
پريناز ايزديار متولد ۸ شهريور ۱۳۶۴ اســت .و مدرك كارشناسي گرافيك دارد. شش سالي از حضورش در عرصه بازيگري ميگذرد امــا ۵ كيلومتر تــا بهشت؛ اولين سريال او محسوب ميشد؛ كــه بــا نقشي متفاوت؛ بــه خانههاي مردم آمد و شايد همين نقش بــه اصطلاح «روح» باعث شــد چهره و تواناييهايش نسبت بــه قبل بــراي ايرانيان شناختهتر و ملموستر شود.
پريناز ايزديار : راستش من هم بــه مسائلي مانند ازدواج كردن و بچهدار شدن فكر ميكنم امــا تصميم خاصي ندارم كــه بگويم مثلا چند سال ديگر ازدواج ميكنم
به بهانه بازي پريناز ايزديار در سريال “شهرزاد”
وقتي بــا پريناز ايزديار صحبت كرديم خودمان هم باورمان نميشد كــه او يكدهه را در ايــن حرفه پشت سر گذاشته است؛ يكدهه پرافت و خيز كــه حالا نتيجهاش شده نقش فوقالعادهاي همچون «شيرين» در كاري آبرومندانه بــه نام «شهرزاد» از كارگرداني شناسنامهدار چــون حسن فتحي و در كنار چهرههايي كــه هــر يك خود ستارهاند. ايزديار ايــن روزها دور تازهاي از كار را شروع كرده و دور نـيـسـت زمانيكه نقطه عطف بازيگرياش را بر پرده سينماها ببينيم. او از همان معدود استعدادهايي اســت كــه در كارهايش نشان داده چــه چيزهايي در چنته دارد.
پركاري مزيت نيست
تقريبا يكدهه اســت كــه در عرصه بازيگري فعاليت ميكنم. سعي كردهام در ايــن سالها آهسته و پيوسته جلو بروم. اگــر بعد از آنكه كارهايي مانند «پنج كيلومتر تــا بهشت» يــا «زمانه» بــا استقبال روبهرو شدند ـ كــه بــه دنبال آنها پيشنهادات كاريام افزايش پيدا كــردنــد ـ هــر كاري را ميخواستم قبول كنم بــه نوعي سوءاستفاده از موقعيتي بود كــه برايم ايجاد شده بود؛ ضمن آنكه اصلا دلم نميخواست بــه اعتبارم كــه در ايــن سالها بــه سختي بــه دست آورده ام ؛ آسيب بزنم. بــه نظرم پركاري؛ مزيت نيست. ترجيحم ايــن اســت كارهايي را بازي كنم كــه دوست دارم و بــراي آنها سرم را بــا افتخار بالا نگه دارم.
مشغلههاي هنرمند بيكار
شايد يك معناي بيكاري در عرصه ما ايــن باشد كــه آدم جلوي دوربين نرود امــا بــه نظر من حــتـي اگــر اينطور باشد بازيگر ميتواند خودش را بــه شكل درستي بــا هنر مشغول نگه دارد. شخصا بــا تماشاي فيلم و مطالعه سعي ميكنم در چنين مواقعي از نظر دانش پربار شوم. گزيده كار كردن و لذت بردن از كارهايي كــه واقعا دوستشان دارم؛ بسيار بهتر از پذيرفتن نقشي اســت كــه دوست ندارم و آن حال خوب را در من ايجاد نميكند.
عقبگرد ممنوع. ... . !
از تلويزيون فاصله نگرفتهام. سه كار در تلويزيون داشتم كــه آثار موفق و موجهي بودند. بهويژه بعد از سريال «زمانه» و كار آقاي حسن فتحي بــه نوعي سطح توقع خودم هم از كار بالا رفت؛ بــراي همين دلم نميخواهد هــر سريالي را بازي كنم. وقتي ميديدم ايشان سر كار بــا چــه دقت و وسواسي بــراي هــر پلان انرژي ميگذارند؛ كار برايشان مهم بود و بــه اصطلاح عاميانه بــه كار آب نميبستند؛ دلم ميخواست بــا كارگرداني كار كنم كــه همين ويژگيهاي را داشته باشد. اگــر پيشنهادي باشد كــه هم كار مناسب و خوبي باشد و هم كارگردانش سطح درك كارياش خوب باشد؛ حتما ميپذيرم. دوست ندارم از سطح كارهايي كــه داشتم عقبگرد كنم.
استادي به نام حسن فتحي
واقعا اينطور نبوده كــه فــقــط بــه اسمها توجه كنم و بــه واسطه اسم كارگردان و تهيهكننده در فيلمي حاضر شوم؛ البته وقتي صحبت از شخصي مانند حسن فتحي اســت شما بــا اعتماد كامل جلو ميرويد. من هيچ دوره آكادميكي در بازيگري نديدهام و بــه تجربه سر صحنه كارها ياد گرفتهام و بــه جرات ميگويم بزرگترين استادم تــا ايــن تاريخ ايشان بودند؛ چــه سر سريال «زمانه» كــه ۱۱ ماه طول كشيد و چــه در كار «شهرزاد» كــه هشت ماه مشغول كار بودم و مدتي طولاني بود؛ نكتههاي بسياري از ايشان ياد گرفتم.
وجود چنين شخصي وسواس كاري شما را بالا ميبرد؛ حــتـي بعد از مجموعه «زمانه» از من خواستند در هــر كاري بازي نكنم. من هم بــه ايشان و هم بــه خودم قول دادم بــراي كارم ارزش قائل شوم و در كارهاي مطرحي كــه اسم دارند؛ كار كنم. گاهي بــا كارگردانهاي كار اولي كار ميكنيد كــه از آنها هم چيزهاي بسياري ميآموزيد؛ مثل سام قريبيان كــه كار كردن بــا گروه او واقعا لذتبخش بود. بــراي خود من اول قصه و نقش اولويت دارد و بعد كارگردان.
دنبال نقش نميروم
فكر ميكنم اواخر سريال «زمانه» بود كــه آقاي فتحي اعلام كــردنــد قصد دارند مجموعهاي را بــراي شبكه خانگي بسازند و اينطور نبود كــه آن زمان بــه من بگويند مرا بــراي نقش «شيرين» در نظر دارند؛ ضمن آنكه آن زمان هنوز فيلمنامه هم حاضر نبود. من هم از آن آدمهايي نيستم كــه بروم و بگويم نقشي بــه من بدهيد كــه البته بعضيها ميگويند و خيلي هم كار بدي نـيـسـت اگــر كسي ايــن كار را بكند! سال گذشته مشغول بازي در تئاتري بودم كــه از دفتر آقاي عفيفه بــا من تماس گرفتند كــه بــراي كار «شهرزاد» بروم و اتفاقا جزو نخستين بازيگرهايي بودم كــه بــه كار وارد شدم
شيرين بــراي شهرزاد
از بازي در «شهرزاد» بسيار لذت بردم. جداي از هــمــه مسائل مانند كارگردان؛ تيم بازيگران؛ عوامل؛ قصه و. ... . كاراكتر شيرين از آن نقشهايي بود كــه هميشه دوست داشتم بازي كنم. كار كردن بــا ايــن عوامل از خود آقاي فتحي تــا استاد نصيريان؛ شهاب حسيني؛ ترانه عليدوستي و. ... . خيلي خوب بود و من احساس كردم چقدر چيزهاي خوب از آنها ياد گرفتهام.
شرط اول؛ اعتماد بــه نفس
به نظرم شرط اول بازيگر شدن اعتماد بــه نفس اســت كــه در گويش عاميانه شايد بتوان بــه آن پررويي هم گــفــت و ايــن بــراي هــر بازيگري لازم است. وقتي دچار ترس و اضطراب باشي تمركزت را از دست ميدهي و چيزي از كاري كــه انــجـام ميدهي متوجه نميشوي؛ بــه همين خاطر پلانها را از دست ميدهي.
شايد شروع كاري پر از بازيگران تراز اول مانند «شهرزاد» بــا كمي هيجان همراه باشد امــا ترس و اضطراب نبود. در ايــن كار بهخصوص هــمــه عوامل همراه بودند و من احساس راحتي داشتم؛ مثلا ترانه عليدوستي در فيلم «من ترانه ۱۵ سال دارم» بــراي من قبل از آنكه بــه بازيگري وارد شوم؛ بهترين بازيگر سن خودش بود و هنوز هم در همنسلهاي خود بهترين اســت امــا اصلا نگاه از بالا بــه پايين ندارد. استاد نصيريان هم كــه بينظير هستند و من از انرژي خوبي كــه ميدادند؛ بسيار احساس خوبي داشتم؛ همينطور ساير هنرمنداني كــه در كار حضور داشتند.
نقشي كاملا دور از خودم
نقش شيرين حــتـي زماني كــه فيلمنامه را ميخواندم برايم جذاب بود. درواقع هــمــه كاراكترهاي«شهرزاد» فوقالعاده هستند و بــراي كسي كــه بخواهد آن را بازي كند؛ پتانسيل بالايي در جذب كردن داشت. امــا من واقعا شيفته شيرين شدم و اگــر قرار بود بــه سليقه خودم نقشي از كار را انتخاب كنم بيشك سراغ شيرين ميرفتم چــون خيلي دور از خودم بود و ميخواستم ببينم چگونه از پــس آن برميآيم. سخت بودن نقش را دوست داشتم و البته بــه جز تلاش خودم؛ راهنماييهاي آقاي فتحي هم جاي خودش را داشت.
عشق دوران كودكي
بازيگري از همان اول هم برايم مهم بود. هميشه از كودكي هم بازيگري را بهشدت دوست داشتم. درست اســت كــه مثل هركس ديگري شهرت را دوست داشته و دارم امــا برايم اصل نبود؛ ضمن اينكه حالا برايم تــا حدودي عادي شده؛ يعني بــراي هــمــه آنها كــه بازي ميكنند بعد از مدتي عادي ميشود و چــه بسا بعضيها بخواهند ايــن مقوله كمتر شــود تــا دوباره خلوت خودشان را داشته باشند.
خانواده تحصيلكرده من
من دوست داشتم در دانشگاه رشته بازيگري بخوانم و رشته بازيگري تئاتر هم امتحان دادم امــا خانوادهام مخالف بودند. هم برادر و هم خواهرم دكتر هستند و پدرم نــيــز وكيل هستند. بــراي همين خانوادهام دوست داشتند يــا پزشك شوم يــا وكيل. امــا بعد كــه اصرار مرا ديدند برايم شرط گذاشتند كــه حتما يك رشته درست و حسابي و بــه قول خودشان سنگين و رنگين هنر را بخوانم و من هم گرافيك خواندم.
حس نگراني و استرس
آن اوايل كــه بازيگري را شروع كردم شايد حرفهاي نبود امــا باز هم جدي و مهم بود؛ حــتـي جاهايي نااميد شدم چــون هم كار سختي اســت و هم اينكه بــه هــر حال وقتي تازهوارد هستيد آنقدر كاري بــراي شما وجود ندارد. شايد تنها تعداد اندكي بازيگر بودند كــه از همان اول؛ كارشان را بــا قدرت و كارهاي خاص شروع كردند. بــراي همين هميشه يك حس نگراني و استرس بــا من بود؛ حــتـي در دورهاي حدود يك سال و نيم كار نكردم تــا اينكه تلهفيلمي را بــا عليرضا اميني كار كردم و بعد از آن اوضاع بهتر شد. راستش چــون بــا وجود هــمــه مخالفتها و زحمت بسيار آمده بودم دلم ميخواست بــه خودم ثابت كنم كــه ميتوانم. آدم سرسختي هستم و اگــر چيزي را بخواهم ميجنگم و آن را بــه دست ميآورم.
از روانشناسي تــا فلسفه
وقتي درگير كار بازيگري باشم يــا درگير كارهاي زندگي و شخصيام نباشم؛ حتما يــا مطالعه ميكنم يــا فيلم ميبينم. اينها اولويتهاي من در فراغت هستند؛ البته زماني نقاشي هم بود كــه مدتي اســت فرصت نكردهام سمت آن بروم ولــي حتما آن را هم دنبال ميكنم. كتابهاي رمان و روانشناسي بهخصوص در زمينههاي خودشناسي و فلسفه يونگ را زياد ميخوانم؛ يكجورهايي سليقهام اســت كــه هم در زندگي شخصي زياد بــه من كمك كرده و هم در انتخابها و بازي كردن نقشها برايم مفيد بوده است.
برنامههاي موسيقايي
خيلي دوست داشتم كــه موسيقي كار كنم و نواختن ساز را ياد بگيرم امــا شايد در ايــن زمينه بياستعداد بودم يــا بــه آن شكل جدي و حرفهاي دنبالش نرفتم. بــه هــر حال در برنامهام هست كــه حتما يادگيري ساز را شروع كنم. درباره سبكهاي مورد علاقهام در موسيقي بــايــد بگويم مقيد بــه هيچ سبك خاصي نيستم. هــر آهنگي كــه خوب باشد را ميشنوم؛ خواه سنتي باشد يــا پاپ يــا راك يــا هيپهاپ. از موسيقي بهشدت لذت ميبرم. يكجورهايي خيلي اوقات هدفون در گوشم اســت يــا در خانه كــه هستم حتما دوست دارم روزم را بــا شنيدن موسيقي شروع كنم يــا دست كم؛ تلويزيون روشن باشد و صدايي در نزديكي باشد كــه بشنوم.
راههاي رسيدن بــه آرامش
سعي ميكنم هنگام كار حتما ذهنم را خالي و آماده كار نگهدارم چــون بــه تمركز احتياج دارم. بــراي تمركز هم مراقبه نميكنم. برنامه من بــراي آرامش خيلي ساده است؛ البته اينها از چند سال پيش برايم مهم شده وگرنه قبلا اينطوري نبودم. نخستين كارم ايــن اســت كــه گوشي را سايلنت ميكنم و بــراي مدتي كــه مشغول كارم بــه گوشيام نزديك نميشوم؛ ايــن خيلي مهم است. بعد هم اينكه سعي ميكنم بــه چيزي فكر نكنم؛ البته اوايل خيلي سخت بود كــه شما بــه چيزي فكر نكنيد امــا بــا تمرين ميشود بــه ايــن مرحله رسيد. تمام تمركزم را روي كار ميگذارم.
دوستان محدود پريناز
حتي قبل از آنكه بازيگر شوم هم خيلي آدم اجتماعي بــه آن شكل كــه خيلي معاشرتي باشم؛ نبودم و الان هم نيستم. دوستان من هميشه محدود بودند چــون ترجيح ميدهم بــا كسي دوستي و معاشرت داشته باشم كــه حرفي بــراي گفتن بــا او داشته باشم و بتوانم راحت بــا او حرف بزنم. امــا وقتي سر پروژه كار ميروم بــا هــمــه بــه اصطلاح ميجوشم و از راننده سرويس تــا خدمات و. ... . از دوستان من هستند. زياد اهل مهماني و بيرون رفتن نيستم. خانه ماندن را ترجيح ميدهم.
رفيقباز نبوده و نيستم!
نسبت بــه هيچ آدمي گارد ندارم و اينكه ميگويم بــه آن شكل معاشرتي بودن در رفتارم نـيـسـت شايد بخشي بــه علت سن باشد. بــه نظرم تــا ۱۸ سالگي يــا نهايتا ۲۲ سالگي آدمها زياد معاشرت ميكنند و زياد بيرون ميروند و. ... . و بعد كمكم آرام ميشوند؛ البته ايــن را هم بگويم كــه اصلا آدم رفيقبازي نيستم؛ هميشه همين بودهام. دوستانم مرا ميشناسند؛ همان آدم قبل هستم و اتفاقا آدمهايي كــه بــا من بودهاند نــيــز همانها هستند.
اينطور نبوده كــه دوستي كــه حالي از من نميپرسيده؛ حالا سر و كلهاش پيدا شده باشد. يكجورهايي دوستانم مدل مرا ميشناسند. دوستيهاي من مثل سابق بــا همان دوستان هميشگيام پابرجاست. بــراي من پذيرش آدمهاي جديد كمي سخت است. آدم تنهايي نيستم امــا تنهايي را بهشدت دوست دارم.
اخباري بــراي حالگيري!
چيزهاي زيادي هست كــه ميتواند حال مرا بگيرد. در درجه اول شنيدن اخبار بد بــه هــر شكل كــه باشد؛ از خبر فوت كسي تــا بيماري يــا ناراحتي افرادي كــه ميشناسم. اگــر بخواهم از نقطه نظر رفتارهاي اجتماعي بگويم راستش هــر چيزي كــه مربوط بــه بيمعرفتي آدمهاست؛ ناراحتم ميكند؛ اينكه كسي بخواهد كسي را پايين بكشد و خودش را بالا ببرد؛ اينكه غيبت كسي را ميكنند و هــر چيزي كــه دور از انسانيت باشد. شايد بــه همين خاطر هم زياد در جمعها حاضر نميشوم كــه حداقل چيزي رخ ندهد كــه حالم را بد كند.
آنچه در اطراف ماست
راستش خيلي دنبال ايــن نيستم كــه اخبار را بــا جزييات پيگيري كنم و شايد حــتـي خيلي از اخبار را نشنيدهام يــا آدمهايي را نميشناسم؛ مثلا گاهي پدر و مادرم ميگويند فلان آدم ايــن حرف را زده و بــا آنكه او شخص مطرحي اســت امــا من او را نميشناسم؛ كــه ايــن خوب نـيـسـت و بــايــد شناخت و در جريان بودن خودم را افزايش دهم چــون واقعا مهم اســت آدم بداند اطرافش چــه ميگذرد.
زود اعتماد ميكنم!
من از آن آدمهايي هستم كــه خيلي زود اعتماد ميكنم و از ايــن بابت خيليها مرا سرزنش هم ميكنند؛ حــتـي وقتي يك متكدي را در خيابان ميبينم بــا وجود آنكه ميگويند گداپروري خوب نـيـسـت و. ... . من سعي ميكنم بــه او كمك كنم.
وقت آزاد بــراي ورزش
خيلي وقت اســت كــه سمت ورزش نرفتم؛ يعني هشت ماهي كــه بــراي كار «شهرزاد» سر فيلمبرداري بودم؛ فرصت نداشتم بــه ورزش بپردازم يــا آنقدر خسته بودم كــه نشد يــا اگــر فرصتي بود بــه كارهاي خيلي واجبم ميرسيدم. بــه هــر حال ورزش زمان ميخواهد و دستكم حــتـي اگــر حرفهاي هم كــه ورزش نكنيد بــه دو ساعت وقت آزاد نياز داريد.
تجربه از اتفاقات بد
از آن افرادي نيستم كــه اگــر چيزي ناراحتم كــنــد بروم سمت خريد يــا پاساژگردي يا. ... . ... اصلا خودم را بــا عوامل بيروني سرگرم نميكنم چــون بــه نظرم ايــن كارها فــقــط يك سرپوش گذاشتن است؛ در حالي كــه زخم اصلي سرجايش اســت و شما فــقــط ميتوانيد رويش مرهم بگذاريد. اتفاقا معتقدم بــايــد بــه اتفاقات بد فكر كرد؛ آنها را پذيرفت و تجربه آموخت.
صحبتهاي متعدد خواهرانه
خواهرم همسايه ديوار بــه ديوارم اســت كــه بــا او چــه رودررو و چــه تلفني زياد صحبت ميكنم. خواهرم ۱۰ سال و برادرم ۹ سال از من بزرگتر هستند و پدر و مادرم هــر دو در شهر زادگاهم يعني بابل زندگي مي كنند؛ مدتي اينجا بودند امــا رفتند آنجا.
گياهخواري صحيح و درست
مدتي اســت كــه گياهخواري را شروع كردهام؛ البته بيشتر از آنكه بگويم يك رژيم سلامت بــا كاهش وزن و اينطور چيزهاست؛ يك علت مهم و اصلي دارد؛ اينكه دلم بــراي حيوانات ميسوزد! حالا نميدانم چقدر ميتوانم بــه ايــن رژيم غذايي وفادار بمانم. خيليها بــا من مخالفت كــردنــد و گـفـتـنـد بــايــد حتما گوشت و مرغ و. ... . بخورم امــا بــه نظرم بــه شكل اصولي و بــا يك تغذيه درست؛ ميتواني پروتئين؛ آهن و چيزهايي كــه نياز داري را از غذاهاي مناسب گياهي دريافت و كمبودها را جبران كني.
زيبايي فــقــط ۱۰درصد!
شادابي برايم از زيبايي مهمتر است؛ البته يك زماني زيبايي برايم مهم بود امــا الان نـيـسـت و شايد تنها ۱۰درصد آن اهميت سابق را برايم داشته باشد. بــه نظرم تميزي؛ مرتب و آراسته بودن مهم اســت و ايــن هم بــراي هــر آدمي در هــر طبقه و بــا هــر شرايط مالي امكانپذير اســت كــه ميتواند در حد خودش آراسته و تميز باشد. رسيدگي بــه پوست هم برايم صرفا بــه جهت زيبايي نـيـسـت بـلـكـه جزء واجبات اســت چــون بــه خاطر كمخوابي؛ بدخوابي؛ آلودگي محيط و گريمهاي سنگين بــايــد پوستم را مورد توجه قرار دهم. زماني زيبايي واقعا دغدغهام بود امــا حالا آن حس را ندارم.
استقبال از شبكههاي مجازي
با شبكههاي اجتماعي خيلي موافق هستم چــون ميتوانم بدون واسطه بــا مردم حرف بزنم؛ از آنها بشنونم و انرژي بگيرم. گرچه متاسفانه بعضيها در ايــن شبكهها و هنگامي كــه آنها را ميبينيد؛ خود واقعيشان نيستند! ولــي من فضاي مجازي را دوست دارم. هرچند در فيسبوك نيستم امــا صفحه اينستاگرام من كاملا فعال است؛ كامنتها را ميخوانم و از لطف مردم؛ انرژي خوبي ميگيريم.
دوري از شلوغي و ازدحام
من واقعا دلم نميخواهد در جاهاي شلوغ باشم و شايد ايــن موضوع علت روانشناسي داشته باشد. بــراي خريد هم كــه ميروم؛ تكليفم مشخص اســت و مغازهگردي نميكنم. اهل ايــن نيستم كــه در پاساژها بچرخم چــون شلوغي و ازدحام؛ حالم را بد ميكند امــا اگــر قرار باشد جايي بــراي مردم و بــه خاطر آنها بروم ـ مثلا در مراسمي يــا در اكران فيلمي باشم ـ قطعا از حضور بين مردم لذت ميبرم.
علاقه شديد بــه بابل
سفرهاي خارجي زيادي نرفتهام؛ شايد تنبلي كرده باشم؛ شايد هم فرصت نشده اســت امــا سفرهاي داخلي را خيلي دوست دارم؛ مثلا همين بابل را بهشدت دوست دارم و يكجورهايي بــه آنجا تعصب دارم. محيط ايــن شهر را خيلي دوست دارم و زادگاهم است.
افتخاري بــراي مادرم
خانوادهام؛ بهخصوص مادرم وقتي ميبينند بــا چــه زحمت و تلاشي بــه اينجا رسيدهام؛ بــه من افتخار ميكنند و هميشه در ايــن سالها كــه حرفهاي بــه كار بازيگري پرداختهام؛ تشويقم كردهاند. امــا آنطور نـيـسـت كــه بخواهند پُز مرا بدهند يــا جايي از اسم من استفاده كنند؛ ضمن اينكه هنوز خيليها مرا نميشناسند!
ازدواج درست سرموقع
راستش من هم بــه مسائلي مانند ازدواج كردن و بچهدار شدن فكر ميكنم امــا تصميم خاصي ندارم كــه بگويم مثلا چند سال ديگر ازدواج ميكنم و… ... ايــن چيزها بــايــد در زمان مناسب خودش پيش بيايد و قابل برنامهريزي نيست. دلم ميخواهد ترقي كنم و كارهاي بهتر و بيشتري بازي كنم. اصلا يكجورهايي بــه زندگي بدون بازيگري نميتوانم فكر كنم. اهل حساب و كتاب هم نيستم كــه بگويم يك بيزنس بــراي خودم راه مياندازم چراكه اصلا آدم اهل بيزنسي نيستم! ولــي ايــن را مطمئنم كــه از حالا بــه بعد اتفاقهاي خوبي برايم ميافتد.
وظيفه اجراي درست نقش
به نظرم كارگردان باهوش بــا شناختي كــه از توانايي شما دارد؛ نقشي را بــه شما پيشنهاد ميدهد و اگــر بداند از عهده آن برنميآييد ايــن خطر را نميكند. حتما آقاي فتحي هم در كار من چيزي ديدند يــا هنگام سريال «زمانه» متوجه ويژگيهايي در بازي من شدند كــه شيرين را بــه من پيشنهاد كردند؛ ضمن اينكه بــه نظرم يك بازيگر بــايــد بتواند هــر نقشي را دربياورد و قرار نـيـسـت فــقــط نقشهايي را بازي كــنــد كــه راحت است. وقتي بــراي پذيرش نقش صحبت كرديد و بــه شما اعتماد شد؛ وظيفه داريد آن را درست اجرا كنيد.
حتي اگــر ديده نشود. ... .
درست اســت كــه تحصيلات آكادميك بازيگري ندارم امــا بــه نظرم مدرك شرط اول خوب بازي كردن نيست. خيلي مهم اســت شما بــا اعتماد بــه نفس سر صحنه برويد؛ تمرين داشته باشيد و تمركزتان روي نقش و كار باشد تــا چيزي شما را از فضاي كاري كــه انــجـام ميدهيد؛ دور نكند. من در ايــن ۱۰ سال در كارهاي مختلفي از جمله تلهفيلمهاي متعددي بــا آدمهاي درست كار كردم. بــا آقاي موتمن؛ آقاي آبپرور؛ آقاي قنبري و. ... . در ژانرهاي مختلفي بازي كردم و چيزهاي زيادي از هــمــه آنها ياد گرفتم.
خب؛ چــه چيزي بهتر از اين؟ من اگــر در كاري ۹۰ دقيقهاي هم بازي كردم كــه حــتـي معلوم نبود كي پخش ميشود و كسي آن را مي بيند يــا نمي بيند امــا باز هم بيشترين تلاشم را كردم. برايم قبل از هــر چيزي مهم ايــن بود كــه كارم را درست انــجـام دهم و بــه خودم ميگفتم پريناز تو بــايــد بهترين كارت را انــجـام دهي حــتـي اگــر ديده نشود.

دوران كودكي پريناز ايزديار از زبان خودش
در دوران كودكي بــه شدت شيطان بودم. اغلب اوقات خرابكاري ميكردم و روي در و ديوار نقاشي ميكشيدم و اصولا كوچه را بــراي بازي انتخاب ميكردم تــا بــه خانه آوردن من؛ امري مشكل بــراي خانواده محسوب شود. چــون تمام مدت؛ در حال حركت بودم و بــه همراه برادرم فوتبال بازي ميكردم. بــه ياد دارم؛ در آن زمان؛ مادرم اجازه نميداد كــه ظهرها بيرون بروم و بــا بچهها بازي كنم و من را مجبور ميكرد كــه بخوابم؛ امــا متاسفانه هــر چــه سعي ميكردم؛ خوابم نميبرد؛ بــه همين دليل بــراي آنكه؛ آن ساعات طي شود؛ آن قدر از زير در بــا دوستانم صحبت ميكردم؛ تــا يكي از اعضاي خانواده بيدار شــود و بــه من مجوز بيرون رفتن را بدهد!!
مخالفت خانواده
خانوادهٔ او موافق تحصيل او در رشتهٔ بازيگري نبودند بــه خاطر همين در دبيرستان مجبور شــد كــه رشتهٔ تجربي را انتخاب كــنــد ولــي ســپــس در دوران پيش دانشگاهي بــه رشتهٔ هنر تغيير رشته داد. پدر ايشان يكي از مخالفهاي سر سخت رشتهٔ وي بود. پدرش مايل بود كــه او رشتهٔ وكالت بخواند ولــي برعكس مادرش خيلي مايل بود كــه او رشتهٔ بازيگري را ادامه دهد.
زندگي هنري پريناز ايزديار
وي داراي تحصيلات ليسانس گرافيك مي باشد. در سال ۱۳۸۵ بــراي بازي در فيلم سينمايي يك شهر يك مرد تست بازيگري داد و قبول شد. ايزديار در تله فيلمهاي زيادي بازي كــرد و بــا كارگردانهايي همچون فرزاد موتمن؛ مسعود آبپرور؛ فريدون فرهودي و شاهد احمدلوكار كــرد و در يك فيلم سينمايي بــه نام داشتن يــا نداشتن بازي كرد. پنج كيلومتر تــا بهشت؛ اولين سريال او بود كــه در ماه رمضان پخش شد.وي در ايــن سريال موفقيت زيادي كسب كرد.او همچنين در فيلم ورود آقايان ممنوع در چند سكانس بازي كــرد ولــي نسبت بــه بازي در سريال پنج كيلومتر تــا بهشت موفقيت چشمگيري كسب نكرد.

برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید: