وبلاگ من وبلاگ من .

وبلاگ من

شعر عاشقانه زيبا و غمگين

زيباترين شعرهاي كوتاه عاشقانه

زندگي بافتن يك قاليست

نه همان نقش و نگاري كه خودت مي خواهي

نقشه را اوست كه تعيين كرده

تو در اين بين فقط مي بافي

نقشه را خوب ببين!

نكند آخر كار قاليه زندگيت را نخرند

love-poem

من نذر كرده ام كه اگر روزي بيايي

به اندازه تمام مهرباني ات غزل بسرايم

قدري تحمل كن،هنوز مانده كه عاشق ترين شوم

من نذر كرده ام كه اگر روزي عاشق ترين شوم

در كنار پنجره نگاهت بايستم

و با پيراهن آبي به ركوع روم

و وقتي بر مي خيزم ، لبريز شوم از وجود تو

پس بيا اي گمشده من ، مگر نمي بيني كه عاشق ترينم

love-poem

شعر عاشقانه

اي قلب من باراني ات كردند و رفتند

كنج قفس زنداني ات كردند و رفتند

در سايه هاي شب تو را تنها نوشتند

سرشار سرگرداني ات كردند و رفتند

احساس پاكت را همه تكفير كردند

محكومِ بي ايماني ات كردند و رفتند

هرشب تورا دعوت به بزم تازه كردند

در بزمشان قرباني ات كردند و رفتند

زخمي كه رستم از شَغاد قصه اش خورد

مبناي اين ويراني ات كردند و رفتند

love-poem

آسمان غريبه بود نگاهم كردي

برف آمده بود صدايم كردي

دل آسمان تپيد و روشن شد

عشق آمده بود ، آشنايم كردي

love-poem

شعر عاشقانه

چشمهايت سيراب سراب

و نگاهم،

تاول زده از تابش تشنگي

برويم دعاي باران بخوانيم ‍.

تو با دل من

من با دل تو

باور كن با لبخند چترهايمان بر مي گرديم

love-poem

عشــق اگــر خـط مــوازي نيسـت،چيسـت؟

يـ ـا كتـاب جملــه ســازي نيســت،چيسـت؟!

عشـق اگــر مبنــاي خلــق آدم اســت

پـس چــرا ايـن گـونـه گنــگ و مبهــم اسـت؟

پـس چــرا خـط مـوازي مـي شـود!!!

از چـه رو هــر عشـق،بــازي مـي شــود؟!

love-poem

شعر عاشقانه

زندگي بي تو، شوري ندارد

بي تو جانم سروري ندارد

چشم من بي تو نوري ندارد

اي جمال تو نور و ضيايم .

love-poem

هر كي تو رو ازم گرفت الهي بيچاره بشه

روز قيامت كه رسيد مجرم و آواره بشه

به آب آتيش ميزنم فكرت نميره از سرم

مي خوام فراموشت كنم

اما بازم عاشق ترم

طفلي دل عاشق من نشد تو رو نگه داره

فقط يادم مياد نوشت چشماتو خيلي دوست داره

love-poem

اگر عشق بورزيد مي گويند كه سبك مغزيد…

اگر شاد باشيد مي گويند كه ساده لوح و پيش پا افتاده ايد….

اگر سخاوتمند و نوع دوست باشيد مي گويند كه مشكوكيد…

اگر گناهان ديگران را ببخشيد مي گويند ضعيف هستيد…

اگر اطمينان كنيد مي گويند كه احمقيد…

اگر تلاش كنيد كه جمع اين صفات را در خود گرد آوريد؟

مردم ترديد نخواهند كرد كه شياد و حقه بازيد.

love-poem

شعر عاشقانه

ساقيا امشب صدايت با صدايم ساز نيست

يا كه من مستم يا كه سازت ساز نيست

ساقيا امشب مخالف مينوازد تار تو

يا كه من مستتو خرابم يا كه تارت تار نيست

love-poem

در مكتب ما رسم فراموشي نيست

در مسلك ما عشق هم آغوشي نيست

مهر تو اگر به هستي ما افتاد

هرگز به سرم خيال خاموشي نيست

love-poem

جز من اگرت عاشق و شيداست بگو

ور ميل دلت به جانب ماست بگو

ور هيچ مرا در دل تو جاست بگو

گر هست بگو،نيست بگو،راست بگو…!

love-poem

شعر عاشقانه

من عاشق آن ديده چشمان سياهم

بيهوده چه گويم كه پريشان نگاهم

گر مستي چشمان سياه تو گناه است

من طالب آن مستي و خواهان گناهم…

love-poem

عشق يعني خاطرات بي غبار

دفتري از شعر و از عطر بهار

عشق يعني يك تمنا يك نياز

زمزمه از عاشقي با سوز و ساز

عشق يعني چشم خيس مست او

زير باران دست تو در دست او

love-poem

زندگي يك بازي درد آور است . زندگي يك اول بي آخر است

زندگي كرديم اما باختيم . كاخ خود را روي دريا ساختيم

لمس بايد كرد اين اندوه را . بر كمر بايد كشيد اين كوه را

زندگي را با همين غمها خوش است . با همين بيش و همين كم ها خوش است

زندگي را خوب بايد ازمود . اهل صبر و غصه و اندوه بود

love-poem

منو با بوسه دعوت كن به آغوشي كه رويامه…
كه وقتي با مني تنها همين جاي جهان جامه…
منو با بوسه دعوت كن به يك روياي طولاني…
به يك آرامش مطلق تو يك درياي طوفاني…
يه امشب كام دنيامو به كندوي عسل وا كن…
مي خوام برگردم از دنيا تو رومو به بغل وا كن…
تو در من زندگي كردي تو اين دريا رو مي فهمي…
خودت درگير طوفاني تو اين دريا رو مي فهمي…
بزار باور كنم هستي بزار برگردم از كابوس…
بزار پيدا كنم ماه و ميون اين همه فانوس…
بزار فرداي دنيامو به دستاي تو بسپارم…
واسه پروانگي كردن من اين دستا رو كم دارم…
تو در من زندگي كردي تو اين دريا رو مي فهمي…
خودت درگير طوفاني تو اين دريا رو مي فهمي!

love-poem

لبخند تو در چشم من انگار شراب است…
اين شاعر عاشق…به همان،خنده خراب است.
من عاشق عشقم…چه بسوزم…چه بسازم…
عشق است…كه هر كار كند…

عين ثواب است…
معشوق اگر…خون مرا ريخت…
به حق ريخت…
خون ريزي معشوق هم…از روي حساب است

تب كردن تو…مردن من…هر دو بهانه ست..
عشق است…كه بين من و تو…
در تب و تاب است…

love-poem

دلبرا تحريم آغوش تو سخت است و وخيم
لغو كن، تا من شوم درباغ اندامت سهيم

عشقبازي مي كنم من با لب و لبخند تو
رقص گيسوي تو برده هم دل از من هم نسيم

زاهد ظاهر پرست بيند اگر چشم تورا
دور مي گردد زحب حور جنات نعيم

ماه رويت شيخ صنعان هاي ما را مي كند
دردنوش باده و در كوي مي نوشان مقيم

نازنينا لغو كن تحريم ما را از كرم
تا بياسايم در آغوش تو اي يار قديم

love-poem

تا تو باشي چشم من بيكار نيست
هر كجا باشي از تو دست بردار نيست
دست من محتاج آن دستان توست
اين نفسها بسته بر چشمان توست….


برچسب: ،
امتیاز:
 
بازدید:
+ نوشته شده: ۱۲ مرداد ۱۳۹۵ساعت: ۰۴:۴۵:۳۴ توسط:myblog موضوع:

{COMMENTS}
ارسال نظر
نام :
ایمیل :
سایت :
آواتار :
پیام :
خصوصی :
کد امنیتی :