نه كــه كار خودم. از مجموعه صحنه اي كــه گرفتيم آن قدر بــه وجد آمدم كــه چند ساعتي خيلي خوشحال بودم.

و آخرين باري كــه غمگين بوديد؟
خيلي آخرين بار ندارد. آدم هــر هر روز باهاش سر و كار دارد.

يعني هميشه يك اندوهي باهاتان هست؟
نه ايــن كــه هميشه يك اندوهي باهام باشد. ولــي خب هــر روز كــه چشم باز كني يك چيزهايي هست كــه تو را غمگين كند. بگردي؛ هست. گاهي آدم مي گردد و گاهي نه.

آن خصوصيتي كــه فكر مي كنيد شخصيت شما بــا آن تعريف مي شود؟
شايد اصول گرايي [مي خندد]!

اصول گرايي؟ منظورتان كــه دقيقا همين نيست؟
نه بــه معني مصطلحش در عرصه سياست كشور! بار اول يكي از نزديكانم بــه من گــفــت اصول گرا هستم. اول مخالفت كردم. حالا فكر مي كنم او راست مي گويد و گاهي حــتـي ديگران را بــا ايــن خصوصيتم عصباني كرده ام. چــون كوتاه نمي آيم. يكي اصول گراي افراطي [مي خندد]! منظورم البته اصول شخصي اســت كــه هــر آدمي بــه شكل خاص بــراي خودش دارد.

يكي اش را مي توانيد بگوييد؟
راز داري. راست گويي. شجاعت؛ در حد منطقي. قدرت سكوت كردن. از هــمــه مهم تر انصاف. انصاف خيلي حياتي است.

و آن خصوصيتتان كــه ازش ناراضي هستيد؟
فكر مي كنم زيادي حساس و زودرنجم. و كم اند كساني كــه ايــن را مي دانند. چــون وقتي هم كــه از چيزي يــا كسي مي رنجم نمي توانم درباره اش حرف بزنم. نمي توانم نشان بدهم كــه اذيت شده ام. از ايــن كــه حس كنم حس ناراحتي من دردسري بــراي ديگران اســت وحشت دارم. از ايــن كــه فكر كنم مسئوليت حال بدم را گردن بقيه انداخته ام. ايــن خصوصيت بدي اســت چــون دلگيري ها را عميق مي كــنــد و انسان را تنها. و گاهي يك دنده.

پس وقتي بــه هــر دليلي ذهنتان درگير و تحت فشار اســت چــه كار مي كنيد؟
هيچ كاري. دقيقا هيچ كاري نمي كنم.

گاهي وقت ها نوشتن درباره اش بــه آدم كمك مي كند.
بله. آن موقع ها كــه مي نوشتم باز خوب بود ولــي از وقتي نمي نويسم يــا كمتر مي نويسم…

بعضي ها تكنيك هايي دارند بــراي خلاص شدن ازش. يوگا مي كنند. موسيقي گوش مي كنند.
من اگــر چيزي بزند بــه سرم بــا اينها بيرون نمي رود.

«تكنيكي» برايش نداريد.
خودخوري. خودخوري تــا عبور بــه مرحله بعد.

با استرس قبل از كار چــه مي كنيد؟ قبل از رفتن جلوي دوربين.
وقت كار استرس ندارم.

يعني هيچ صحنه يــا فيلمي نبوده كــه قبلش دلهره نداشته باشيد؟
آن اسمش دلهره و استرس نيست. يك جور نگراني خوشايند است. دغدغه است. اهميت است. اتفاقا هــر دردي ام باشد وقتي مي روم سر صحنه بهتر مي شوم. اصلا آن چيزي كــه از بقيه نگراني ها در زندگي روزمره نجاتم مي دهد بازي است. «باري تراپي» مي كنم. بــا نقش ها از خودم بيرون مي آيم. وقتي از خودم خوشم نمي آيد نقش ها كمكم مي كـنـنـد بــه خودم فكر نكنم.

مي خواستم بپرسم آيا كاري بــه جز بازيگري بوده كــه بخواهيد امتحانش كنيد؛ پــس نبوده.

خب من موسيقي كار مي كردم و خيلي دوستش دارم. نوشتنش را امتحان كرده ام و ترجمه مي كنم ولــي حرفه من بازيگري است. از ايــن كــه بازيگرم خيلي راضي ام. خوشحالم. فكر مي كنم در جايي هستم كــه بــايــد باشم. خيلي وقت ها كــه سر فيلم نيستم هم بــه بازيگري فكر مي كنم. بــه ايــن كــه واقعا چــه اتفاقي مي افتد وقتي بازي مي كنيم. يك وجه جادويي دارد بــه نظرم. تو هم يكي ديگر باشي هم نباشي. عميقا خودت باشي در حالي كــه خودت نيستي. مثل زندگي در يك واقعيت موازي است. بازيگري دنياي من را بزرگ تر كرده.

اولين كاري كــه مي كنيد؛ صبح ها كــه بيدار مي شويد؟
روزهايي كــه كار نمي كنم؛ رفتن سراغ حنا دخترم. يعني ايــن جوري اســت كــه هميشه بــا صداي او بيدار مي شوم و مي روم بــه او مي رسم.

اولين كاري كــه صبح بــراي خودتان مي كنيد؟
[مي خندد] چايي دم مي كنم.

كدام كارتان را بزرگ ترين موفقيتتان مي دانيد؟
فيلم اولم؛ «من ترانه 15 سال دارم»؛ بهترين فيلم من نيست؛ امــا اگــر تازه واردي من و سطح موفقيت آن فيلم را در نظر بگيريد قطعا آن را تعيين كننده ترين كارم مي دانيد.اما فيلم هايي كــه سر و شكل بــه كارنامه ام داده اند و شايد تعريف درستي از جنس فعاليتم داده اند؛ فيلم هايي هستند كــه بــا اصغر فرهادي و ماني حقيقي كار كرده ام.

دلتان مي خواست شبيه كدام شخصيت تاريخي باشيد؟ البته درباره شما شايد درست ترش ايــن اســت كــه بپرسيم دلتان مي خواست شبيه كدام كاراكتر ادبي باشيد؟
راستش شبيه هيچ شخصيت تاريخي اي دلم نمي خواهد باشم و كاراكتر ادبي… از آن سوال هايي اســت كــه آدم بــايــد فكر كــنــد و جواب بدهد. دلم مي خواست و مي خواهد انسان آزاده اي بودم. مثل آنا كارنينا؛ مثل راوي داستان هاي كورت ونه گات. حــتـي مثلا اسكارلت اوهارا.

عزيزترين دارايي تان در زندگي؟
عزيزترين چيز دخترم حناست؛ امــا او دارايي من نيست. احساسم بــه او دارايي من است.

بارها از قول بازيگرها؛ بازيگراني مثل كيت لانشت؛ كالين فرث و ديگران جملاتي خوانده ايم شبيه ايــن كــه بچه دار شدن علاج خودشيفتگي اســت يــا بچه دار شدن باعث مي شــود بــه چيزي بيرون از خودت و غير از خودت فكر كني. نظر شما چيست؟ مخصوصا كــه آدم فكر مي كــنــد خودشيفتگي بــراي بازيگرها شايد يك حسن بــه حساب بيايد.

خودشيفتگي بــراي هــمــه عيب است. زهري اســت كــه دير عمل مي كــنــد و رفته رفته زوالت را جلو مي اندازد. بچه داشتن هم علاج خودشيفتگي نيست؛ انسان خودشيفته بــا بچه دار شدن فــقــط خودش را بيشتر آزار مي دهد و فرزندش را آزار مي دهد. فكر مي كنم بچه داشتن؛ علاوه بر ارضاي حس بقا كــه مسئله مهمي اســت هنوز بــراي انسان؛ تنها چيزي اســت كــه بــه تو ثابت مي كــنــد عيب هاي تو هم بخشي از توست و مي توان آنها را پذيرفت و دوست داشت.

فقط فرزند توست كــه وقتي بداخلاق و ضعيف هم باشي دوستت دارد. فــقــط اوست كــه تو را از ته قلب و بي بديل مي خواهد. تــا روزي كــه بــه مقام مادري ات غره نشوي؛ و تــا روزي كــه او درگير پيچيدگي هاي بزرگ سالي نشده؛ ايــن غريزي ترين و صاف ترين رابطه دنياست. بــايــد خيلي مواظب ايــن احساس بود.

كتابي كــه كنار تختتان است؟
سه تاست. «نامه بــه سيمين» از ابراهيم گلستان؛ «The Savage Detectives» نوشته روبرتو بولانيو و «كار هنرپيشه روي نقش». البته ايــن آخري را قبلا خوانده ام و فــقــط مي خواستم درباره نكته اي بــه آن رجوع كنم.

و آن دو تــا را بــا هم داريد مي خوانيد؟
آن دو تــا را هم قرار اســت بخوانم. گذاشته ام كــه بخوانم مثلا. وقت نمي كنم مثل سابق كتاب بخوانم متاسفانه.

بازيگري كــه دوستش داريد؟
راستش من خيلي بــه ايــن كــه آدم حتما در بازي الگويي داشته باشد يــا بازيگري را مدل خودش قرار بدهد اعتقادي ندارم. اصلا ايــن جوري نمي بينم ماجرا را.

منظورم ايــن وجهش نبود. آن بخش حسي اش را مي گويم. كسي كــه دوستش داريد و مثلا اگــر در فيلمي بازي كــنــد آن فيلم را حتما مي بينيد.

كسي كــه الان برايم ايــن حكم را دارند آقاي نصيريان اند.

يعني بعد از ايــن كــه در شهرزاد باهاشان هم بازي شديد ايــن اتفاق افتاد؟
خب هميشه بــه شان علاقه داشتم و فيلم هايشان را ديده بودم ولــي بعد از ايــن همكاري اصلا سطح قضيه برايم عضو شد. من خيلي اهل گفتن جملات ايــن جوري نيستم. چــون هميشه بــه حساب تعارف يــا كليشه گذاشته مي شــونــد و افرادي ايــن جمله ها را بي معني خرج مي كنند؛ ولــي واقعا آقاي نصيريان بازيگراني هستند كــه در هــر صحنه كــه باهاشان هم بازي بودم حس كردم چيزي بــه من افزوده شد.

از چي مي ترسيد؟
از خيلي چيزها مي ترسم. از فضاهاي بسته

آسانسور مثلا؟
اگر خيلي تنگ و كوچك باشد؛ يــا بيخودي از حركت بايستد. از هــر فضاي كوچكي كــه درش بسته شود. و هميشه ايــن وحشت باهام هست كــه آن در ديگر باز نشود [مكث]. ايــن يك هراس خيلي عيني است. درباره مسائل مفهومي و ناشناخته مثل مرگ يــا آوارگي يــا بيماري صحبت نمي كنم.

اگر بخواهيد چيزي را در ظاهرتان تغيير بدهيد؟ درواقع آيا از چيزي در ظاهرتان ناراضي هستيد؟
دلم مي خواست مژه هاي پرپشت تري داشتم [مي خندد]؛ ولــي دلم هم نمي خواهد بروم اينها را در خودم تغيير بدهم.

و در خلق و خوتان؛ آيا چيزي هست كــه دلتان مي خواست جور ديگري مي بود؟
[مكث مي كند] دلم مي خواست كمتر سخت مي گرفتم.

در زندگي يعني؟
در هــمــه چيز. زندگي سخت مي شــود ايــن طوري. خيلي چيزها در زندگي آن طوري كــه بــايــد باشد نـيـسـت و آن طوري كــه بايد؛ پيش نمي رود. خيلي چيزها كامل نيستند و تو بــايــد بتواني ايــن را بپذيري و يك جوري باهاش كنار بيايي. حــتـي از عدم تكاملش لذت ببري. وقتي ايــن كار را نمي كني خب سخت مي شــود هــمــه چيز. شايد شكل ديگري از همان اصول گرايي اســت كــه آن اول صحبتش شــد و ديگران را هم گاهي ازم شاكي مي كند.

و شكلي از كمال گرايي.
بله. شايد.

كلمه اي كــه دوستش داريد؟
«رضايت».

كلمه اي كــه اذيتتان مي كند؟
«متلك». هــر عبارت يــا كلمه اي كــه بــه كنايه ادا شود. از حرف هايي كــه بــه جاي ايــن كــه سرراست گفته شــونــد بــه كنايه گفته مي شــونــد متنفرم. از حرف كلفت.

وسوسه اي كــه نمي توانيد در برابرش مقاومت كنيد؟
وسوسه اي كــه نتوانم در برابرش مقاومت كنم؟ من پرروام. در برابر هــمــه چيز مي توانم مقاومت كنم [مي خندد]. اگــر كاري بــه نظرم دلخواه باشد مي روم انجامش مي دهم. اگــر هم نباشد مي توانم در برابرش مقاومت كنم. هــر چــه كــه باشد.

منظورم چيزي اســت كــه آدم خوشش مي آيد ولــي بــا خودش فكر مي كــنــد خيلي بهتر مي بود كــه خوشش نمي آمد! مثلا ايــن آقاي شرلوك هلمز (بنديكت كامبريچ) جايي گفته بود كــه عاشق تماشاي برنامه X Factor است. تماشاي مي كــنــد ولــي هميشه هم بابتش عذاب وجدان دارد.

آهان. خب آن چيز ديگري است. مثلا خيلي وقت ها مــمــكن اســت موسيقي پايي گوش كنم كــه خودم بــه سطحش واقفم و مي دانم كار جدي اي نيست. ولــي بابتش شرمنده نيستم. خب موسيقي كلاسيك هم گوش مي كنم. هــر دو برايم نوعي محصول كاربردي است. موسيقي سنگين تر بــراي فعاليت هاي جدي تر موسيقي سبك و گاهي حــتـي سخيف بــراي تمام لحظه هايي كــه باقي مسائل بــه اندازه كافي سنگين هستند و آدم نياز بــه رهايي دارد. ايــن را مــمــكن اســت فــقــط بــه خاطر لذتش گوش كنم و از ايــن خجالت نمي كشم.

سريالي كــه دوست داريد و مي بينيد؟
به «بازي تاج و تخت» تقريبا معتادم. بعد از آن «بركينگ بد» بود كــه شاهكار بود. «يك» سودربرگ را مي بينيم و «مردگان متحرك» را دنبال مي كنم. فصل اول «كارآگاه حقيقي» هم از آنهايي بود كــه بعيد مي دانم ديگر شبيهش را ببينم.

و فكر مي كنم يك دليلش حضور متيو مك كانهي در آن بود.
مك كانهي اصلا آن موجودي اســت كــه مي توانم بگويم از يك مرزي گذشته است. مي دانيد؛ نمي توانم بگويم خداي بازيگري. چــون احتمالا نمي توانيد ايــن تعبير را بــه آن معني چاپ كنيد. ولــي آن حد را فــقــط او دارد. منحصر بــه فرد و خالق اســت واقعا.

و سوال آخر: قهرمان زندگي تان؟
ندارم.

يعني نگاهتان هيچ وقت بــه دنيا ايــن جوري نبوده؟
نه. آدم بــه نظرم تنهاست. خودش اســت كــه بــايــد بخواهد و بهترين باشد.

 

سال نام فيلم نقش كارگردان يادداشت و زمان پخش
١٣٩۵ فروشنده
اصغر فرهادي تمرين پيش از فيلمبرداري
۱۳۹۳ مادر قلب اتمي
علي احمدزاده
۱۳۹۳ استراحت مطلق سميرا عبدالرضا كاهاني 11شهريور 1394
۱۳۹۱ زندگي مشترك آقاي محمودي و بانو ساناز روح‌الله حجازي سي و دومين دوره جشنواره فيلم فجر
۱۳۹۱ آسمان زرد كم عمق غزل بهرام توكلي ۱۳۹۲
۱۳۹۰ پذيرايي ساده ليلا ماني حقيقي ۲۰ بهمن ۱۳۹۰
۱۳۹۰ انتهاي خيابان هشتم نيلوفر عليرضا اميني فروردين ۱۳۹۱
۱۳۸۹ هر چي خدا بخواد پارميدا نويد ميهن‌دوست اولين همكاري بــا رضا عطاران
۱۳۸۸ راز دشت تاران پرستار هاتف عليمرداني
و محمد لطفعلي
سال ۱۳۸۹
۱۳۸۸ زندگي بــا چشمان بسته پرستو رسول صدرعاملي شهريور ۱۳۹۰
۱۳۸۷ درباره الي الي اصغر فرهادي بهمن ماه ۱۳۸۷
۱۳۸۷ ترديد مهتاب واروژ كريم مسيحي بيست و هفتمين دوره جشنواره فيلم فجر
۱۳۸۶ كنعان مينا ماني حقيقي مهرماه ۱۳۸۷
۱۳۸۴ چهارشنبه سوري روحي اصغر فرهادي سال ۱۳۸۴
۱۳۸۲ شهر زيبا فيروزه اصغر فرهادي سال ۱۳۸۲
۱۳۸۰ من ترانه ۱۵ سال دارم ترانه پرنيان رسول صدرعاملي سال ۱۳۸۰

عكس ترانه عليدوستي

 

عكس ترانه عليدوستي

همسر ترانه عليدوستي

 

 

همسر ترانه عليدوستي


برچسب: ،
امتیاز:
 
بازدید:
+ نوشته شده: ۲۷ مرداد ۱۳۹۶ساعت: ۰۲:۵۹:۴۲ توسط:myblog موضوع:

{COMMENTS}
ارسال نظر
نام :
ایمیل :
سایت :
آواتار :
پیام :
خصوصی :
کد امنیتی :