وبلاگ من وبلاگ من .

وبلاگ من

تصاوير و زندگينامه اميرحسين مدرس

اميرحسين مدرس و همسرش

بيوگرافي

اميرحسين‌ مدرس‌ متولد شهريور ماه‌ ۱۳۴۹ درتهران‌ است‌ و داراي‌ ليسانس‌ زبان‌ و ادبيات‌ فارسي‌ مي‌باشد در وادي‌ هنر حرف‌ زيادي‌ براي‌گفتن‌ دارد و به‌ قول‌ معروف‌ از هر انگشتش‌ ده‌ها هنر مي‌ريزد. در زمينه‌هاي‌ بازيگري‌، اجرا،موسيقي‌ سنتي‌، خوانندگي‌، نويسندگي‌، شعر،روزنامه‌ نگاري‌ و… صاحب‌ نظر است‌. اجراي‌ او در نيمرخ‌ بدعتي‌ نو در برنامه‌هاي‌ گروه‌ جوان‌شبكه‌هاي‌ تلويزيوني‌ به‌ حساب‌ مي‌آيد، صداي‌گرمش‌ را نيز در تيتراژ‌ سريال‌ هاي متهم‌گريخت‌.. سريال‌ عشق‌ گمشده‌ ..زندگي‌ به‌ شرط خنده‌ و ترانه مادري شنيده ايم.

سينما

گرگ و ميش (۱۳۸۵)
شش نفر زير باران (۱۳۸۹)
در امتداد شهر (۱۳۸۹)

تلويزيون

سير و سركه (۱۳۹۰)
راستش را بگو (۱۳۹۱)
سريال يوسف پيامبر (۱۳۸۷)
سريال خواب بلند (1392)

خواننده

آلبوم ماه ني
آلبوم خورشيد (۱۳۹۰) (با دكلمهٔ امين تارخ)
آلبوم روز رستاخيز (۱۳۹۱)

بيوگرافي اميرحسين مدرس

گفتگوي خانوادگي با اميرحسين مدرس و همسرش

ريسك شبكه نسيم

اميرحسن مدرس: در روزهاي عيد اجراي مسابقه «هوش برتر» را روي آنتن شبكه نسيم داشتم كه در كنار برنامه «خندوانه» و ساير برنامه‌هاي خوب اين شبكه جزو برنامه‌هاي پرمخاطب بودند. خوشبختانه اين شبكه بسيار هوشمندانه عمل كرده و جاي خود را در ميان مخاطبان باز كرده است. اين شبكه ريسك‌پذير است و در روزهاي نوروز هم وارد ميدان شد و به احترام به خواست و سليقه مردم برنامه‌هايي را توليد كرد كه همه آنها پرمخاطب بودند.

عشق به بازيگري

اميرحسين مدرس: بازيگري را خيلي دوست دارم اما دلم نمي‌خواهد به هر قيمتي در اين عرصه حضور داشته باشم و از آنهايي نيستم كه دوست داشته باشم حتما در كارهاي تصويري ديده شوم و به اصطلاح از ياد مردم نروم. پيشنهادهايي اين اواخر داشته‌ام اما آنچنان كه بايد مرا جذب نكرده‌اند و با تعريفي كه من از حضور خوب و موثر در يك سريال دارم مطابق نيستند؛ ضمن اينكه شرايط مالي پروژه‌ها هم برايم مهم است. دوست ندارم تعهد كاري‌ام يك طرفه باشد. در قراردادي كه ما بازيگران آن را امضا مي‌كنيم بندهاي متعددي وجود دارد كه ما را ملزم مي‌كند در ساعت خاصي بياييم و برويم، در زمان فيلمبرداري در كار ديگري حضور نداشته باشيم و… و اگر هر كدام از بندها را رعايت نكنيم بايد خسارت بدهيم اما در هيچ جاي اين قرارداد نوشته نشده است اگر تهيه‌كننده يا شبكه به تعهداتش سروقت عمل نكند چه خواهد شد؟ به همين خاطر از نخستين پرسش‌هاي من از تهيه‌كننده اين است كه شرايط مالي پروژه چطور است؟

تفاوت اجرا و بازيگري

اميرحسين مدرس: معتقدم اجرا با بازيگري قابل مقايسه نيست. هركدام از اينها فضا و ويژگي‌هاي خاص و متفاوت خود را دارد. اجراهايم را نمي‌توانم با نقش‌هايي كه داشته‌ام مقايسه كنم و تنها وجه اشتراك اينها اين است كه در هر دو كار شما قرار است جلوي دوربين قرار بگيريد. من هم اجرا را دوست دارم و هم بازيگري را و در هر زمينه پيشنهاد خوب داشته باشم مي‌پذيرم.

ازدواج دوم ما

بهار بهاردوست: آشنايي ما به واسطه يك دوست مشترك بود كه ما را به هم معرفي كرد. بعد از آن رفت و آمد خانوادگي‌مان شروع شد و چند ماهي به اين شكل معاشرت داشتيم. تا اينكه تصميم به ازدواج گرفتيم.

اميرحسين مدرس: سال 92 عقد كرديم. ازدواج من و بهار ازدواج دوم ماست و هر دو سال‌ها پس از ازدواج اول‌مان مجرد بوديم.

عكس اميرحسين مدرس و همسرش

ملاك‌هاي انتخاب ما

اميرحسين مدرس: پيش از ازدواج وقتي با بهار صحبت مي‌كردم  بارها تاكيد مي‌كردم كه من به شدت اهل خانواده‌ام و دلم مي‌خواهد كسي كه قرار است مرا همراهي كند هم همين ويژگي را داشته باشد. شغل من به شكلي است كه اگر سركار باشم تمام حواسم معطوف به آن مي‌شود. من براي كارم مطالعه، فكر و ايده‌پردازي مي‌كنم و در كل وقت زيادي مي‌گذارم تا كارم با به بهترين شكل انجام دهم. طبيعتا اين روال، كلي انرژي طلب مي‌كند و ممكن است تا مدتي نتوانم به خانه و خانواده‌ام رسيدگي كنم. حتي ممكن است كارم در شهرستان باشد و براي مدتي كلا از خانه دور باشم؛ به همين خاطر دوست داشتم همسري كنارم باشد كه در نبودم غصه نخورم و با خود بگويم درست است كه من در خانه حضور ندارم اما نيمه ديگر وجودم آنجاست و خيالم راحت است.

مساله ديگري كه هميشه با بهار در مورد آن صحبت مي‌كردم اين بود كه نگاهي منطقي به اتفاقات زندگي داشته باشيم و با هر مشكل كوچكي آشفته نشويم و صبر را سرلوحه زندگي‌مان قرار دهيم. اغلب مشكلات با صبر، گفت‌وگو و گذشت حل مي‌شود و اگر هم نتوان آنها را حل كردم مي‌توان مانند جويبار از كنارشان به آرامي گذشت. جويبار هرگز به خاطر وجود سنگ بر سر راهش از حركت متوقف نمي‌شود و بالاخره راهي براي دور زدن مانع پيدا مي‌كند. انسان‌ها هم مي‌توانند در مقابل مشكلاتي كه به نظر غير قابل حل هستند همين رويكرد را داشته باشند.

ايمان داشتن و احترام به مسائل مذهبي، مديريت خانه و خانواده، مهرباني، صداقت، تعامل خوب با مردم و اطرافيان و البته دستپخت خوب از ديگر اولويت‌هايم براي انتخاب همسرم بود. (مي‌خندد)

بهار بهاردوست: خواسته‌هاي ما از زندگي مشترك كاملا تشابه داشت. يكي از ملاك‌هايم داشتن آرامش در زندگي زناشويي بود و دوست داشتم با كسي زندگي كنم كه در كنارش آرامش پيدا كنم. تا پيش از ازدواج حسابي آدم پرشرو شوري بودم. (مي‌خندد) اما وقتي كنار اميرحسين مي‌نشستم و صحبت مي‌كرديم آرامش ذاتي او به من هم منتقل مي‌شد؛ به شكلي كه مي‌توانستم تا ساعت‌ها در كنارش بنشينم و گپ بزنيم.

اميرحسين بسيار مهربان و صادق است و به هيچ عنوان حاضر نمي‌شود حتي به خاطر به دست آوردن دل كسي به او دروغ بگويد.

علاقه به شغل همسرم

بهار بهاردوست: تا پيش از ازدواج با خودم فكر مي‌كردم شغل اميرحسين جوري است كه شايد شرايط را برايم سخت كند چون شغل من از اين حرفه دور بود و آشنايي زيادي با اين حرفه و مشكلاتش نداشتم اما پس از ازدواج خيلي راحت با او همراه شدم و حالا در برنامه‌هايي كه در آنها اجرا دارد كنارش هستم. حتي خودش اغلب مواقع پيشنهاد مي‌كند با او سر اجرا برم.

از بودن در كنار همسرم لذت مي‌برم و ديدن اميرحسين وقتي روي استيج در حال اجراي برنامه است جزو بهترين لحظات زندگي‌ام است.

عكسي كه به سرقت رفت

بهار بهاردوست: ما صرفا براي اطلاع‌رساني به دوستان‌مان عكس عقدمان را در صفحه فيس‌بوك قرار داديم و اين عكس در مدت بسيار كوتاهي در شبكه‌هاي اجتماعي منتشر شد. واقعا مي‌توانم بگويم آن عكس به سرقت رفت و پس از پخش شدن آن در سايت‌ها ما با موجي از قضاوت‌هاي عجيب مواجه شديم. ابتدا خيلي ناراحت شدم ولي وقتي با اميرحسين صحبت كردم به اين نتيجه رسيدم كه نبايد به اين حرف و سخن‌ها اهميت داد.

اميرحسين مدرس: ما هيچ مراسمي نگرفتيم و فقط يك عقد ساده داشتيم با حضور خانواده درجه يك‌مان. حتي دوستان‌مان هم از ازدواج ما خبر نداشتند و ما فقط براي اطلاع آنها عكس عقدمان را روي صفحه فيس‌بوك قرار داديم.

بهار بهاردوست: بعضي از مردم منتظرند ببينند در زندگي ديگران و به خصوص قشر هنرمند چه مي‌گذرد تا شروع كنند به حرف زدن در مورد آن و قضاوت كردن.  اگر كسي واقعا خدا را قبول داشته باشد به خود اجازه نمي‌دهد ديگران را به راحتي قضاوت كرده و در موردش حرف بزند. خدا در انحصار قشر خاصي نبوده و متعلق به كساني است كه او را مي‌پرستند و دوست دارند.  من هميشه خدا را در زندگي مد نظر داشته‌ام و خدا هم هميشه به من لطف داشته و تابه حال هر خواسته‌اي داشتم برآورده كرده است و از اين بابت شاكرم.

اميرحسين مدرس: تعريف من از اين مقوله تعريفي است كه بزرگاني مانند امام موسي صدر و سيد مهدي قوام دارند. افسوس مي‌خورم به حال كساني كه خط كش معيارشان تنها ۳۰ سانتي‌متر است. كسي كه خط‌كش۳۰ سانتي دارد از وجود ليزري كه اگر آن را به سمت آسمان بگيريد معلوم نيست تا كجا پيش مي‌رود بي‌خبر است. اين آدم‌ها عادت كرده‌اند همه عالم و كائنات را با همان خط‌كش ۳۰ سانتي‌متري‌شان اندازه‌گيري كنند. اينها همان كساني هستند كه پيامبر اسلام براي هدايت‌شان مبعوث شد اما حتي پيامبر (ص) را هم با همان خط‌كش ۳۰ سانتي اندازه گرفتند.

علاقه به تهران گردي

بهار بهاردوست: علايق مشترك زيادي داريم. هر دو عاشق سفر هستيم؛ به خصوص ديدن اماكن تاريخي و شهرهاي پر قدمت مورد علاقه‌مان است. در اين سه سال كه از ازدواج‌مان مي‌گذرد ايام عيد هميشه تهران بوديم و تهران‌گردي كرديم و هنوز هم در همين شهر خودمان جاهايي وجود دارد كه نديده‌ايم و به اصطلاح كشف نكرده‌ايم. (مي‌خندد)

اميرحسين مدرس: همان طور كه بهارجان گفتند خيلي اهل سفر هستيم. روزهاي عيد كه تهران‌گردي مي‌كنيم. از محله امام‌زاده يحيي (ع) و بازار بزرگ تهران و… شروع مي‌كنيم تا كاخ‌ها و موزه‌ها‌ي شمال تهران و به شهرهاي مختلفي مثل مشهد، كاشان، اصفهان، شيراز، كيش و… در اين مدت سفر كرده‌ايم. رستوران‌گردي هم جزو علايق‌مان است. (مي‌خندد) در انتخاب رستوران هم به غذاي خوب فكر مي‌كنيم نه به پُز خوب. (مي‌خندد)

عكس هاي اميرحسين مدرس

مردم‌دار و مردمي

بهار بهاردوست: اوايل ازدواج‌مان به اينكه مدام زير نگاه مردم باشم عادت نداشتم چون هميشه در محافل عمومي راحت رفت و آمد داشتم و هيچ‌وقت با چنين مساله‌اي برخورد نكرده بودم؛ مثلا برايم سخت بود كه وقتي به رستوران مي‌رويم هميشه چند چشم مراقب‌مان باشند و نتوانيم راحت قاشق را ببريم سمت دهان. (مي‌خندد) ولي الان كاملا راحت هستم و خودم را معذب نمي‌كنم.

مردم به ما لطف دارند و اميرحسين هم ارتباط خيلي خوبي با مردم دارد و هميشه با گرمي با آنها حرف مي‌زند. حتي گاهي پيش مي‌آيد اميرحسين متوجه شخصي كه مي‌خواهد با او عكس بگيرد نمي‌شود و من به او اطلاع مي‌دهم. گاهي خودم با دوربين يا گوشي‌هاي‌شان از آنها عكس مي‌گيرم.

البته يك وقت‌هايي ما هم دوست داريم حريم شخصي‌مان را داشته باشم؛ مثلا چند وقت پيش سفري به ابيانه داشتيم و هر قدمي كه در اين روستا برمي‌داشتيم اميرحسين را گوشه‌اي مي‌كشيدند تا با او عكس بگيرند. (مي‌خندد) تا اينكه من بالاخره گفتم:« خواهش مي‌كنم عينك آفتابي بزن تا راحت بتونيم تو روستا راه بريم.» (مي‌خندد)

اميرحسين مدرس: ارتباطم با مردم خيلي خوب است و از بودن در جمع مردم لذت مي‌برم. من به راحتي وارد قهوه‌خانه مي‌شوم و چاي مي‌خورم يا وارد ساندويچ‌فروشي‌هاي بدون ميز و صندلي مي‌شوم و ايستاده ساندويچ مي‌خورم. به طباخي و كله‌پاچه‌فروشي هم مي‌رويم و سيراب شيردان مي‌خوريم. (مي‌خندد) من مغز قلم خيلي دوست دارم و اگر به رستوراني بريم كه در غذاي‌مان قلم باشد آن قدر آن را به قاشق مي‌كوبم تا مغزش را بخورم. اين مواقع بهار مي‌گويد:« واي خاك به سرم زشته.» (مي خندد)

بهار بهاردوست: با خودم فكر مي‌كنم اگر كسي هنگام كوبيدن قلم به بشقاب يا قاشق از ما عكس بگيرد چه؟ (مي‌خندد)

همه بچه‌هاي ما

اميرحسين مدرس: من از ازدواج اولم يك پسر ۱۳ ساله به اسم ايليا دارم كه عاشقش هستم. ارتباط ما ارتباطي كاملا رفاقت‌آميز است. شايد در بعضي خانواده‌ها ارتباط پدر و فرزند ارتباطي خشك و رسمي باشد و پدرها از موضع بالا به فرزند خود نگاه كنند اما در خانه ما اين‌طور نيست. من و پسرم با هم شوخي مي‌كنيم و از سرو كول هم بالا مي‌رويم. (مي‌خندد)

بهار بهاردوست: شعار دادن راحت است و هركسي مي‌تواند بگويد كه فرزند همسرم را مثل بچه خودم دوست دارم ولي به نظرم بايد در عمل اين حرف‌ها را به اثبات رساند. كساني كه از نزديك با ما در ارتباط هستند مي‌دانند كه من هم عاشق ايليا هستم و او را فرزند خودم مي‌دانم. اوايل من را بهارجان صدا مي‌كرد و من هيچ وقت از او نخواستم به من مامان بگويد چون معتقد بودم بايد خودش حس كند من مي‌توانم مادرش باشم تا مرا به اين نام خطاب كند. خوشبختانه اين حس شكل گرفت و پسرم به شدت به من وابسته است و اگر كلمه زيباي « مامان » را مي‌گويد واقعا از صميم قلب است.  من از ازدواج اولم دو پسر به نام‌هاي پژمان و اميرحسين دارم كه عاشق‌شان هستم. خوشبختانه آنها هم ارتباط خيلي خوبي با ايليا دارند و همديگر را داداش صدا مي‌زنند.

عشق در امتداد عقل قرار دارد

بهار بهاردوست: ازدواج‌مان عاقلانه و عاشقانه بود و منطق و عقل‌مان در يك مسير موازي پيش رفتند. پيش از ازدواج خوب همديگر را شناختيم. البته براي من اين طور نبود كه با خودم فكر كنم چون عاشق امير‌حسين هستم بايد اگر فلان ايراد را داشته باشد بپذيرم و سعي كردم در مواجهه با همه چيز منطق را هم لحاظ كنم. شايد ازدواج براي خيلي از افراد مساله‌اي سهل و راحت باشد اما در واقع پروسه‌اي سخت و پيچيده است.

اينكه شما كسي را انتخاب كنيد كه يك عمر را  در كنار او سپري كنيد نياز به فكر و احساس توام با هم دارد. ارتباط زناشويي وقتي زيباست كه طرفين بتوانند براي هم دوستان خوبي باشند و خوشبختانه من چنين حسي نسبت به همسرم دارم.

اميرحسين مدرس: من برخلاف تاريخ ادبيات‌مان كه عقل و عشق را در برابر هم قرار داده‌اند فكر مي‌كنم اتفاقا عشق در امتداد عقل قرار دارد؛ يعني عشق منزلگاه نهايي عقل است. به اين دليل كه شما تا وقتي با عقل‌تان كسي را انتخاب نكنيد و با او آشنا نشويد امكان عاشق شدن ميسر نخواهد شد. عقل به شما امكان آشنايي و قدرت تصميم‌گيري مي‌دهد، وقتي در نهايت عقلانيت انتخاب كنيد مي‌توانيد مدعي باشيد كه عاشق هم شده‌ايد.

عكس اميرحسين مدرس

عشق به موسيقي

اميرحسين مدرس: سال‌هاست در زمينه موسيقي فعاليت مي‌كنم و تا به حال 5 آلبوم موسيقي با صداي من منتشر شده است. سه‌تار، تنبور و دف مي‌زنم. تعداد زيادي تيتراژ برنامه و سريال خوانده‌ام و سال پيش هم در برج ميلاد كنسرت داشتم. خوشبختانه از اين كنسرت استقبال شد و اجرايي خوب و حرفه‌اي داشت. مجموعه بچه‌هايي كه در آن كنسرت حضور داشتند از دوستان حرفه‌اي بودند و با وجود ناهماهنگي‌ها و مشكلاتي كه در سالن برج ميلاد براي برگزاري كنسرت وجود دارد اين اجرا بسيار موفق بود. بسياري از افرادي كه در عرصه موسيقي فعاليت دارند مهمان ما بودند و نحوه اجرا را دوست داشتند و اگر هم نقدهايي داشتند بسيار سازنده بود. اگر امكانش فراهم شود خيلي دوست دارم باز هم براي دوستداران موسيقي كنسرت داشته باشيم.

بهار بهاردوست: تا پيش از ازدواج‌مان بيشتر اهل موسيقي پاپ بودم اما بعد از ازدواج بيشتر با موسيقي سنتي آشنا و به آن علاقه‌مند شدم؛ به صورتي كه الان بيشتر موسيقي سنتي گوش مي‌كنم. صداي اميرحسين را هم خيلي دوست دارم همينطور نواي سازش را؛ البته بعضي وقت‌ها بدجنسي مي‌كند و كم ساز مي‌زند. (مي‌خندد)

جعبه گل‌هاي من

بهار بهاردوست: ارزش معنوي هديه‌ها هميشه برايم مهم‌تر از بهاي مادي‌شان است. من يك جعبه دارم و تابه حال هر گلي كه اميرحسين برايم خريده خشك كرده و در آن جعبه نگه داشته‌ام و اين بهترين هديه‌اي است كه از همسرم گرفته‌ام.

اميرحسين مدرس: شايد براي دوستاني كه اين گفت‌وگو را مي‌خوانند اين مطلب جالب باشد. در زندگي هر فردي فراز و نشيب‌هايي وجود دارد چون در مقاطعي از زندگي برايم پيش آمده كه بي‌پول بوده‌ام اما برخي تصور مي‌كنند ما بسيار ثروتمند هستيم و قراردادهاي ميليوني مي‌بنديم و… ولي واقعا به جز چند نفر كه تعداد شان از انگشتان دست هم فراتر نمي‌رود از اين خبرها نيست. پيش آمده مثلا روز زن باشد و من پولي براي خريد هديه نداشته‌ام و به بهارجان گفته‌ام هديه‌ات باشد طلبت. (مي‌خندد)

بهار بهاردوست: بدون اغراق مي‌گويم همين كه اميرحسين روز تولدم يا روز زن را به من تبريك بگويد برايم كافي است و بيشتر از هر هديه‌اي خوشحالم مي‌كند.


برچسب: ،
امتیاز:
 
بازدید:
+ نوشته شده: ۷ شهريور ۱۳۹۵ساعت: ۰۷:۴۸:۱۹ توسط:myblog موضوع:

{COMMENTS}
ارسال نظر
نام :
ایمیل :
سایت :
آواتار :
پیام :
خصوصی :
کد امنیتی :