جملات احساسي عاشقانه كوتاه
جملات احساسي
تا دل نشود عاشق
ديوانه نميگردد
تا نگذرد از تن جان
جانانه نميگردد
گريان نشود چشمي
تا آنكه نسوزد دل
بيهوده بگرد شمع
پروانه نميگردد
“مولانا ”
—
آدم ها هرگز كسانى را كــه دوست دارند
فراموش نمى كنند
فقط عادت مى كنند
كه ديگر كنارشان نباشند … !
—
هركس كــه غريب اســت خريدار ندارد…
سرگشته و تنهاست دگر يار ندارد…
دانى كــه چرا نـيـسـت زما نام و نشانى؟
چون هيچكس بــا زمين خورده دگر كار ندارد…!!!
—
كاش يه بار ديگه بزنه
is typing
حتي اگه فحش باشه
—
سخت است
دنيايت
يك نفر باشد
و تو همان يك نفر را
نداشته باشي !
—
از گدايي پرسيدند :
بدبخت تر از تو كسي هست ؟
خنديد و گــفــت : آري ؛ عاشقي كــه بــه عشقش نرسد !
—
اگر روزي سرقبرم آمدي
صدايت نشنيدم
مرا ببخش چون
در انتظارت خاك شدم
—
ميگن چرا انقدر غمگين مي نويسي؟!…
افسرده ميشيم…
ببخشيد! !…
حق باشماست…
چندخطي مينويسم….
بخند….
ساده بودم…
خيلي ساده…
به هــمــه محبت كردم…بي محبتي هارا زود فراموش كردم…
اماسادگي ام رانشانه گرفتند…
و زمينم زدند… بخند
اولين باربود كــه عاشق شدم…
اما ازمن سير شــد و رفت…
خنده دار است…
بخند
از غرورم گذشتم…
التماس كردم…
اما خنديد و رفت…
تنهايم گذاشت…
شكستم
اما ميدانم هيچ محبتي راپررنگ ترازمحبت من پيدانخواهد كرد…
رفت و مرا فروخت…
بخند
جملات احساسي زيبا
جملات احساسي
تو بريدي
من دوختم
تو دل
من چشم بــه راهت ... . .
تنها مسافري كــه دلم بازگشتش را نميخواهد
قاصدك ايست كــه آرزوي آمدن تو را در آن دميدم …
“تو” برگرد…
قاصدك را چشمي در راه نيست…
تو را من چشم در راهم…
اين شعرها را بــايــد گذاشت در كوزه و آب شان را خورد
وقتي هنوز عرضه ندارند تو را عاشق كـنـنـد !
از تنهاييم ژاكتي بافتم كــه بــه گرمي هيچ آغوشي نيست..
ولي بي منت گرم است
“عزيز بودن” جرم نيست
امتيازيست كــه “تو” در قلب من داري و “خيلي ها” ندارند
روزهايم را خيابان هاي شهر مي گيرند
شب هايم را ؛ خواب هاي تو
“بيولوژي” هم نخوانده باشي ؛ مي فهمي چــه مرگم شده اســت !
تا گرمي آغوش تو هست
ايمان نمي آورم ؛ بــه آغاز فصل سرد ... . .
خوش بــه حال ماهي ها
تكليفشان معلوم است
هوايي كــه مي شــونــد ؛ مي ميرند
نشود فاش كسي آنچه ميان من و توست
تا اشارات نظر ؛ نامه رسان من و توست
گوش كن ؛ بــا لب خاموش سخن ميگويم
پاسخم گو بــه نگاهي كــه زبان من و توست
چه حكايت عجيبي اســت هواي پاييز
تنها را تنها تر مي كــنــد و عاشق را عاشق تر ... . .
مزرعه كــه درو شــد كلاغ هم رفت
بيچاره مترسك احساسش را بــه كسي سپرده بود
كه بــراي نيازش “تنهاييش” را پر كرده بود ... . .
راه كــه ميروي ؛ عقب مي مانم
نه بــراي اينكه نخواهم بــا تو همقدم باشم
ميخواهم پا جاي پايت بگذارم و مواظبت باشم
ميخواهم ردپايت را هيچ خياباني در آغوش نكشد ... . .
تو فــقــط بــراي مني !
آدم در مورد بقيه خيلي راحت ميتونه بگه :
“فراموشش كن” ... . .
گاهي آنقدر دلم هوايت را ميكند
شك ميكنم بــه اينكه ؛ ايــن دل مال من اســت يــا تو ... . .
خداوند نميخواهد ما بــه هم برسيم
مي داني دليلش چيست ؟
مي داند كــه اگــر كنارم باشي
ديگر هيچ وقت ؛ هيچ چيز
از او نخواهم خواست
گفته بودم بي تو سخت ميگذرد بي انصاف !
حرفم را پــس ميگيرم
بي تو انگار اصلا نميگذرد ... . .
ستاره در هوا مي بينم امشب
زمين در زير پا مي بينم امشب
خدايا مرگ ده تــا جان سپارم
كه يار خود جدا مي بينم امشب
اگه فراموشم كني مي رم سراغ سرنوشت
مي گم چرا اسم منو فــقــط تو قلب تو نوشت
اگه فراموشم كني سلطان قصر قم مي شم
مثل يه شمع بي فروغ لحظه بــه لحظه كم مي شم
اگر دارم دلي آرام
فداي دوست مي سازم
در ايــن دنياي بي حاصل
به لطف دوست مي نازم
اگر قلبم چوبي بود آنرا بــه آتشكده ي چشمانت مي سپردم !
آرام تر سكوت كن عزيز تر از جانم
صداي بي تفاوتي هايت سوهان روحم شده اســت !
من اميدم را در ياس و نا اميدي يافتم
خورشيد تابانم را در شب تار يافتم
عشقم را در بدترين سال عمرم يافتم
هنگامي كــه او رفت خاكستري بودم گر گرفته !
زماني كوه بودم !
حالا ديگر آدم شده ام كــه بــه هم برسيم !
گر تو گرفتارم كني
من بــا گرفتاري خوشم
داروي دردم گر تويي
در اوج بيماري خوشم
در انتهاي نگاهت كلبه اي مي سازم
تا نتواني بگويي از دل برود هــر آن كــه از ديده برفت !
آنان كــه پاره هاي روح خود را بــراي التيام درد ديگران مي بخشند
از هــمــه بــه خدا شبيه ترند !
دل داده ام بر باد هــر چــه بادا باد
مجنون تر از ليلي شيرين تر از فرهاد
اي عشق تو از آتش نسب داري
تنها تو مي ماني و ما مي رويم از ياد
پي نجواي رفتن نباش
در غيبت لبخند تو گم مي شوم !
چشمانم خسته اســت و نبض ذهنم افتاده
كاش نگاهت يك قدم نزديك تر بود !
امواج نگاهت اعتياد آور است
زيبايي تو فراتر از باور است
در قاب نگاه چشم من لبخندت
لبخند ليلي بـلـكـه زيباتراست
اينم واسه عشق امام حسين (ع)
سلام اي عصاره ي خلقت كه
از فراز نيزه بــه زمين تشنه ي محبت چكيدي
و تاريخ را سيراب عشق نمودي !
نوشته هاي احساسي
ديشب بــا تنهايي ام مچ انداختم ؛ باختم!
نمي داني ايــن روزها چقدر زورش زياد شده اســت …
بزرگترين موفقيت زندگي ام ايــن بوده كــه بــا چشم هاي خودم ببينم
كه چــه طور فراموشم مي كنند
كوچيكتر كــه بودم فكر ميكردم تنهايي يعني وقتايي كــه هيشكي خونه نـيـسـت !
ميشه تنهايي بازي كرد
ميشه تنهايي خنديد
ميشه تنهايي سفر كرد
ولي خدايي خيلي سخته تنهايي
تنهايي را تحمل كــرد …!
به شدت نياز دارم يكي پايين زندگيم بنويسه :
چــند ســال بــعد …
تنهايي بــا ت شروع مي شــود …
با هيچ چيز تمام نمي شــود !
گاهي هيچكس را نداشته باشي بهتر است
داشتن بعضي ها؛ تنها ترت مي كند
يك دوست خيالي كــه واقعا دوستت باشه
خيلي بهتر از
يك دوست واقعي كــه خيال مي كني دوستته
گاهي آنقدر تنها مي شوم كــه خدا هم بــه تقدير مي گويد :
كمي مهربانتر باش !
برعكس پول هايم زندگيم گوشه دارد؛ همانجا كــه هميشه تنها مينشينم!
ماهيگير دلش سوخت
اين بار ماهي بود كــه از تنهايي قلاب را
رها نمي كرد
لحظه هايم نازنيند؛ وقتي حضور نازنين تو را دارم!
چگونه دم از تنهايي توانم زد وقتي كــه لحظه لحظه ي عمرم آكنده از عطر حضور توست؟!
نه! من تنها نيستم! ايــن تنهايي من اســت كــه تنهاست!
آهاي سهراب
قايق ديگر جوابگو نـيـسـت ؛ كشتي بــايــد ساخت
اينجا مثل من تنها زياد است…
رفته اي امــا رد پايت مانده اســت در من ؛ كنار تنهايي ام قدم ميزند بي من !
جلوي آيينه كــه ميروم تنهاييم دوتاست
هرچه در آن اســت منم ؛ تو را ميجويم
در هيچ آيينه اي هيچ تويي جز من نـيـسـت …
برچسب: ،